گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه-گفتار اندر داستان ابومنصور دقیقی

نظرات 15 + ارسال نظر
محمد درویش جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:56 http://darvish.info

آنچه که جالب به نظر می رسد، دانستن این نکته است که فردوسی به رغم آن که اینجا با نیکویی از دقیقی یاد کرده و بیش از هزار بیت از اشعارش را نیز با گشاده دستی در شاهنامه اش پناه داده است، اما در جایی دیگر و در نقد اشعار دقیقی به تندی می گوید:
.
"چو این نامه افتاد در دست من

به ماهی گراینده شد شست من

نگه کردم این نظم و سست آمدم

بسی بیت ناتندرست آمدم


.
.
و آنگاه ادامه می دهد:
.

به نقل اندرون سست گشتش سخن

از او نو نشد روزگار کهن
.
برایم جالب است که اگر فردوسی واقعاً اینگونه می اندیشیده، چرا اشعار دقیقی را در شاهنامه گهربارش گنجانیده است؟!
.
درود ...

شقایق شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:46

به نظرم در همین چند بیت نیز با دید پارادوکس به ابو منصور دقیقی نگریسته شده ؛
یعنی در جایی جوانی ِ نا خوبش را زنهار داده و در جای دیگر طبع ِ مطبوع ِ گفتارش را ستوده است .

همان طور که در جایی در وصف روانی سخنش می گوید :

جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان
به مدح افسر تاجداران بُدی ستایندهٔ شهریاران بُدی

یعنی همان نقطه بولدی که خود ِ دقیقی هم از آن آگاه است ،:

مدیح تا به بر من رسید عریان بود ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار

پارادوکس؟
دکتر کزازی به «پارادوکس»می گویند: ستیز نا سازها

شقایق شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:31

یاد گرفتم .

فلورا شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:24

درود به دوستان
در ابتدای این گفتار حکیم ما علیرغم اینکه در بیت اول فروتنی میکنه و میگه:

سخن هرچه گویم همه گفته اند
بر باغ دانش همه رُفته اند

اما در ادامه میگه که: اگر من اینطور فکر کنم که دیگر از حکمت و دانش بر-ثمری- ی وجود نداره که من اون رو بیابم و به دیگران بنمایانم، دراینصورت میتوانم بر بلندای کاخ ادبیات ایران - که اون رو به زیبایی به "سرو سایه فگن" تشبیه کرده جایگاهی بیابم که از هر گزندی در امان باشم!!!

اگر بر درخت برومند جای
نیابم که از بر شدن نیست رای
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فگن

و این دوبیت نشون میده که حکیم ما علیرغم فروتنی اولیه ش به جایگاه حکمت خودش ، به راه دشوار و پر مخاطره ای که در پیش داشته و به مقام بایسته ای که این جایگه بهش میبخشیده کاملا آگاه بوده .
اما در اون بیت که میگه:

کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو باز دارد گزند

این بار جایگاه اثرش در ادبیات رو به نخل تشبیه کرده که نماد همیشگی بودن، راست راهی و تا ابد "بر" دادن هست چون درخت نخل تا کهنسالی هم میوه خوبی میده و هرگز شاخ و برگش نمی ریزه. و حکیم ما میگه در پناه این اثر بودن و روح بلند این اثر رو درک و وجدان کردن باعث ایمن شدن از هر گزندی میشه که زندگی در جهل و نادانی مسببش خواهند بود.
شاید دوستان این تشبیه به سرو و نخل رو طور دیگری هم بتونن تفسیر کنن . من هم فکر میکنم یک فکر منسجم ِادبیاتی ممکنه نکته ها و کنایه ها ازین دو تشبیه زیبا پیدا کنه.
دربیت

تو این را دروغ و فسانه مدان
به یکسان رَوِشْن ِ زمانه مدان

یعنی خود حکیم ما هم پیش بینی میکرده که ممکنه گاهی –مثل زمانه ی ما- به اثرش اون جایگاهی که باید، بخشیده نشه،اما با امیدواری میگه که فکر نکن که گذشت روزگار همیشه بدینسان خواهد بود یا خواهد ماند.
بیت114 در مقاله "ستایش خرد در شاهنامه" توسط مرحوم زرین کوب به زیبایی تفسیر شده، اما در بیتهای 115 تا 120 پیدایش متن اولیه شاهنامه رو حکیم ما شرح داده و در خفا تاکید میکنه بر این امر که همیشه خوندن تاریخ بزرگترین معلم بشر بوده و خواهد بود و من شیفته ی این 3 بیت شدم:

بپرسیدشان از کیان جهان
وزآن نامداران فرخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند؟
چگونه سرآمد به نیک اختری
بریشان برآن روز کند آوری

اون روزگار بهروزی و پهلوانی چگونه سرآمد؟
"شهریاران را چه پیش آمد، سواران را چه شد؟"

ما هم گاهی از پدران و مادران مون پرسش میکنیم که چرا اشتباهاتی هر چند در همین 30 سال پیش مرتکب شدن، که این وطن رو " ایدون به ما خوار بگذاشتند"؟ نمیکنیم؟

اما نام ِ این "سپهبد"ِ "دهقان زاده"، که در ابتدا متن خام شاهنامه رو نوشته و فردوسی از طرف کهان و مهان بر او درود می فرسته چیه؟

در گفتار بعدی در بیت 128 برای ابو منصور دقیقی ِ جوان، صفت ِ "گشاده دهان" رو به کار میبره که در تکمیل مصرع

" سخن گفتنی خوب و طبعی روان"

میتونه اندکی دلالت بر پر حرفی و منیت داشتن و لاف زدن ناشی از جوانی داشته باشه... البته شاید هم بکل صفتی مثبت مد نظر حکیم ما بوده که من معنیش رو بد فهمیدم
اما دوبیت در این صفحه هست:

جوانیش را خوی بد یار بود
همه ساله با بد به پیگار بود
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبود از جهان دلْشْ یک روز شاد

که دلایل ناتمام ماندن شاهنامه ی ابو منصور -که همان خوی بدش بوده هرچند سالها باهاش در جنگ بوده- و جوان مرگ شدنش رو بیان میکنه و اون کلمه" تیره ترگ" که به معنی خاک تیره هست فارسیه اما تقریبا اصلا به کار نمیره...
***
اما در جواب آقای درویش و شقایق عزیز باید بگم که اینطور که من شنیدم فردوسی دوست و یار ابو منصور دقیقی بوده و در واقع کار ناتمامش رو از زمین برداشته و افسوس میخورده ازینکه ابو منصور در جوانی فوت شده ، هرچند خودش بسیار زیباتر از دقیقی به شاهنامه پرداخته؛ اینطور که شنیدم وقتی داشته شاهنامه رو میسروده خواب ابو منصور رو میبینه و تصمیم میگیره که این بیتها رو در شاهنامه بگنجونه، حتی در بیت128 هم از طبع روان و زبان خوب ابو منصور صحبت میکنه...

بغیر از فردوسی من تو تاریخ بیهقی با تصحیح جعفر مدرس صادقی هم گفتارهایی از ابو منصور دقیقی دیدم که زیبا بود.

فلورای گرامی
ار اینکه باا دقت همه ی بیتها را می خوانی بسیار خوشحالم.

برای چهار بیت نخست باید کمی واژه ها را موشکافی کرد.چهار بین نخست همه دلیل بر فروتنی فردوسی دارد
بیت نخست همانگونه که نوشتی فردوسی می گوید هر چه بوده گفته اند
در بیت دوم می گوید که در پی آن نیست که بر این درخت بلند دانش برآید که پای بر شدن آن را ندارددر اینجا فرو تنانه می گوید پای برشدن را ندارد یا توانش را ندارد و ار عهده اش بر نمی آید اگر خیلی کار کند می تواند در سایه ی سرو یا درخت دانش جای گیرد تا از گزند روزکار کمی در امان باشد

در برخی نسخه ها هردو سرو هستند ولی نخل هم می تواند درست باشد

تا اینجا اگر حرفی داری بنویس تا ادامه دهیم

شهرزاد یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:45

با درود به دوستان گرامی
فکر می‌کنم دلیل این که فردوسی هزار بیت سروده‌ی دقیقی را در شاهنامه‌‌اش آورده را بتوان در ادامه‌ی ابیاتی که آقای درویش به آن‌ها اشاره‌ کرده‌اند، جستجو کرد:

یکی نامه بود از گه باستان / سخن‌های آن بر منش راستان
چو جامی گهر بود و منثور بود/ طبایع زپیوند او دور بود
نبردی به پیوند آن کس گمان / پر اندیشه گشت این دل شادمان
گرفتم به گوینده بر آفرین / که پیوند را راه داد اندر این
اگر چه نپیوست جز اندکی / ز رزم و ز بزم از هزاران یکی
هم او بود گوینده را راهبر / که بنشاند شاهی ابرگاه بر

در حقیقت به جز شاهنامه‌ی ابومنصوری، تنها بخش از مآخذ فردوسی که شعر بوده همین هزار بیت دقیقی است. بنابراین می‌توان از ابیات بالا چنین نتیجه گرفت که فردوسی به دلیل رعایت امانت و تقدم دقیقی در آغاز به سرودن شاهنامه او را ستوده و از طرفی آوردن این هزار بیت تدبیری است هوشمندانه و آگاهانه برای به قضاوت نشاندن آیندگان که به راستی چه کسی جز فردوسی با هموار کردن این رنج سی ساله بر خود می‌توانسته چنین کاخ عظیم و پایداری پی‌ریزی کند؟ این همان آسودن و باقی ماندن در سایه‌ی نخل بلندی است که فلورای عزیز هم به زیبایی به آن اشاره کرده

فلورا دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:57

پروانه عزیز

خوشحالم که شما به نوشته های من در مورد ابیات توجه کردین. میدونم که شاید اینطور مفصل نوشتن از حوصله افراد خارج باشه، که هست! اما میدونین، من یه خورده "همه یا هیچ" هستم! اگر به کاری دل بدم نمیتونم یه خورده دل ببندم، همینکه تصور کنم شاید کسی اینجا به برداشتم ایرادی بگیره که همون باعث بهتر فهمیدنم بشه برام راضی کننده ست و از شما بابتش سپاسگزارم.

درمورد 4 بیت اول من هم قبول دارم که حکیم ما فروتنی کرده، اما فروتنی با علم به توانایی های خویش. به حکمت و دانایی و توانایی خودش هم ایمان داشته که اگر این ایمان به تواناییها و عزت نفس یا اعتماد بنفس شگرف در او نمی بود مسلما ما شاهد چنین شاهکاری عظیم نمیبودیم. فکر میکنم تمام نوابغ جهان به چنین عزت نفسی دست پیدا میکنن که نبوغ شون شکوفا میشه!

اما استنباط من از معنای بیت دوم و سوم این صفحه اینطور بوده که این دو بیت موقوف المعانی هستن یعنی هرکدوم به تنهایی معنی کامل ندارن و بیت سوم تکمیل کننده مفهوم بیت دوم هست . بیت دوم شروع یک جمله شرطیه که با "اگر" شروع شده و قسمت اول شرط در این بیت تمام شده. اگر دو بیت رو با همون کلمات ولی به صورت نثر بنویسیم؛

اگر بر درخت برومند جای نیابم –مصرع اول بیت دوم

که رای بر شدن نیست- مصرع دوم بیت دوم( به این دلیل که پای برآمدن نیست)

مگر بر شاخ آن سرو سایه فگن توانم پایگه ساختن؟ - بیت سوم

تا اونجایی که من دیدم در کتابت شاهنامه از علائم استفهامی؛ پرسشی، تعجب و بند استفاده نمیشه و تنها با صحیح خوندن گاهی میشه به مفهوم جملات پی برد . از نظر من بیت سوم حالت استفهامی داره یعنی داره میپرسه که مگر میتوانم اثرم رو به جایگاهی برسونم که بتونم در پناهش باشم؟ از گزندها در امان باشم؟ حالا اگر این بیت پرسشی نباشه... مفهومش متفاوت خواهد بود

خوشحال میشم که اگر از نظر شما باز هم مفهومش طور دیگری بنظر میرسه بیان کنین. چون هرکسی میتونه به یک موضوع از یک نظرگاه نگاه کنه و شناختن نظرگاههای دیگر زیبایی منظر رو بهتر آشکار میکنه. هرچند درسفر هستید و میدونم براتون دشواره

شهرزاد سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:27

با اجازه پروانه‌ی گرامی
--------------------------
فلورای گرامی
بسیاری از شاهنامه شناسان معتقدند که توجه به مقدمه شاهنامه و درک نگرش و دیدگاه کلی فردوسی که طی این ابیات بیان شده، کلید درک شاهنامه است بنابراین به سهم خودم از این که وقت می‌گذارید و با نکته‌بینی، دقت و علاقه‌ای ستودنی ابیات را توضیح داده و گوشه‌های تاریک و ناشناخته شاهنامه را پیش چشم می‌گذارید، از صمیم قلب تشکر می‌کنم. امیدوارم با نظر و هم‌فکری همه‌ی دوستان این تیرگی‌ها تا حد ممکن روشن و روشن‌تر شود.

و اما درباره‌ی ابیات آغازین این بخش:
سخن هر چه گویم همه گفته‌اند / بر باغ دانش همه رفته‌اند
اگر بر درخت برومند جای / نیابم که از بر شدن نیست رای
توانم مگر پایگه ساختن / بر شاخ آن سرو سایه فکن
کسی کو شود زیر نخل بلند / همان سایه زو باز دارد گزند

من هم مانند فلورای عزیز فکر می‌کنم این ابیات معنایی به هم پیوسته و البته خبری دارند. فردوسی در این ابیات، سخن آفرینان پیشین را به باغبانانی که بذرهای سخن را کشته‌اند و درختستان بزرگ فرهنگ بشری را به وجود آورده‌اند، مانند می‌کند و خود را با فروتنی چونان رهگذری می‌بیند که زیر سایه درختان این باغ بزرگ آرمیده است و آرزو می‌کند بتواند پایه‌ای بسازد و خود را به شاخساری بلند نزدیک کند. در حقیقت با بیان این تعبیر شاعرانه به مخاطبش اطمینان می‌دهد مندرجات شاهنامه هرگز ساخته و پرداخته خیال او نیست و از آبشخوری غنی و مایه‌ور (شاهنامه‌ی منثور ابومنصوری) تغذیه می‌کند؛ فردوسی در این ابیات و بیت‌های بعد – همان گونه که در بسیاری از آثار و نوشته‌های ادبی رایج است – به ذکر سبب سرودن شاهنامه و منابع اصلی خود می‌پردازد و برای همین هم هست که در بیت بعد تکلیف این چهار بیت به هم باز بسته را مشخص می‌کند و می‌گوید:
از این نامه‌ی نامور شهریار / بمانم به گیتی یکی یادگار

یعنی این سخن پیشینیان را (شاهنامه ابومنصوری) در قالب شاهنامه‌‌ای (منظوم) به یاد می‌گذارم و بر خوانندگان است که شاهنامه مرا دروغ و افسانه ندانند و ...
بنابراین فردوسی چون به تأثیرگذاری و ماندگاری کلامش باور داشته می‌خواسته در این ابیات مخاطبش را هم با خود هم داستان کند و در حقیقت ذهن خواننده را با آنچه در شاهنامه اش خواهد آورد، بیشتر پیوند بدهد.

فلورا سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:02

شهرزاد گرامی

بسیار سپاسگزارم،

اینکه فرمودین جملات کاملا خبری هستن و توضیحات روشن تون، باعث شد منظور شما و پروانه ی عزیز رو متوجه بشم... اصلا همین حالا تو خیالم تصور کردم که این بیت رو جناب کزازی چطور میخونن!

اون کلمه "مگر" معنای "باشد که" ، "بو که"، "امیدوارم که" داره...

باور کنید برای خودم هم کمی ثقیل بود اما نمیتونستم این مفهومی رو که شما فرمودین استنباط کنم حالا بهتر میفهمم که چرا در بیت بعدی برای تشبیه از نخل استفاده کرده!

از خوندن کامنت شما بسیار محظوظ شدم
دروود

نیره پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:49 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر یاران...
۱-خوب بیت نخست که معنا و پیام آشکاری را بیان می کند که البته من این بیت را خیلی دوست دارم. خیلی به دلم می نشیند: روان و دلنشین.اما این سخنوری و انتساب به آن چیست و چه جایگاهی دارد که با نشستن در سایه اش می توان نامی جاودانه یافت؟
من گمان می کنم جدا از معنای ظاهری مورد نظر در این ابیات شیرین نکته ای دیگر هم ما را به مداقه و مکاشفه (خیلی عربی شد) ما را به واکاوی و موشکافی فرامی خواند. آنچه به گمان من می رسد ارتباط زبان و خرد و منطق با هم است.ببینید در ابیات پیشین تاکید فراوانی بر خرد و خردورزی شده است. در این بخش هم فردوسی ی دانا پافشاری می کند و به روشنی و آشکارا می گوید که هر کسی با خرد شاهنامه ام را بخواند به قدر خرد ورزی اش از رموز آن آگاه و معنای آن رادرخواهد یافت. از سویی می گوید که با خزیدن به زیر سایه سرو بلند و نخل تنومند زبان فارسی و سخن وری در آن به جایگاه بلندی دست یابد. آیا رابطه ای که به گمانم می رسد نمی تواند در این جا صدق کند؟
۲-فردوسی ی ظزیف اندیش و نکته سنج با به کاربردن دو درخت متفاوت و استفاده از تشبیه به آنها چه قدر دقیق منظور خود را بیان می کند و لذت را نصیب ما...:
*اول آن که در بیت پیشین او از باغ دانش سخن گفته است و خیال خواننده را با خود به میان درختان باغ کشانده است. در همین حین دست دل و اندیشه را گرفته و ما به پای نخل می کشاند:
اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای
آن جا که قوت و قدرت دانش سخن می گوید به شایستگی از نخل تنومند و پابرجا دم می زند ولی ببینید به چه نکویی آن گاه که می خواهد از جایگاه و ارزش زبان سخن بگوید به سرو که به بلندقامتی و راستایی و ایستادگی شهره است پناه می برد:
توانم مگر پایگه ساختن بر شاخ آن سرو سایه فگن
آن هم نه با بیان زیر سایه سرو بودن که برای ما تداعی کند نشستن زیر سایه را بلکه از شاخ آن سخن می گوید و دیدگاه ما را به اوج بلندی سرو می برد. این طور نیست؟
۳- نکته دیگری که در چهار یا پنج بیت نخست به نظرم می رسد تداعی معنا و مفهوم آشنایی دیگر است.او می گوید:
سَخُن هر چه گویم همه گفته اند
فروتنانه می گوید من حرف تازه ای ندارم ولی در ادامه ای که دور نیست می گوید من به شاخ سرو می رسم وکاری می کنم که یادگار بماند در جهان. برای من یادآوری شد که: آب درا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
و این یک حکم عقلی است و خرد انسانی آن را تایید می کند.
۴-و نکته پایانی من این که فردوسی بزرگ با ارج نهادن به کار ارزشمند دقیقی و با یاد نیکو از او اخلاق مداری خود را روشن می سازد . ما در این ابیات و در ادامه شاهنامه لایههای شخصیتی فردوسی را نیز کشف می کنیم و درمی یابیم.

***به شهرزاد گرامی: توضیح شما با نوشتار روان برای من بسیار سودمند بود و لذت بردم. سپاس

****پرسش: دوستان لطفا نظرات خود را درباره این مصراع برای من بگویند نیاز دارم به دیدگاه شما:چنان بخت بیدار او خفته ماند


پروانه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:27

http://iranshenakht.blogspot.com/2005_07_01_archive.html

پرسش و پاسخی درباره ی برخورد فردوسی با دقیقی



دوست من احمد در پیامی، نکته ای را در مورد کار ِ فردوسی از من پرسیده است که متن پرسش او و سپس پاسخ خود بدان را در پی می آورم


...........................................................
پرسشی هم دارم در رابطه با برخورد فردوسی با کار دقیقی در پایان ِ بخش ِ گُشتاسب نامه ی دقیقی که فردوسی با اشاره به سخن دقیقی می گوید: "نگه کردم، این نظم سست آمدم!" و کار دقیقی را نکوهش می کند. در حالی که هم این گُشتاسب نامه روان و با ذهنی فعّال و ظرافتی بی نظیر سروده شده و هم دقیقی در غزل و قصیده، به چیرگی شهرت داشته است. پس این گونه داوری ی فردوسی را چگونه باید توجیه کرد؟
آیا فردوسی به این جهت که دوران شست سالگی را می گذرانده و در نظر داشته است شاهنامه را به حضور محمود غزنوی برساند، با دوراندیشی یا محافظه کاری و یا هر واژه و نامی دیگر که بتوان تصوّر آن را داشت، این روش را در پیش گرفته است؛ چرا که دقیقی زرتشتی بوده و به دربار سامانی هم وابستگی داشته است؟
* * *


احمد گرامی، سلام
پیامت را خواندم و خشنود شدم.
در پاسخ به پرسش تو در مورد فردوسی و برخوردش با کار دقیقی می گویم
یکم . زرتشتی بودن دقیقی امری قطعی و مسلّم نیست و مدرک روشنگر و پذیرفتنی درباره ی آن نداریم
دوم. فردوسی نه با دقیقی و نه با هیچ کس ِ دیگری معارضه و برخورد دینی و مذهبی دارد و هیچ گاه آوازه گر هیچ دینی و یا ستیزنده با هیچ دینی و نکوهنده ی پیرو ِ هیچ مذهبی نیست. سندی به بزرگی ی شاهنامه، گواه این سخن است
سوم. فردوسی نخستین تدوین شاهنامه را هنگامی به پایان رساند (384 ه.ق.) که هنوز حکومت محمود در میان نبود. محمود در 389 ه.ق. برتخت شاهی نشست
چهارم. تقدیم شاهنامه به محمود و سروده شده بودن ِ بیتهای در ستایش وی به وسیله ی شخص فردوسی، هنوز امری قطعی و مُسلّم نیست و به فرض هم که او از سر ِ ناچاری و پس از تدوین ِ واپسین ِ شاهنامه در سال 400 ه. ق این کار را کرده باشد، ربطی به کار دقیقی که سی و پنچ سال پیش از آن زمان درگذشته بوده، نداشته است
پنجم. فردوسی در عین حال که نظم دقیقی را نقد می کند و آن را "سست" می شمارد، حق شناسانه از وی به منزله ی "پیشگام" و "راهبر" خویش نام می برد و حتّا مهرورزانه خواستار آمرزش روان وی می شود
ششم. نقد ِ فردوسی بر نظم دقیقی، واقع بینانه و بر پایه ی سنجش و ارزیابی ی درست ِ کار اوست و امروز هم، هرکس که -- به گفته ی "بهار" -- "پارسی شناسد و بهای او" و شاهنامه ی فردوسی و در کنار آن گُشتاسب نامه ی دقیقی را با دقّت و باریک بینی و نکته سنجی خوانده باشد، در رویکرد بدان نقد، حق را به فردوسی می دهد و سخن ِ والای حکیم ِ توس و شعر ِ شیوا و رنگین کمان ِ خیال نقش های ِ آفریده ی ِ او را همتراز با نظم ِ دقیقی که تنها بیانگر ِ ساده ی یک روایت است، نمی شمارد
این سخن را نه بر اثر ِ شیفتگی نسبت به فردوسی و کار ِ شگرف او، بلکه در پی ِ چهل سال سر و کار داشتن با حماسه ی ملّی ی ایران و پیچ و تاب خوردن در هزارتوهای آن می گویم. همین


با درود و بدرود


جلیل

فلورا جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:17


نیره جان
درباره ی رابطه ای که فکر میکنی در چند بیت نخست بین زبان و خرد و منطق وجود داره بیشتر توضیح بده شاید همگی یه چیز جدید فهمیدیم!
منظورت از کلمه "منطق" علم منطق هست؟

چنان بخت بیدار او خفته ماند:

استنباط من این بوده که "بختی به اون بلندی برای سرودن شاهنامه از دست برفت"
فردوسی خیلی به احترام از دقیقی یاد کرده علیرغم اینکه نقاط ضعفش رو گوشزد کرده ولی برای استعدادهای شکوفا نشده ش دریغ میخوره

محمد درویش یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:32 http://darvish.info

ممنون از دوستانی که پاسخم دادند ...
فکر کنم بشود اینگونه به جمع بستی سزاوارانه از فراکافت جستارها در باره دقیقی رسید:
فردوسی با چشمان باز به دقیقی و سروده هایش نگریسته بود، نه با چشمان یک دوست یا عاشق.
او نه برای خشنودی روح یک دوست، بلکه برای آرمانی فراتر نسبت به پناه دادن ابیات دقیقی در گنج بی نظیرش راضی شده است.
برای او فقط شاهنامه و اسطوره هایش اهمیت داشتند؛ اسطوره هایی که روایت جذاب و پرتکرار آن در طول سده ها، نگهبان بی بدیل زبان فارسی در این کهن بوم و بر بوده است.
.
درود ...

محمد درویش یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:39 http://darvish.info

اما در باره مفهوم :
"چنان بخت بیدار او خفته ماند"
.
فکر کنم نظر فلورا به حقیقت منظور فردسی بسیار نزدیک است.
چه بسا آدم های سفید بختی یا خوش شانسی که در موقعیت هایی استثنایی در طول زندگی شان قرار گرفته و ناگهان شهره آفاق شدند، اما هرگز نتوانستند از این توجه به بالندگی بیشتر خود کمک کرده و تکامل یابند ...
.
درست مثل جایی که فروغ می گوید:
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ...
.
شاید "فرصت سوزی" برگردان کوتاه و گویایی برای "خفته ماندن بخت بلند" باشد! نه؟
.
درود ...

شهرزاد یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:50

درود به دوستان و همراهان گرامی

در مورد خفته ماندن بخت بیدار،‌ من هم با نظر فلورای گرامی و آقای درویش موافقم و شاید بهترین چیزی که برای توضیح این مصراع بتوان گفت، همین فرصت سوزی باشد.
حافظ در مورد بخته خفته می گوید:

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

در مورد دلیل به کار بردن این اصطلاح هم دکتر کزازی در نامه‌ی باستان این گونه گفته است:
"بیداری یا خفتگی بخت که در شاهنامه فراوان از آن سخن رفته است، بیشتر کاربردی باور شناختی است تا پندارشناختی: در اسطوره‌های ایرانی،‌ بخت زنده و جاندار انگاشته می‌شده است. از آن است که گاه پهلوان تیره روز، به آهنگ برانگیختن بخت خویش از خواب به سوی کوهی که جایگاه بخت‌ها شمرده می‌شده، روی می‌آورده است. "

به فلورای عزیز: از مهربانی و همراهی ات بسیار سپاسگزارم. همان طور که اشاره کردی "مگر" در بسیاری از اشعار شاعران سبک خراسانی به همین معنا به کار می‌رود.
با درودهای فراوان

محمد درویش یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:33 http://darvish.info

و ما ایرانی ها چقدر در فرصت سوزی مهارت داریم! نداریم؟
کافی است به یاد آوریم که درآمد حاصل از فروش نفت ایران از سال 1355 تا 1385 معادل 450 میلیارد دلار بود؛ یعنی تقریباً برابر با درآمد کره جنوبی در همین مدت!
اما نگاه کنید که کره جنوبی الآن کجاست و ما کجاییم؟!
درود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد