گفتار اندر ستایش خرد
توانا بود هر که دانا بو د هر که دانا بود / زدانش دل پیر برنا بود
خرد ، رهنمای و خرد دلگشای / خرد، دست گیرد به هر دو سرای
کسی ک او خرد را ندارد به پیش / دلش گردد از کرده ی خویش، ریش
همیشه خرد را تو دستور دار / بدو جانت از ناسزا دور دار
به دیدار دانندگان راه جوی / به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی / ز آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن / بدانی که دانش نیاید به بن
گفتار اندر گردش فلک و آفتاب و ماه
نگه کن بدین گنبد تیز گرد / که درمان ازویست و زویست درد
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ / زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
با شما طی کردهام راه درازی را / خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدسالهای از دفتر حافظ / تا غزلهای شما، ها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست / من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر / اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را / همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید / در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق / رودهای رو به دریا! میشناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود / عشق قیس و حسن لیلا میشناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من! / من بریدم بیستون را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام / با همین دیوار حتی میشناسیدم
من همانم آشنای سالهای دور / رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟
حسین منزوی
ای غزل را می توانید با صدای شاعر از اینجا بشنوید. (نخستین پیوند صدا)
دیباچه ی نامه باستان جلد ششم آرش کمانگیر است که برای دوستان در پیوندهای زیر گذاشته شده است.