خرد و خردگرایی در شاهنامه

 

خرد و خردگرایی در شاهنامه


دکتر عبدالحسین زرین کوب




این که حکیم توس حماسه‌ی عظیم خود را به نام خداوند جان و خرد آغاز می‌کند، نکته‌ای است که خواننده را به اندیشه دعوت می‌کند و بی‌تامل از سر آن نمی‌توان گذشت. برای کتابی که در سراسر آن انسان در تکاپویی جان فرسا و خردآزمای است، این طرز یادکرد از آفریدگار انسان براعت استهلالی (= شگرف آغازی) زیرکانه است.


برای آن که انسان در عرصه‌‌ی هستی تکاپو کند،‌ هیچ چیز بیشتر از «جان» برای وی ضروری نیست و برای آن که «جان» در محدوده‌ی حیات حیوانی متوقف نماند، هیچ چیز بیش از خرد برای رهبری‌اش ضرورت ندارد. اگر جان تحت حکم خرد نباشد، جان انسانی نیست، جان حیوانی است و تکاپوی او در عرصه‌ی هستی نه حماسه می‌آفریند و نه تاریخ.


لیکن تاریخ و حماسه هم که شاهنامه آن‌ها را در آنچه به گذشته‌ی باستانی ایران مربوط است،‌به هم در می‌آمیزد، ابعاد دو گانه‌ی عرصه‌ای را تصویر می‌کنند که جان انسان در آن جنب و جوش دارد و آن چه بدین جنب و جوش غائیت می‌بخشد،‌چیزی جز خرد نیست – خرد فطری و مکتسب – پس بدون این غائیت که خرد را رهنمای حیات انسان می‌سازد، جنب و جوش جان کشمکشی بی معنی و خالی از نظم و داد است و چیزی جز هرج و مرج نیست.


دنیایی هم که شاهنامه جنب و جوش آن را تصویر می‌کند،‌ دنیایی خرد گراست که آفریدگار آن را با هیچ عنوان دیگر بهتر از عنوان خداوند جان و خرد نمی‌توان نیایش کرد. اما کتابی که تا این حد سرشار از افسانه‌های وهم انگیز است،‌ آیا به واقع می‌تواند نقش دنیایی را رقم زند که بتوان آن را خرد پذیر خواند؟ در عرصه‌ای که سیمرغ و اژدها در آن فرمان می‌رانند و رویا و فال و جادو بر جریان رویدادهایش تأثیر می‌گذارند، کدام نشانی از خرد می‌توان یافت.


با این حال شاعر حکیم از همان آغاز کار که خود را به نقل این گونه رویدادهای شگرف و شگفت ناچار می‌یابد، خاطر نشان می‌کند که از این گونه داستان‌ها هر چه با خرد درخور نمی‌نماید، باید متضمن معنی رمزی شمرد. (تو این را دروغ و فسانه مخوان/ به یکسان روشن در زمانه مدان/ ازو چند اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد)


از این گذشته آنچه در نظر حکیم طوس و در فرهنگ عصر او «خرد» خوانده می‌شد با آن گونه خرد که در عصر ما به رد کردن و نفی نمودن هر چه ماورای ادراک حسی است، می‌گراید،‌ فاصله‌ی بسیار دارد و خردگرایی عصر فردوسی را هرگز نباید با خردگرایی مادی و حسی آمیخته به شک و الحاد عصر ما مقایسه کرد.


در عصر و محیط فردوسی، خرد عادی که میزان فهم و الگوی رفتار محسوب می‌شد، هنوز نه احکام نجوم را نفی قطعی می‌کرد، نه وجود موجودات غیرعادی چون غول و اژدها و نسناس را مستعبد می‌دانست و نه فال و رویا را امری که فقط انعکاس دنیای ناخودآگاه ذهنی انسان باشد، تصور می‌نمود. از سال‌ها قبل از عهد فردوسی، فارابی هم مثل خود وی خواب را با مقوله‌ی وحی و نبوت مربوط می‌شمرد چنان که در عصر خود وی و تا مدت‌ها بعد بیرونی نیز هر چند احکام نجوم را «ثمره‌ی علم ریاضی» نمی‌خواند،‌باز آن را علم می‌شمرد و جز کسانی را که در این باره به دروغ و فریب دست می‌زدند، درخور تخطئه نمی‌یافت. فال و پیشگویی هم در گفت و شنود معروف ابوحیان توحیدی و ابوعلی مسکویه امری که با اقتضای خرد مخالف باشد،‌تلقی نمی‌شد و ابن سینا هم رویدادهایی را که خلاف آمد روند طبیعت اشیا به نظر می‌رسید، مغایر با حکم خرد می‌شمرد و آن‌ها را به تعبیر خودش در «بقعه‌ی امکان» می‌نهاد.


اعتقاد به جادو و دعا، اعتقاد به دیو و فرشته و اعتقاد به فال بد و فال نیک، هم در نزد خود فردوسی و شاید در فرهنگ عصر و محیط او، ظاهر بازماندهی از «ثنویت» باستانی ایران بود که عرصه‌‌ی هستی را آوردگاه خیر و شر و نیروهای وابسته به یزدان و اهرمن تلقی می‌کرد و تصویر این کشمکش بی‌وقفه را در ستیز بین دیو و فرشته و در تنازع بین نیرویی که جادو و اهریمن و فال بد بدان مربوط است،‌ با نیرویی که فرشته و یزدان و فال نیک با آن ارتباط دارد، در تخیل می ‌آورد.


به علاوه چون به تصریح شاعر، هر گونه شگفتی را که در این داستا‌ن‌ها هست، می‌توان به معنی رمزی بازگرداند، وجود این نقل‌ها به هیچ روی با این دعوی که شاهنامه مبتنی بر اندیشه‌ی خرد گرایی به نظر می‌رسد، مغایر نیست.


اما در مورد جنگ هنوز مشکل باقی است. اگر وجود سیمرغ و اژدها و دیو و جادو را می‌توان به معنی رمزی تأویل کرد،‌در باب جنگ که «دیو خشم» آن را به وجود می‌آورد و به هر صورت باشد، تجاوز «جنون» به عرصه‌ی خرد و آهستگی است، هر گونه سعی در تأویل جز فرو رفتن در ابهام و اوهام نیست. لیکن در شاهنامه جنگ بر تشفی کینه‌ها یا به خاطر غارت و کسب غنیمت نیست. تقریبن همیشه نوعی دفاع مقدس محسوب است، دفاع از خانه و خاندان،‌ دفاع از حیثیت و شرف و سرانجام دفاع از فرهنگ انسانی در مقابل آن چه آن را به نابودی تهدید می‌کند. چنین جنگی حتی در رسم و آیین عصر ما نیز، نزد بسیاری با آن چه خرد آن را تایید یا الزام می کند، مغایرت ندارد.


به هر حال نشانه‌های خرد گرایی در جای جای شاهنامه به قدری است که حاجت به ذکر شواهد ندارد. این که شاعر از همان آغاز کار که به اقتضای نقل تاریخ درباره‌ی پیدایش انسان در عرصه هستی سخن می‌گوید و از آفرینش مردم و عالم و ماه و خورشید یاد می‌کند،‌سخن را با گفتاری در ستایش خرد سر می‌کند،‌تعهدی را که در رعایت مقتضای خردگرایی دارد، نشان می‌دهد.


اما جهان شناسی اسطور‌ه‌آمیزی که او با تقریر آن می‌خواهد خواننده را برای ورود به دنیای شاهنامه – دنیای یک تاریخ حماسه آمیز – آماده نماید، مثل همان دنیای آمیخته‌ای از اسطوره و واقعیت است و البته در ارزیابی آن سهم عقاید زرتشتی و زروانی و نقش مأخذ اصلی کار شاعر را نباید کم اهمیت تلقی کرد. از جمله این که قول شاعر در باب اهمیت خرد، در تمشیت نظام عالم و نشانه‌های نوعی اعتقاد جبری که در گفتاری وی هست، وجود یک میراث زروانی را در مأخذ وی محتمل می‌سازد. این همه الزام تاویل به رمز در مورد قصه‌هایی که مضمون آن‌ها با روند طبیعت اشیا مغایرت دارد،‌ در مقدمه‌ی ماخذ اساسی او – شاهنامه ابومنصوری – نیز به نوعی وجود دارد، این نکته را به خاطر می‌نشاند که بهره‌ای از آن چه در این جهان‌شناسی می‌آید نیز باید از متن ابومنصوری مأخوذ یا بر آن مبتنی باشد. از این قرار التزام به رعایت خردگرایی، حتی قبل از فردوسی در نزد کسانی که درجمع و تدوین شاهنامه‌ها اهتمام داشته‌اند نیز مورد توجه بوده است و به آسانی نباید جهان شناسی آغاز شاهنامه را که به هر حال مبتنی بر خردگرایی است، به ضرورت با جریان‌های اعتقادی عصر شاعر مربوط ساخت.


یک جلوه‌ی این خردگرایی در کلام فردوسی، امثال حکمت آمیز و مواعظ عبرت‌انگیز فراوانی است که در سراسر شاهنامه به چشم می‌خورد. اندرزنامه‌ها نیز که بخشی از بدیع‌ترین نمونه‌هاشان در نقل بزم‌های انوشروان و بوذرجمهر آمده است، صورت دیگری از این حکمت‌هاست. ریشه‌ی آن‌ها هم به ادبیات پهلوی عهد ساسانیان می‌رسد و حاصل تجارب گذشته‌های دور و دراز تاریخ به شمارست. در حقیقت تمام آن چه را که تاریخ باستانی ایران می‌توان به انسان بیاموزد،‌در همین حکمت‌های تجربی مجال انعکاس دارد و تمام آنچه امثال جاحظ و ابن قتیبه و سایر نویسندگان عربی نویس اوایل عهده عباسیان «قوم فرس» را به سبب بهره‌مندی از آن در خور ستایش می‌یافته‌اند در طی همین سخنان پرمایه پراکنده است و جلوه‌های گوناگون خردگرایی را در شاهنامه قابل ملاحظه نشان می‌دهد.


در برداشت جبریانه‌ای که شاعر – و پهلوانان شاهنامه – از انسان و سرنوشت او دارند، جلوه‌های دیگری از این خردگرایی را می‌توان یافت. شاعر هر جا مرگ پادشاه یا فرجام کار پهلوانی را یاد می‌کند، ناپایداری جهان را به نحو عبرت انگیزی پیش چشم خواننده مجسم می‌نماید و وی را به تأمل در باب زندگی و دگرگونی‌های آن دعوت می‌کند. فرجام کار جمشید و فریدون، فرجام قصه‌ی سکندر و دارا،‌ سرانجام کی‌خسرو، اسفندیار،‌ رستم و ... کدام یک از این گونه رویدادها است که خواننده‌ی شاهنامه را غرق در عبرت، تامل و اندیشه‌هایی که شایسته‌ی حیثیت انسانی است، نمی‌کند؟


تلقی از دنیا بدان گونه که هست و ناچار باید با آن کنار آمد، رفتار اکثر قهرمان‌های شاهنامه را متضمن آرامش و وقاری خردمندانه تصویر می‌کند و وجود آن‌ها تجسم مناعت و نجابتی می‌سازد که هیچ چیز بهتر از آن اعتدال و آرامش و گران سنگی ناشی از خردگرایی انسان را تفسیر و توجیه نمی‌نماید. برای این قهرمانان غالباً بی‌همانند، هم تلاش برای پیروزی لازمه‌ی حکم خرد محسوب است، هم تحمل سختی‌های شکست خرد پذیر به نظر می‌آید. آن چه نزد خرد مقبول نیست،‌ اظهار بی‌تابی و ناخرسندی در مقابل سرنوشت است که قهرمان واقعی جز به ندرت آن را در خور شأن خود نمی‌یابد.


از اقتضای این خرد کیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلف ناپذیر طبیعت و حیات انسانی و لاجرم خرد انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام می‌کند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته می‌شوند و باید کشته شوند. ضحاک با همه گربزی‌ها و چاره‌گری هایش و افراسیاب با همه دلیری‌ها و زیرک‌سازی‌ها که دارند، هیچ یک از کیفر بیداد‌های خویش در امان نمی‌مانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظه‌هایی که به الزام دیو خشم از حکم خرد سر فرو می‌تابند، به بادافره سنگین گناهان خویش گرفتار می‌آیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نام‌آور دنیای باستان هم جریمه‌ی خروج از حد خرد را به محنت‌هایی که در پایان عمر با آن‌ روبه رو می‌شوند، می‌پردازند.


جلوه‌های گوناگون این خردگرایی در تمام عرصه‌ی شاهنامه موج در موج به چشم می‌خورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاه فرهنگ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خرد گرایی متعهد می‌یابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانه‌های شگفت که غیرممکن اما تاویل پذیرند، همه جا این التزام خردپذیری را منعکس می‌کند. بدین گونه هم طرز فکر شخصی فردوسی شاهنامه‌اش را یک خردنامه‌ی واقعی می‌سازد، هم آن چه شاهنامه‌ی وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصه ی حکم‌رانی خرد نشان می‌دهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بی‌تزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونه‌ای از تاریخ تبدیل می‌کند و حتی به تاریخ رنگ فلسفه می‌دهد و هر جا که لازم آید، با احاله‌ به رمز و تأویل آن چه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر می‌رسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورت ممکن فرامی‌نماید.


این که انگیزه حوداث ارزش‌های اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بی‌هدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویران‌گر و پرخاش‌جوی عامه باقی نمی‌ماند، آن را مبتنی بر هدف‌های بخردانه‌ای نشان می‌دهد که شایسته‌ی خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است.


در کتابی چنین عظیم که بدین سان به نام خداوند جان و خرد آغاز می‌شود، انسان همه جا صدای «جان» را می‌شوند که در این جا در عرصه‌ی تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر می‌کند، کشمکش دایم‌، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه می‌کند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.


پی‌نوشت‌ها:


- این گفتار برای خواننده‌ای که با شاهنامه و پهلواناش آشنا است، نیازی به نقل داستان‌ها و ذکر ابیات ندارد. در چند مورد که نقل مصرع‌ها یا اجزای بعضی ابیات خالی از ضرورت به نظر نیامده است، ارجاع به چاپ شاهنامه به کوشش دکتر دبیرسیاقی، تهران، 1371 شده است.


- در متن مقاله به همانندی این سخن با یک عبارت مذکور در مقدمه‌ی شاهنامه‌ی ابومنصوری اشارت شده است: و چیزها اندرین نامه بیارند که سهمگین نماید و این نیکو است چون مغز او را بدانی، تو را درست گردد و دلپذیر آید. (بیست مقاله‌ی قزوینی ج 2/37)


- تفاوت خرد فطری با خرد مکتسب در نوشته‌های پهلوی هم سابقه دارد: آسنی خرد و گوشان سرود خرد، یادگار بزرگمهر/ 43. از خرد فطری که نزد مزدیسنا تقریبن مرادف یا ملازم "به‌دینی" (= وه دینی، دینکرت / 54) است، در شاهنامه به عنوان بهترین چیزی که ایزد به انسان داده است، یاد می‌شود. خرد مکتسب از راه «سمع» و دریافت «سمعیات» حاصل می‌آید و به همین سبب گوشان «سروت خرت» خوانده می‌شود، در شاهنامه این گونه وصف می‌شود: که گوش نیوشنده زو برخورد (جلد اول / 2).


- درباره‌ی طرز تلقی حکما و علمای معاصر یا مقدم بر فردوسی از احکام نجوم و رویا و فال و کارهای شگفت و مغایر با روند عادت،‌ می‌توان رجوع کرد به: بیرونی، التفهیم / 316 (راجع به تنجیم و احکام نجوم) // فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله / 53- 47 (درباب رویا و نبوت) // ابوعلی مسکویه و ابوحیان توحیدی، الهوامل و الشوامل مسأله 83/ 200 (دریاره‌ی فال و تطیر) // ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، بخش الهیات، نمط عاشر 3/ 418 (درباب رویدادهایی که خلاف روند طبیعت به شمار است و آن‌ها را نفی نباید کرد و باید در «بقعه‌ی امکان» گذاشت).


- شباهت این سخن فردوسی که خرد را بهترین داده‌ی ایزد می‌خواند و همچنین بین این گفته‌ی او که خرد را در «هر دو سرای»، «دست گیر» انسان می‌خواند (خرد دست گیرد به هر دو سرای «جلد اول / 2») با دو عبارت تقریبن همانند در رساله‌ی پهلوی دانا و مینوی خرد که یک متن زروانی محسوب است، گرایش جبری شاهنامه را که مغایر با اعتقادات قدری گونه معتزلی شخصی اوست، توجیه می‌کند و از تعهد شاعر در نقل محتوای متن حاکی است. دو عبارت مزبور در ترجمه‌ی فارسی این رساله بدین گونه است: از همه نیکی‌هایی که به مردمان رسد، خرد بهتر است زیرا که گیتی را به نیروی خرد می‌توان از آن خود کرد (مینوی خرد،‌ ترجمه‌ی دکتر احمد تفضلی / 4). برای نمونه‌ی دیگر از گرایش زروانی در شاهنامه رجوع شود به نامه‌ی رستم فرخ زاد به برادرش (شاهنامه جلد 5 / 17 – 2511).


- برای متن و ترجمه‌ی تعدادی از اندرزنامه‌های پهلوی که قسمتی از میراث باستانی خردگرایی شاهنامه‌ را نشان می‌دهد، از جمله رجوع شود به مجموعه مقالات استاد ماهیار نوابی 1/407 همچنین مقایسه شود با رساله‌ی پهلوی: اپرخیم و خرت فرخ مرت، نشر کانگا (Kanga)، بمبئی 1953


- درباب تعبیر ارسطو و اختلاف بین آن چه بر حسب احتمال ممکن است و آن چه بر حسب ضرورت ممکن می‌نماید، رجوع شود به کتاب او در فن شعر.






معنی نام ماه های ایرانی و

برداشت از اینجا

  معنی نام ماه های ایرانی و…

هخامنشی

چمن آرا, گل آور ,جان پرور, گرما خیز, آتش بیشه, جهان بخش, دژخوی, باران خیز, اندوه خیز, سرماده, برف آزر, مشکین فام.

هجری شمسی به عربی حمل(بره), ثو ر( گاو), جوزا(دوقلو), سرطان(خرچنگ), اسد(شیر), سنبله(خوشه گندم), عقرب, میزان(ترازو), قوس(کمان), جدی(بزغاله), دلو(ظرف آب), حوت(ماهی). رومی

آزار, نیسان, ایتار, خریزان, تموز, آساماه, ایلول, تشرین اول, تشرین آخر, کانون اول, کانون آخر, شباط. ترکی
بیرنجی, ایکنده, اوچنچی, درطونچی, بشنچی, آلتنجی, یدنجی, سکنجی, طوقونجی, اوئونجی, اون بیرنجی, حفشاط.

ایرانی

فروردین, اردیبهشت, خرداد, تیر, مرداد, شهریور, مهر, آبان, آذر,دی, بهمن, اسفند.

هجری قمری
محرم, صفر, ربیع الاول, ربیع الثانی, جمادی الاول, جمادی الثانی, رجب, شعبان, رمضان, شوال, ذیقعده, ذیحجه.
میلادی
ژانویه, فوریه, مارس, آوریل, مه, ژوئن, ژوئیه, اوت, سپتامبر, اکتبر, نوامبر, دسامبر



<!– /*<! [CDATA[*/ /*]]>*/ –>

روزهای ماه در ایران باستان

نام های سی روز ماه های سال در ایران باستان برگرفته از نامهای هرمزد و امشاسپندان و ایزدان گوناگون است که در آغاز آن ها نام هرمزد قرار دارد و سپس نام روزهای دوم تا هشتم اسم های  شش امشاسپند یا صفتهای هرمزد و بقیه نیز یا نامهای ایزدان موکل بر پدیده های طبیعی و یا برگرفته از نام برخی از یشتهای اوستا است:

۱- هرمزد ۲- بهمن۳- اردیبهشت ۴- شهریور۵- سفندارمذ ۶- خرداد ۷- امرداد ۸- دی به آذر۹- آذر۱۰- آبان(الهه آبها) ۱۱- خورشید ۱۲- ماه  ۱۳- تیر(ایزد باران)۱۴- گوش(ایزد چهارپایان) ۱۵ – دی به مهر۱۶- مهر(رب النوع روشنایی ) ۱۷- سروش(پیک اهورامزدا) ۱۸- رشن(ایزد عدالت)۱۹- فروردین۲۰ – بهرام (ایزد جنگ)۲۱- رام (فرشته هوا)۲۲- باد ۲۳-دی به دین۲۴- دین۲۵ – ارد ۲۶ – اشتاد ۲۷- آسمان ۲۸- زامیاد(فرشته زمین)۲۹- ماراسپند (در اوستا مانثرا سپنت = سخن مقدس) ۳۰- انغران یا انیران (روشنایی بی پایان= مکان هرمزد).

فردوسی در شاهنامه روز ۲۵ اسفندماه را چنین بیان می کند:

سر آمد  کنون  قصه   یزدگرد             به  ماه  سفندارمذ  روز   ارد

در شاهنامه فردوسی پایان  سرودن شاهنامه روز آسمان از ماه بهمن سال ۳۸۹ آمده است یعنی ۲۷ بهمن ماه ۳۸۹ یزدگردی برابر با محرم ۴۰۰ هجری قمری که در پایان شاهنامه نیز بدان اشاره شده است:

چو شد آخر این داستان بزرگ            سخن های  آن خسروان  سِتُرگ

اگر  سال   نیز  آرزو  آمدست            نهم سال و هشتاد با سیصدست

مه  بهمن  و  آسمان  روز بود            که  کِلکم  بدین نامه پیروز بــــــود

در یک رساله پهلوی به نام ماه فروردین روز خرداد که به زبان پهلوی است آمده است که بسیاری از رویدادهای مهم تاریخی از جمله آفرینش کیومرث و پیدایی هوشنگ و بی مرگ شدن گیتی توسط جمشید و زاده شدن زرتشت در روز خرداد از فروردین ماه بوده و کشته شدن اژیدهاک به دست سام نریمان پیش از رستاخیز و نیز وقوع رستاخیز نیز در چنین روزی خواهد بود (یعنی ششم فروردین ماه).

همچنین تیر انداختن آرش کمانگیر برای تعیین مرز ایران و توران در روز تیر از ماه تیر به وقوع پیوسته و این روز را جشن می گرفتند و آنرا تیرگان می نامیدند. نیز به مناسبت چیره شدن فریدون بر اژیدهاک در مهر روز از مهر ماه این روز را نیز جشن می گرفتند و مهرگان می نامیدند.

ریشه نامهای فارسی ماههای سال در تقویم پارسیان و معانی آنها

فروردین: این نام برگرفته از نام فروهر fravahr است که در حقیقت روان درگذشتگان بوده و باور بر این بود که روان های مردگان در نخستین روزهای بهار نزد اقوام خود به زمین باز میگردند.

بنا بر پنار زرتشتیان فروهر روان مردگان و نیز روان آنانی است که هنوز زاده نشده اند و جایگاه فروهر نزد خداست و هنگامی که کسی می میرد روان او به فروهر او می پیوندد و هنگامی که کسی زاده می شود نیز روان از فروهر جدا و به تن او در جهان مادی می پیوندد.

دیدگاه دیگر این است که فروردین در ریشه پَروردین بوده که به فروردین تغییر یافته مانند پارس و فارس، پیروز و فیروز و پروردین یعنی ماه پرورش گلها و گیاهان و درختان، چون در این ماه دوباره پرورش می یابند.

اردیبهشت: برگرفته از نام اوستایی( ارتا وَهیشتا) به معنای (بهترین راستی) است که نام یکی از امشاسپندان بوده است.

و در این ماه طبیعت به اوج زیبایی خود می رسد و بهترین راستی است.

خرداد:در اصل( خوَرداد ) بوده که خُرداد شده . هنوز کُردهای ایلام و کرمانشاه  به خورشید می گویند (خــوَر) چون در این ماه گرمای خورشید یا همان خوَر بسیار می شده آن را خُرداد نامیدند یعنی ماهی که خورشید گرمای بسیار می دهد.

تیر: در اوستا تیشتر نامیده شده و نام ستاره ایست. پژوهشگران آنرا با شَعرای یَمانی یا ستاره شباهنگ که درخشان ترین ستاره آسمان شب است برابر دانسته اند. یونانیان باستان این ستاره راsiriusمی نامیده و آن را منبع گرما می دانستند. این جدا از سیاره تیر یا عطارد است.

تیر یشت یا تیشتر یشت همچنین نام یکی از یشتهای اوستاست و ستاره تیر یا تیشتر که از او در یشت موسوم به تیشتر یشت یاد میشود ایزد موکل بر رعد و باران نیز بوده است وبر اساس این باور ستاره تیشتر دشمن دیو خشکسالی یا اپوش است و باور بر این بود که در نبرد( تیشتر )با( اپوش گرزی) توسط (تیشتر) بر دیو خشکی وارد می گردد و صدای رعدی که شنیده می شود خروش آن دیو است. به داستانی برآمدن این ستاره برابر با چهارمین ماه سال یا آغازفصل  تابستان است.

امرداد: در اوستا اَمـرتاته ameretata به معنای بی مرگ است.

( اَ + مُرداد = اَمُـــرداد) پیشوند (اَ) هنوز در نام اَ نوشیروان (اَ+نوشه + روان = دارای روان بی مرگ ) یافت می شود . پس امُرداد یا به گونه نادرست آن مُرداد یعنی ماه بدون مرگ . واقعاً هم این ماه چون ماه کار و کشاورزی بوده ماه مردن نبوده است.

شهریور: نظر نخست آن است که گفته می شود :برگرفته از نام اوستایی (خشثرَ وَئیری) به معنای( پادشاهی آرزو شده) است  و نام یکی از امشاسپندان بوده است.

نظر دوم آن است که گفته اند در ریشه (شَهری بَر )بوده به معنای ماه بُردنِ میوه به شهر . واژه ی (بَر ) در شهری بر یا شهریور به معنی میوه است.

مهر: نام فارسی شده رب النوع روشنایی است که از نام اوستایی میثرا یا میترا ( در سانسکریت میترَ) به معنای دوستی گرفته شده است. مهر نام ایزد روشنایی بوده به همین دلیل به خورشید هم گفته شده ولی در ریشه خورشید نبوده است. چنانکه در اوستا نیز همواره نام مهر یا میترا جدا از نام خورشید می آید و در نامهای روزهای ماه نیز خورشید نام یازدهمین و مهر نام شانزدهمین روز ماه بوده است.

آبان: نام فارسی شده ایزد آب ها یا آناهیتا است که در اوستا (اَرِدوی سور اناهیتا) یعنی رودخانه نیرومند بی آلودگی نامیده شده است. اناهیتا که کوتاه شده این نام اوستایی است نام الهه ی نماینده بر آب های روان بوده و یشتی که در اوستا به مناسبت این الهه سروده شده آبان یشت نام دارد. نامگذاری آبان به این مناسبت بوده که  این ماه آغاز بارندگی بوده است.

به سخن ساده تر آبان یعنی ماه بارش باران و ماه آب ها.

آذر: از نام اوستایی آتـَر یا ایزد نماینده بر آتش مقدس گرفته شده است. این آتش مقدس برابر بندهای ۴۶-۵۰ زامیاد یشت اوستا رقیب اژیدهاک دانسته شده  و برابر متن اوستایی نبردی بین این دو در گرفته که به فرار اژیدهاک انجامیده  است. اژی دهاک  به معنی (آتشفشان زیانبار یا آتش زیانبار) ربطی  با اژی دهاک یا ضحاک ماردوش ندارد. چون این اژی دهاک انسانی با کنشهای اهریمنی بوده که بدان لقب یعنی اژی دهاک معروف شده بود. واژه اژی در زبان اوستایی علاوه بر معنای مار هم معنی با واژه  ی (اهی) در سانسکریت به معنای آتشفشان نیز می باشد و( دَهاک) در زبان اوستایی به معنای (ضربه زن یا زیانبار) ترجمه شده است. آتر یا آتش مقدس در آیین مزدیسنا مقامی بس والا دارد و از بزرگ ترین نعمت هایی بوده که از جهان بالا و برای بهره انسانها به زمین فرستاده شده است..

دی:  در مورد دی در بن دهشن آمده است که دادار است و نام خویش را در چهار جا در ماه ها داده است یکی نام هرمزد و آن سه دی که یکی گاه و یکی دین و یکی زمان است استاد پورداوود دی را برگرفته از نام اوستایی( زَیََنَــه )zayana به معنای زمستان می داند.

بهمن: نظر اوّل این است که بهمن از نام اوستایی(وهومن )به معنای دارای منش نیک اقتباس شده که در اوستا نام یکی دیگر از( امشاسپندان) بوده است.

بعضی می گویند بهمن در اصل (بـِه مَن= بــهمَن) است (بــِه یعنی خوب و مَن یعنی انسان و (مَن ) در واژه هایی مانند دُشمَن :انسان بد ، اَرمَن: انسان آریایی، هومَن : انسان نیک  وجود دارد و مردم در این ماه که اوج سرما بوده به یاری همدیگر می شتافتند وبــِهمَن به معنی آدم  نیک است.

اسفند: به معنی مقدّس است زیرا آخرین ماه سال است و با آمدن این ماه به پیشواز سال نو و بهار می رفتند و اسفند تغییر یافته سِپَنت یا سِـپَنتا است .

در نام گوسفند(گــَو+سِپَنت) به معنی حیوان مقدس نیز این واژه وجود دارد .زیرا این حیوان زرتشت پیامبر را از مرگ نجات داد.


نام و معنی ماه های میلادی

مارس :

نام خدای جنگ ،سومین ماه در تقویم گریگوری و اولین ماه در تقویم روم باستان. از نام الهه جنگ یعنی مارس گرفته شده است. رومی ها اعتقاد داشتند که این ماه به علت آغازگر بهار بودن به جنگ سرما می رود و بر آن غلبه می کند. انگلیسی ها تا سال ۱۷۵۲ میلادی این ماه را اولین ماه سال می دانستند و در روز ۲۵ آن جشن سال نو می گرفتند./ آپریلیس : شاید از aperire که به معنای باز شدن است گرفته شده . چون در این ماه درختان دوباره روییده می شود و گل ها باز می شوند./ مایوس : خدای گیاهان ،از یک الهه یونانی به نام Maia که الهه ی حاصلخیزی و باروری بوده است گرفته شده . در نظریه ای دیگر این نام از کلمه یونانی maiores گرفته شده که به معنی بزرگترها است. /

یونیوس:

همسر ژوپیتر ،از نام Juno که الهه ی ازدواج بوده و زن ژوپیتر بوده اقتباس شده و نظریه ای دیگر آن را برگرفته از کلمه لاتین iuniores به معنای کوچکترها می داند.( در مقابل ماه می)/کوِنتیلیس : پنجم  ،در ابتدا نام آن در روم باستان Quintilis بوده به معنای پنجمین ولی پس از تغییر در ترتیب ماه ها به افتخار جولیس سزار که در این ماه بدنیا آمده است، این ماه را به نام او کردند.

نام ماه های میلادی پیش از میلاد مسیح در روم باستان به کار می رفت . اما آنان سال را دوازده ماه می گرفتند . زیرا دانش ستاره شناسی و جغرافی آن قدر پیشرفته نبود و آنان نیز همانند عرب ها و دیگر مردمان باستان سال را بر مبناد ۱۲ ماه نو می پنداشتند و آنگاه از اینک هر چند سال چیدمان ها به می ریخت سر در گم می شدند و می دیدند که عیدهای بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی با آنچه بر مبنای سال قمری در نظر می گیرند تناسب ندارد .به گفته « پلوتارخ » پادشاهی به نام « نوما» به این تفاوت ۱۱ روزه سال قمری در برابری با سال قمری پی برد و تصمیم گرفت هر دو سال یک ماه به سال بیفزاید و همین پادشاه بود که ماه « یانواریوس»نام یکی از خدایان پیش از دوره رومیان  و نیز «فِبرواریوس»که جشن پیراستن روان از بدیها بود ، را به عنوان ماه اول و دوم به سال افزود . فِبرواریوس از کلمه لاتین februum گرفته شده که به معنای purification یا همان تصفیه و پاک سازی است. علت انتخاب مراسم مذهبی ای بود که رومیان در ۱۵ این ماه برای پاک سازی روح خود انجام می دادند. در تقویم گریگورى که تقویم میلادی امروزی بیشترین شباهت را به آن دارد این ماه از ماه آخر سال به دومین ماه سال تغییر مکان داد.

و بدین گونه معنی نامها نیز از شوند نامگذاری خود یرون رفت . مثلاً ماه کونتیلیس که به معنی پنجم است به ماه هفتم تبدیل شد و به همین ترتیب دیگر ماهها نیز از معنی اصلی فاصله گرفتند .. امروزه ما می دانیم که این ۱۱ روز نیز کارساز نیست . زیرا یک سال حقیقی خورشیدی ۳۶۵ روز و پنج ساعت و ۴۹ دقیقه است . اگرچه این ۵ ساعت و خرده ای به ظاهر چیزی نیست اما در هر ۳۳ سال ۸ روز و در هر ۹۹ سال ۲۴ روز می شود . پس باز هم این چیدمان ها دگرگون شد .

در تقویم رومیان, ماهها را با شماره و عدد مشخص می کردند. هنوز هم نام ۴ ماه آخر سال میلادی (سپتامبر, ماه هفتم . اکتبر, ماه هشتم . نوامبر, ماه نهم . دسامبر, ماه دهم) از تقویم رومی ها باقی مانده است.رومیان بعضی از ماهها را به خدایان نسبت می دادند.مثلا ماه اول (مارس) خدای جنگ و ماه سوم (مایوس . معادل ماه مه میلادی) خدای گیاهان و ماه چهارم (ژونون . معادل ماه ژوئن در تقویم میلادی) همسر ژوپیتر است.از ۲ ماه مکملی که افزوده شد اولی, ژانوس از خدایان پیش از دوران رومی منتسب شد (همان ماه ژانویه میلادی) و دومی, فبروآ که نام جشنهای تزکیه نفس و تصفیه روح و روان بود (همان ماه فوریه میلادی) در معنا و ریشه لغت آوریل, واژه شناسان با هم, هم عقیده نیستند.طی سالیان درازی آن را با لغت APERIRE به معنی باز کردن, مرتبط می دانستند.سپس آنرا به کلمه ای که معنیش دومین است نسبت دادند (چون در اصل دومین ماه سال بود) اما آوریل ممکن است از کلمه APRU (خدایی که به آفرودیت, الهه عشق در یونان باستان نسبت داده می شود) نیز مشتق شده باشد.در عوض در مورد ماههای ژوئیه و اوت ابهامی وجود ندارد.نام ماه ژوئیه به پیشنهاد مارک آنتوان برای احترام به ژول سزار (امپراتور روم و اصلاح کننده تقویم) انتخاب شد و ماه اوت (یا آگوست) به احترام امپراتور آگوست (که اشتباهات در کاربرد و استفاده از تقویم ژولین را اصلاح کرد) گذاشته شد.امپراتور آگوست این اشتباهات را به این صورت تصحیح کرد که بجای ۴ سال یکبار, هر ۳ سال یکبار سال کبیسه برقرار باشد, نکته ای که کشیشهای رومی متوجه آن نبودند.به همین دلیل بود که یکی از ماههای سال را بخاطر تصحیح این اشتباه بنام آگوست نامگذاری کردند.اسامی ماههای میلادی همگی ریشه لاتین دارند و در زبانهای مختلف اروپایی به اشکال مختلف نوشته می شوند.در بسیاری از زبانهای آفریقایی, اندونزیایی و زبان مالگاش (ماداگاسکار در آفریقا) نیز به صورتهای مختلف, تغییر شکل داده اند.انقلابیون فرانسوی در هنگام انقلاب فرانسه, در تقویم خود ماههای سال را دوباره نامگذاری کردند که از نوامبر ۱۷۹۳ تا اول ژانویه ۱۸۰۶ بکار گرفته شد:

واندمیر (ماه انگور چینی) سپتامبر / اکتبر
برومر (ماه مه آلود) اکتبر / نوامبر
فریمر (ماه سرما) نوامبر / دسامبر
نیوز (ماه اولین برف) دسامبر / ژانویه
پلوویوز (ماه باران) ژانویه / فوریه
وانتوز (ماه باد) فوریه / مارس
ژرمینال (ماه جوانه زدن گیاهان) مارس / آوریل
فلورال (ماه شکوفه ها و گلها) آوریل / مه
پرریال (ماه گیاهان سبز و بلند) مه / ژوئن
مسیدور (ماه خرمن چینی و درو) ژوئن / ژوئیه
ترمیدور (ماه گرما) ژوئیه / اوت
فروکتیدور (ماه میوه ها) اوت / سپتامبر

این اسامی را فابر اگلانتین (شاعر فرانسوی) برای ماههای سال انتخاب کرد.او می دانست که در کشور فنلاند اسامی ماههای سال از نامهای خدایان رومی گرفته نشده است بلکه به تناسب وضعیت طبیعت, انتخاب شده اند.مثلا ماه گل و لای, ماه گندم, ماه کشت و کار

سِکستیلیس :

یعنی ششم ،در ابتدا نام آن در روم باستان Sextilis بوده به معنای ششمین ولی به همان دلیل چند بار ذکر شده به افتخار Augustus که اولین پادشا روم بوده است در سال ۸ قبل از میلاد مسیح این ماه را نام او کردند. /

سِپتِمبِر :

یعنی هفتم،از کلمه septem به معنی هفت آمده است که به معنای هفتمین است. چهار ماه آخر سال با وجود جابجایی دیرینه ای که در ترتیب سال ها صورت گرفت کماکان از اعداد ترتیبی مشتق شده اند. /اوکتوبِر : هشتم ، از کلمه Octo که به معنای هشت است گرفته شده است./ نوِمبِر : نهم ، از کلمه novem که به معنای نه است گرفته شده ./ دیکِمبیر یا دیسِمبِر : دهم ،آخرین ماه سال و دهمین ماه روم باستان از کلمه Decem به معنای ده مشتق گرفته شده است.


پیامی دوستانه از علی آریا

گذر تک تک این ثانیه های سپری گشته ی عمر، به قدیمی شدن دوستی می ارزد. 

 

 

 

پ.ن :از میان پیامک های همسرم