اشعار رامین

ایران

زخم سی زیف های ی زمان بر دوش اش

نجوای ی هزار پرومته در گوش اش

افتاده به روی استوای بی داد

تنهائی ی هفت هزاره در آغوش اش


فریاد مورچه ها



هفت دریا را طی کردم
از هفت قله صعود کردم
از همه دره ها پایین رفتم
به همه عمق ها فرو رفتم
از همه فصل ها گذشتم
به دور دنیا سفر کردم
ووقتی به خانه برگشتم
شرم کردن از دیدن
همه دنیا بر شبنمی ریز
....بر برگ گل باغچه ام

از فیلمنامه فریاد مورچه ها

امروز این فیلم را دیدم. تا کنون نقدها ی زیادی خوانده و عکس های زیادی دیده بودم ولی هیچ یک مانند دیدن فیلم نمی شود.ـ

از توس تا قونیه همسفر سعید -۶

علم در دیوان مثنوی مولوی
الف:زمین و نیروی جاذبه
چون حکیمک اعتقادی کره است     ----              کسمان بیضه زمین چون زرده است 
 
گفت سایل چون بماند این خاکدان          ----        در میان این محیط آسمان  ؟
 
همچو قندیلی معلق در هوا        ----                    نی به اسفل می‌رود نی  بر علا 
 
آن حکیمش گفت کز جذب سما         ----            از جهات شش بماند اندر هوا  
 
 همچو  مغناطیس قبّه‌ ریخته         ----              درمیان ماند آهنی آویخته  
در ابیات فوق کرویت زمین و در حالت تعادل ماندن آن توسط شش نیرو(در فضای سه بعدی شش مولفه نیرو برای این تعادل به کار میرود)وفضای اطراف زمین به قبّه مغناطیسی تشبیه شده است که زمین را مانن آهنی در میان خود آویخته نگه دارد
 
ب-انرژی و انفجار اتمی

آفتابی در یکی ذره نهان ----ناگهان آن ذره بگشاید دهان
 
ذره ذره گردد افلاک و زمین ----پیش آن خورشید چون جست از کمین 
 
امکان استخلاص انرژی(ناگهان آن ذره بگشاید دهان) همچنین در عظمت و قدرت تخریب ناشی از تبدیل این انرژی بالقوه به بالفعل اظهار می دارد که ذره ذره گردد افلاک و زمین پیش آن خورشید چون جست از کمین
 
ج- ذرات بنیادی
این یکی ذره همی برد به چپ     ----                  و آن دگر سوی یمین اندر طلب
  ذره ای بالا وان دگر ، نگون              ----         جنگ فعلی شان ببین اندر سکون
این جهان جنگ است چون کل بنگری           ---- ذره ذره همچو دین با کافری
د- عدم قطعیت
 کاشکی هستی زبانی داشتی ----تا ز هستان پرده ها برداشتی
  هرچه گوئی ای دم هستی از آن---- پرده دیگر براو بستی بدان
هر گونه پرده برداری و بیان توصیفی از هستی را موجب حجاب و بسته شدن پرده ای دیگر بر سایر جنبه های واقعیت هستی می داند
ه- تکامل و انبساط عالم
این جهان زاید جهان دیگری---- این حشر را وانماید محشری
و-گرانش و جاذبه
ذره ذره گاندر این ارض و سماست----جنس خود را همچو کاه و کهرباست
ز-فرآیند نوشوندگی
هر نفس نو می‌شود دنیا و ما----بی خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نونو می‌رسد----مستمری می‌نماید در جسد 

 

از توس تا قونیه همسفر سعید -۵

:مصاحبه ی سعید با رادیوزمانه


می‌خواهم فریاد بزنم مولانا ایرانی‌ست
رکاب‌زدن از مسیر کشوری به کشور دیگر برای رساندن پیامی توسط دوچرخه‌سواران موضوع جدیدی نیست. ازهفتم آبان‌ماه گذشته یک دوچرخه‌سوار با ایده جدید و پیام تازه‌ای مسیر بین ایران تا ترکیه را رکاب زد تا در سالروز فوت مولانا خود را به شهر او برساند.
سعید سعیدی دوچرخه‌سواری است که سفرش را از کنار مقبره فردوسی در شهر توس شروع کرده و در حال رکاب زدن مسیری است که مولانا روزگاری تا قونیه طی کرده است. سعید تلاش فراوانی کرد تا در این مسیر مردم را با پیام صلح مولانا و اندیشه او آشنا کند و اعلام کند که "مولانا ایرانی"‌ست.
این سفر تا دهم دسامبر، یعنی سالگرد فوت مولانا در قونیه، ادامه پیدا کرد. سعید با چند نفر از دوستانش مسیر را شروع کرد ولی آنها از نیمه‌راه برگشتند و به دلایل مختلف مسائل مالی، نتوانستند با او همراه شوند اما سعید به تنهایی و با همراهی معنوی و مادی این دوستان، سفرش را ادامه داد.
از اینجا بشنوید.
او که قبلا برای مخالفت با آبگیری سد سیوند، برای حمایت از حقوق کودکان و اعتراض به تغییرنام خلیج فارس، سفرهای مشابهی را در داخل ایران داشته ، می‌گوید برای سفرهای این‌چنینی باید به هزینه روزی شش تا هشت دلار فکر کرد. اما موفق نشد برای چنین هزینه‌ای حامی پیدا کند.
از او می‌پرسم با وجود تجربه چندین سفر مشابه، چه نتیجه‌ای گرفته که باز هم به رکاب زدن ادامه می‌دهد برای بیان هدفش:" شاید این نوع کارها در حال حاضر نتیجه ندهد، اما با حداقل افرادی که مواجه می‌شوید امکان صحبت پیدا می‌شود. مثلا در یکی از سفرها با 5 هزار ایرانی صحبت کردم و توانستم به آنها بفهمانم چه اتفاقی برای خلیج فارس خواهد افتاد. لااقل توانستیم به خیلی‌ها بفهمانیم که ما هنوز زنده هستیم، هنوز ایرانی‌ها هستند که بخواهند کاری انجام دهند."
او می‌گوید:" سفرهای آهسته بهترین حالت ارتباط را دارد. اگر شما با ماشین یا هواپیما سفر ‌کنید، هیچ زمان نمی توانید با آن رمه‌دار یا چوپانی که کنار جاده هست، صحبت کنید. اما من با او صحبت می‌کنم." نظر مردم، زمانی که تو را با پرچم ایران می‌بینند روی دوچرخه و ایده‌هایت را اجرا می‌کنی، چیست؟
آرزوی دوچرخه سواری در تمام مردم هست و زمانی که مردم می‌بینند کسی این کار را انجام می‌دهد، دو گروه می‌شوند. گروهی می‌گویند که از روی شکم‌سیری این کار را انجام می‌دهد و گروه دیگر می گویند که واقعا برای هدفی این همه راه را رکاب می‌زند.
در این مسیر با دوستی ترک صحبت می‌کردم که می گفت: تو آنقدر در حسابت پول داری که راه افتادی و این کار را انجام می‌دهی. دیگری می‌گفت به تو چه ارتباطی دارد که مولانا شعرهایش را فارسی گفته یا ترکی.
جوابی برای این سوالات دارید؟بله...با آنها صحبت می‌کنم. می‌گویم زمانی که در شبکه سی‌ان‌ان، راهنمای ترک، خط شکسته نستعلیق فارسی را نشان می‌دهد و می‌گوید این یک خط ترکی است و خطی هست که از گذشته‌ها به ما رسیده و ترک‌های ترکیه نمی‌توانند بخوانند، ما باید بیاییم، باید یک نفر این فریاد را بزند که ثابت شود این خط ماست، این فرهنگ و تاریخ ماست. این فرهنگ را مال خود نکنید. در ترکیه مولانا را از آن خود می‌کنند. من فکرم این نیست. اندیشه مولانا، یک اندیشه جهانی است. مولانا به تمام دنیا تعلق دارد اما نباید از حق گذشت که مولانا ایرانی بوده وپارسی سروده است. نباید وقتی کتاب چاپ می‌شود، در ابتدای کتاب بنویسند: برگردان از زبان ترکی.
خانم چلپی بیست‌ودومین نواده مولاناست و بر سر این مسئله که مولانا ترک هست، ایستاده اند و مراسمش را برگزار می‌کنند و کسی هم نمی‌تواند به او که عضوی از خانواده مولاناست، بگوید ایرانی است. تو به این فرد چگونه این مسئله را می‌گویی؟واقعا برای ما تاسف برانگیز است. هفت هزار سال تمدن، فرهنگ و اندیشه‌مان را سر یک بازی که شاید بازی پول باشد، می‌بازیم. اصلا اطلاع نداشتم که اینطور فردی زنده است. ما قبول داریم که اندیشه مولانا یک اندیشه جهانی است. اما نباید اعلام کرد او از آن ترک‌هاست. نمی دانم چه باید گفت.
با همه این حرف‌ها، فرض کنید مزار مولانا در ایران بود. ما برای مولانا چه می‌کردیم؟ آیا ما هم مثل ترک‌ها می‌توانستیم به داشتنش افتخار کنیم؟نه. عملا نه.
پس به چه چیزی اعتراض می‌کنیم؟متاسفانه افراد هم ردیف مولانا زیاد داریم که شاید من اصلا نمی‌شناختمشان و در این سفر آنها را شناختم. متاسفانه یک سری افکار، جلوی معرفی این اندیشه‌ها را می‌گیرد. "فردوسی" را در خراسان داریم. متاسفانه با نصب چهار پنج دکل شرایط خاص او را به خطر انداخته‌ایم. نمی دانم چرا کسانی هستند که دوست ندارند اندیشه‌های بزرگ ایران زمین، ماندگاری‌شان را حفظ کنند. این حرف شما درست است. اگر مولانا در ایران بود شاید نمی‌توانستیم کار زیادی برایش بکنیم.
اما عملا این سفر برای شناساندن اندیشه مولانا به دوستان بیشتری بود. دوستانی هستند که درگیر این برنامه هستند. اما دوستانی که فرصت درگیری را نداشتند، شاید تلاش ما تلنگری برای ذهن‌های خسته‌ بودیم که شاید بدلیل غبار کار و مشکلات در ایران، فرصت اندیشیدن را نداشته باشد