سندی تاریخی در باره شیوه حمله اعراب به ایران

 http://setaresobh.blogspot.com/2009/11/blog-post.html

یکشنبه ۱ نوامبر ۲۰۰۹

 سندی تاریخی درباره شیوه حمله اعراب به ایران !

در قرن اخیر یک پوست پاره درنواحی سلیمانیه به خط پهلوی که متن به زبان هورامی بسیارنزدیک است بدست آمده که درآن چند بیت شعر به صورت مرثیه نوشته شده است. این اشعار براین دلالت دارد که کردها وبالاخص هورامیها درآغاز اسلام آئین زردشتی داشته اند واهورامزدا را پرستش نموده اند.دراین اشعار حمله اعراب را به خاک کردستان به تصویر می کشد که شهرها وروستاها را تانواحی شهرزور خراب وویران می کنند.

متن اشعار:

هــرمـــزگـــان رمـــان آتـــران کــــژان /

ویشان شارده وه گه وره گه وره کـان /

زورکـــاری عــــاره بکـــــردنه خـــاپوور /

گنـــــا ئــــی پالــه هه تا شــاره زوور /

شه ن وو کـــه نیکـان وه دیل بشینا /

میــــرئـازا تلـــی ژروی هـــــه وینــــا /

ره ویش زه رده شت مانووه بیکه س /

بزیکا نیکا هـــــرمــــزد وه هیچ که س /

معنی اشعار چنین است:

1-(هرمزگان) معابد ویران شدند ،آتش ها خاموش گشتند.بزرگ بزرگان خود را پنهان نمودند.(هرمزگان به معنی معابد یا مساجد است ودرزبان هورامی به مسجد مزگی گفته می شود .ومسجد معرب مزگد یا مزگت است که ازمزدگه آمده یعنی هرمزدگه یا گد به معنی گدا که مقصود آن گداگاه هرمزد ومحتاجین به هرمزد است) . 2- عرب ستمکار دهات وشهرها را تاشهرزور خاپور وویران نمودند. 3- زنان ودختران را به اسیری گرفتند ودلیران به خون خود غلطیدند. 4- روش وآئین زردشت بیکس ماند وهرمزد به هیچ کس رحم نکرد.

این شعر که بر روی پوست آهو نوشته شده است در موزه ی سلیمانیه کردستان عراق نگهداری می شود.

تماشای تلخ

در شهر می گشتم این بار چهره ی شهر برایم به گونه ای دیگر بود به دنبال کارگرانی می گشتم که چند ماه پیش از کارخانه اخراج شده بودند به چهره ی یکایکشان نگاه می کردم : تو همکارم بودی؟
نمی دانم !   هیچ یک را از نزدیک ندیده بودم و نمی شناختم ولی وجودشان  در شهر احساس  می شد. فاصله ی مهمانسرا تا ساختمان اداری باید از فضای سبز ی می گذشتم  درختهای چنار دو طرف به سوی  هم دست دراز کرده بودند ، به زودی شاخه هایشان در هم می رفت، درختها هم از نبود هشتصد کارگر حرف می زدند.
سال ها ساختن و رشد و تولید کارخانه را با لذت فراوان به تماشا نشستم ، من هم گوشه ی کوچکی از این ساختن بودم، سا ل های جوانی را به کار زیاد برای راه اندازی و نگهداری سیستم های کامپیوتری اینجا پرداختم هم اکنون همه ی آنها در مقابل چشمانم  در حال فرو پاشی است  . نیمی از ماشین آلات  خاموش شده اند و شغل کارگران از دستشان رفت.... وجودشان را در لابلای درختان سرو و چنار و بید و.. در فضای سالن ها میان ماشین های خاموش احساس می شد .به زن و فرزندانشان فکر می کردم...