تندیس فردوسی در دانشگاه آکسفورد

 http://alef.ir/1388/content/view/45397/

 

نصب تندیس فردوسی در دانشگاه آکسفورد کد مطلب: 45397, P.View: 1371  1 (4 توصیه) ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸ تندیس فردوسی شاعر نامدار ایرانی عصر روز جمعه همزمان با هزارمین سال پایان سرودن شاهنامه و در آستانه روز بزرگداشت فردوسی، در دانشگاه آکسفورد انگلیس نصب و رونمایی شد. به گزارش خبرنگار ایرنا، در مراسم رونمایی این تندیس آقای رسول موحدیان سفیر جمهوری اسلامی ایران در لندن، دکتر علی محمد حلمی رایزن فرهنگی سفارت ایران، پرفسور سر "نیل چالمرز" رییس دانشکده وادهام، دکتر فیروزه عبدالاوا و دکتر هرزیگ از اساتید زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آکسفورد ، پروفسور ملویل از محققان و فردوسی شناسان دانشگاه کمبریج و جمع دیگری از شخصیت های علمی و دانشگاهی و علاقه مندان به فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی حضور داشتند. سفیر جمهوری اسلامی ایران در انگلیس پس از پرده برداری از تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی طی سخنانی ضمن خوشامدگویی به میهمانان و تشکر از مسئولان دانشگاه آکسفورد ابراز امیدواری کرد که آرمان های فردوسی پلی بین ملتها برای ارتقای درک متقابل باشد. آقای موحدیان نصب تندیس فردوسی در دانشگاه آکسفورد همزمان با هزارمین سال پایان سرودن شاهنامه و در آستانه برگزاری روز بزرگداشت فردوسی در داخل و خارج ایران را به فال نیک گرفت و گفت: تجلیل از حکیم شعر فارسی در واقع تجلیل نسل ها از چهره های ماندگار و آرمانخواهی که به همه بشریت تعلق دارند، می باشد. وی اقدام دانشگاه آکسفورد در تجلیل از فردوسی را در راستای حفظ و ارتقای دستاوردها و آرمان های معنوی و بشری دانست و شاهنامه اثر جاودان فردوسی را که توسط همه ملل فارسی زبان مورد تکریم قرار می گیرد، بخشی از مشارکت درخشان زبان و ادب فارسی در غنای فرهنگ و ادبیات جهان توصیف کرد. سفیر جمهوری اسلامی ایران اظهارداشت: امیدوارم آرمان های فردوسی پلی بین ملتهای ما برای ارتقای درک متقابل باشد و انگیزه ای فراهم کند تا محققان دانشگاه آکسفورد و همتایان ایرانی آنان بتوانند همکاری های ادبی و علمی جدی تری داشته باشند. دکتر علی محمد حلمی، رایزن فرهنگی سفارت ایران در لندن نیز طی سخنانی در این مراسم گفت: شاهنامه حکیم فردوسی یکی از شاهکارهای زبان و ادبیات فارسی است که بر روی ادبیات و آثار ادبی پس از خود نیز برای قرن ها تاثیرگذار بوده است. وی افزود: تندیس فردوسی هدیه ای از سوی مردم ایران به دانشکده وادهام آکسفورد برای تجلیل از تلاش تمام افرادی است که با یکدیگر تعامل همراه با احترام و درک متقابل دارند. دکتر حلمی گفت: فردوسی به طور قطع یکی از بانفوذترین شخصیت های ادبی و فرهنگی ایران زمین به حساب می آید. "بدون استثنا تمام آثار ادبی ایرانی ها از سبک و روش شاهنامه فردوسی الهام گرفته و تاثیر پذیرفته اند اما هیچ یک تنوانسته اند شهرت و محبوبیت فردوسی را بدست آورند." رایزن فرهنگی کشورمان با اشاره به نقش فردوسی در ترویج زبان و ادبیات فارسی گفت: فردوسی فرهنگ ها و سنن ایرانی را دوباره زنده کرد. وی افزود: ایرانی ها فردوسی را بزرگترین شاعر خود می دانند و هم اکنون پس از گذشت هزار سال، مردم هنوز شاهنامه را می خوانند و به ابیات آن گوش فرا می دهند. حلمی گفت: شاهکار فردوسی آنقدر باارزش است که بعد از گذشت هزار سال از زمان سرودن آن هنوز براحتی برای فارسی زبانان قابل فهم و درک است. پرفسور سر نیل چالمرز رییس دانشکده وادهام آکسفورد نیز طی سخنانی ضمن تجلیل از مقام فردوسی از سفیر جمهوری اسلامی ایران و دیگر شخصیت های علمی و فرهنگی شرکت کننده در مراسم رونمایی از تندیس فردوسی قدردانی کرد. وی گفت: فردوسی شاعری بزرگ و شناخته شده برای همه جهان است و شاهنامه وی علاوه بر اثری ادبی، دارای جنبه های فراوان اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و حماسی است و طی هزار سال گذشته نقش مهمی در زندگی مردم ایران و دیگر فارسی زبانان داشته است. خانم دکتر فیروزه عبدالاوا و آقای دکتر هرزیگ دو تن از اساتید دانشگاه آکسفورد و از فردوسی شناسان این دانشگاه نیز طی سخنانی از فرهنگ و ادب ایران زمین بویژه شخصیت فرودسی و شاهنامه وی تجلیل کردند و ابراز امیدواری نمودندکه نصب تندیس فردوسی در دانشکده وادهام زمینه ساز گسترش ارتباطات فرهنگی و دانشگاهی دو کشور شود. حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر نامدار ایرانی در قرن چهارم هجری می زیست. وی در توس خراسان به دنیا آمد و اثر ماندگار و حماسی "شاهنامه" را در مدت سی سال به رشته تحریر درآورد. امسال هزارمین سال اتمام سرودن شاهنامه است و روز جمعه آینده (25 اردیبهشت ماه) نیز به عنوان روز بزرگداشت فردوسی نام گذاری شده و به همین مناسبت ویژه برنامه هایی در ایران و دیگر نقاط جهان برگزار می شود. تندیس فردوسی به سفارش رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن و توسط خانم مهران قهاری هنرمند ایرانی مقیم انگلیس ساخته شده و با همکاری مسئولان دانشکده وادهام دانشگاه آکسفورد به صورت دائمی در محل کتابخانه فردوسی این دانشکده نصب شده است.

پرواز همای

 
سال پیش  با خواننده جوانی آشنا شدم .صدایش بر دل می نشیند . در مصاحبه ی گفت چون فکر می کند باید واژه های عربی را از زبان دور کرد از خودش شروع کرده و از پدرش اجازه گرفته و نام و نام خانوادگی اش را به «پرواز همای» تغییر داده است. آلبوم «با دوزخیان» او نخستین مجموعه او بود که شنیدم. صدا و موسیقی و انتخاب هایش همه بر دل می نشیند.
 
از اینجا و آنجا چند پیند در اینجا می آورم:
در حال حاضر به طور معمول یکی شعر می سراید، یکی آهنگ بر آن می گذارد و دیگری با صدای حنجره اش آن را به گوش مخاطب می رساند. اما از گذشته های دور شیوه دیگری بوده است که همه اینها در یک نفر جمع می شد. نمونه های بارز آن عارف قزوینی و علی اکبر شیدا هستند. دو تصنیف سرای نامدار عصر مظفری که اولی گرایشات سیاسی اجتماعی داشت و دومی صرفاً تصانیف عاشقانه می ساخت. پس از عارف و شیدا، امیر جاهد را داریم که زیبا می سرود و  زیبا می ساخت ولی آیا زیبا هم می خواند یا نه، من خبر ندارم. حال یک جوانی پیدا شده که می خواهد آن ویژگی کمیاب در موسیقی ایرانی را زنده کند. بهتر است بقیه را از زبان خودش بشنوید که در پایگاه رسمی گروه مستان آورده است.
 
 
در تاریخ موسیقی ایران دریافتیم که از زمان باربد، نکیسا، رودکی، فارابی و بوعلی سینا، تا زمان مولانا و حافظ و در اواخر سده گذشته عارف و شیدا و امیر جاهد و چند تن دیگر، تصنیف قالبی شعری محسوب می شد که همزمان همراه با ملودی توسط یک نفر ساخته و پرداخته می شد اما سالهاست این شیوه که یکی از شیوه های موسیقی پارسی است و خاص موسیقی دانان و ادیبان ایرانی بوده، به فراموشی سپرده شده است. گروه مستان به سرپرستی همای از آغاز تاسیس تا کنون سعی بر احیای دوباره این شیوه دارد.
یگانگی شعر و موسیقی و آواز در یک فرد اگر چه محاسنی همچون گرمی، روانی و دلنشینی اثر را به همراه دارد، ولی از حیث آنکه همه این رویدادها می بایست در یک فرد جمع شود و از آنجا که یک فرد معمولاً جامع الشرایط نیست، در نتیجه آثار تولیدی به سمت روایت های شخصی میل می کند. برای مثال مقوله عشق برای علی اکبر شیدا و مقوله های جنبش اجتماعی و اعتراضات سیاسی برای عارف قزوینی به دغدغه اصلی تبدیل می شود. در صورتی که وقتی یک آهنگساز روی شعر دیگران، آهنگ می سازد و شخص دیگری هم آن را می خواند، عملاً یک تفکر جمعی در اثر مشاهده می شود که به طور معمول وجوه مختلف زندگی را در بر می گیرد.
 
 نحوه برخورد گروه مستان با کلام فارسی، در مقایسه با دیگر گروه ها به طرز محسوسی متفاوت است. اول اینکه آنها چرخش ملودی و توالی ریتم را بر اساس نیاز واژه ها دنبال می کنند و دیگر اینکه چندان در پی شعر کلاسیک ایرانی با الگوی غزل و قصیده و مثنوی نیستند و بنا به نیاز مفهومی خود، از واژگان موزون بهره می گیرند. همینطور نحوه بیان حالات موسیقایی مانند ضعیف و قوی نواختن، بر اساس مفهوم کلمات دنبال می شود. از این نظر کار آنها جذبه خاصی دارد که در یک اجرای زنده، مخاطب را به وجد می آورد و ناخواسته به تشویق وا می دارد!
اعضای گروه عبارتند از: اسفندیار شاهمیر (دف و دایره)، امیر داور زنی (سنتور)، سحاب تربتی (تنبک)، نوید دهقان (کمانچه)، رهام سبحانی (تار)، حمید داور زنی (کوزه)، سید مرتضی الهی نیا (رباب)، امیر خوشبختی (عود) و محمود آذر شب (کمانچه آلتو) که سرپرستی آنها را همای فومنی خود بر عهده دارد. ضمن اینکه سرودن اشعار، آهنگ گذاری و تنظیم و اجرای آواز را هم شخصاً انجام می دهد.(البته در اجراهای مختلف ممکنه اعضای گروه تغییر کنند)
 پدیده دو نوازی یا گروه نوازی سازهای کوبه ای که امروزه در بیشتر گروه های جوان رو به افزایش است، برای غالب مخاطبان کنسرت جذبه خاصی دارد. چنانکه گاه اگر از کل برنامه لذت نبرند، ممکن است از بخش کوبه ای راضی به نظر برسند. هنرنمایی با سازهای کوبه ای در صورت اجرای زنده، خواسته یا ناخواسته معمولاً با حرکات نمایشی نیز همراه می شود که این خود به جذابیت کار و راضی نگه داشتن مخاطب غیر حرفه ای کمک بسیار می کند. گروه مستان هم از این ویژگی غافل نیست و در هر اجرای خود از حضور سازهای کوبه ای، استفاده لازم را می برد. گر چه قطع ملودی در حین کنسرت و اختصاص دادن دقایقی طولانی به نمایش سازهای کوبه معمولاً نارضایتی شنوندگان حرفه ای را در بر دارد ولی این رویه کم کم به یک جریان غالب تبدیل می شود و حتی گروه های مشهور نیز نمی توانند از آن چشم پوشی کنند.
 

از همای چه خبر

 همای به زودی در تاریخ 16 اگوست سال 2009 در تالار بزرگ "والت دیزنی" ، یک اپرای کوچک با نام "موسی و شبان" را به روی صحنه خواهد برد. همای چکامه ی داستان موسی و شبان مولانا را از کتاب "عارفان راز" دکتر "علیقلی محمودی بختیاری"برداشت کرده و چکامه ی "موسی و شبان" را از ابتدا به زبان امروزی سروده است. طراحی و صحنه آرایی و "دیالوگ"نویسی ، برای سه شخصیت موسی و شبان و راوی را همای خود انجام داده و چکامه نویسی و آهنگ سازی این اپرا نیز با خود همای بوده و بناست که در 16 پرده به صورت یک اپرای کوچک اجرا گردد. اپرای موسی و شبان با "ارکستراسیون" و رهبری "شهرداد روحانی" به همراه ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس و ترکیب سازهای ایرانی گروه مستان ، به صحنه خواهد رفت و بی گمان این رویداد برگ نوینی را در تاریخ موسیقی ایران رقم خواهد زد ؛ برای نخستین بار است که یک اپرا به شکل ایرانی ودر یک تالار بزرگ ، مشهور و معتبر دنیا با بازتاب های جهانی اجرا خواهد شد. همای بعد از سفر پیشین خود به آمریکا و کانادا به ییلاقات و کوه های تالش سفر کرد و یک ماه در کنار چوپانان آنجا به سر برد تا چکامه ی این داستان را از نو سرود و آهنگ آن را ساخت ؛ بناست در این اپرا همای لباس چوپانان کوهپایه های تالش را بر تن کند و در صحنه ای که بر اساس آیین و رسم های تالش طراحی شده است ، بازیگر و خواننده ی نقش شبان باشد. شهرداد روحانی "ارکستراسیون" این کار را پذیرفته و کار هم اکنون در مرحله ی بسیار خوبی است. بازیگران دیگری که در اپرای موسی و شبان به نقش آفرینی خواهند پرداخت ، خانم "سرشار" خواهند بود که نقش "راوی" را اجرا می کنند و خواننده ی قدیمی دیگر به نام "سلی" نقش "موسی" را اجرا خواهند کرد. بخش دوم برنامه ی همای در تالار والت دیزنی ، پس از اپرای موسی و شبان در بخش اول ، آهنگ های عاشقانه ی جدیدیست که همای به همراه ارکستر بزرگ فیلارمونیک به رهبری شهرداد روحانی اجرا خواهند نمود. چامه ها و آهنگ های این بخش نیز مانند بخش اول همه کار خود همای است و"ارکستراسیون" آنها با روحانی می باشد. در بخش هایی از قسمت پایانی این اپرا ، هنگامیکه موسی پس از دریافت پیام از سوی خداوند پی شبان می رود تا او را وادارد تا همان راز و نیاز خویش را با خداوند ادامه دهد و به او بگوید که خداوند رازو نیاز شبان را دوست دارد _ ودر تمام نسخه ها این بخش را پایان داستان موسی و شبان می دانند – اما همای پایان داستان را ، زمانیکه موسی پس از ماه ها شبان را می یابد و او را در حال راز و نیازی دیگر با خداوند می بیند این چنین سروده ؛ شبان به موسی پاسخ می دهد : نه از افسانه می ترسم نه از شیطان نه از کفر و نه از ایمان نه از آتش نه از حرمان نه از فردا نه از مردن نه از پیمانه می خوردن خدا را می شناسم از شما بهتر شما را از خدا بهتر خدا از هرچه پندارم جدا باشد خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد هراس از وی ندارم من هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من در عالم بیم از آن دارم مبادا رهگذاری را بیازارم نه جنگی با کسی دارم نه کس با من ... همای امیدوار است که بتواند یک روز این اپرا را در ایران اجرا کند ؛ با وجودیکه او هم اکنون تصمیم دارد تنها این برنامه را در لس آنجلس به روی صحنه ببرد ، اما پیشنهادهای زیادی برای اجرای این برنامه از کشورها ی مختلف دارد. کنسرت گذارانی از شهرهای واشنگتن ، نیویورک ، تورنتو ، لندن و پاریس هم اکنون خواستار و نامزد برگزاری این برنامه هستند. همای به همراه گروه مستان در" تور" بزرگی که در آمریکا دارد ، برنامه های تازه تری را با نام "عجب آب گل آلودی" اجرا خواهند نمود. همای می گوید که کار کردن با شهرداد روحانی افتخار بزرگیست برای او . 

 همای به زودی در تاریخ 16 اگوست سال 2009 در تالار بزرگ "والت دیزنی" ، یک اپرای کوچک با نام "موسی و شبان" را به روی صحنه خواهد برد. همای چکامه ی داستان موسی و شبان مولانا را از کتاب "عارفان راز" دکتر "علیقلی محمودی بختیاری"برداشت کرده و چکامه ی "موسی و شبان" را از ابتدا به زبان امروزی سروده است. طراحی و صحنه آرایی و "دیالوگ"نویسی ، برای سه شخصیت موسی و شبان و راوی را همای خود انجام داده و چکامه نویسی و آهنگ سازی این اپرا نیز با خود همای بوده و بناست که در 16 پرده به صورت یک اپرای کوچک اجرا گردد.
اپرای موسی و شبان با "ارکستراسیون" و رهبری "شهرداد روحانی" به همراه ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس و ترکیب سازهای ایرانی گروه مستان ، به صحنه خواهد رفت و بی گمان این رویداد برگ نوینی را در تاریخ موسیقی ایران رقم خواهد زد ؛ برای نخستین بار است که یک اپرا به شکل ایرانی ودر یک تالار بزرگ ، مشهور و معتبر دنیا با بازتاب های جهانی اجرا خواهد شد.
همای بعد از سفر پیشین خود به آمریکا و کانادا به ییلاقات و کوه های تالش سفر کرد و یک ماه در کنار چوپانان آنجا به سر برد تا چکامه ی این داستان را از نو سرود و آهنگ آن را ساخت ؛ بناست در این اپرا همای لباس چوپانان کوهپایه های تالش را بر تن کند و در صحنه ای که بر اساس آیین و رسم های تالش طراحی شده است ، بازیگر و خواننده ی نقش شبان باشد.
شهرداد روحانی "ارکستراسیون" این کار را پذیرفته و کار هم اکنون در مرحله ی بسیار خوبی است. بازیگران دیگری که در اپرای موسی و شبان به نقش آفرینی خواهند پرداخت ، خانم "سرشار" خواهند بود که نقش "راوی" را اجرا می کنند و خواننده ی قدیمی دیگر به نام "سلی" نقش "موسی" را اجرا خواهند کرد.
بخش دوم برنامه ی همای در تالار والت دیزنی ، پس از اپرای موسی و شبان در بخش اول ، آهنگ های عاشقانه ی جدیدیست که همای به همراه ارکستر بزرگ فیلارمونیک به رهبری شهرداد روحانی اجرا خواهند نمود. چامه ها و آهنگ های این بخش نیز مانند بخش اول همه کار خود همای است و"ارکستراسیون" آنها با روحانی می باشد.
در بخش هایی از قسمت پایانی این اپرا ، هنگامیکه موسی پس از دریافت پیام از سوی خداوند پی شبان می رود تا او را وادارد تا همان راز و نیاز خویش را با خداوند ادامه دهد و به او بگوید که خداوند رازو نیاز شبان را دوست دارد _ ودر تمام نسخه ها این بخش را پایان داستان موسی و شبان می دانند – اما همای پایان داستان را ، زمانیکه موسی پس از ماه ها شبان را می یابد و او را در حال راز و نیازی دیگر با خداوند می بیند این چنین سروده ؛ شبان به موسی پاسخ می دهد :
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پندارم جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من
در عالم بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم
نه کس با من ...
همای امیدوار است که بتواند یک روز این اپرا را در ایران اجرا کند ؛ با وجودیکه او هم اکنون تصمیم دارد تنها این برنامه را در لس آنجلس به روی صحنه ببرد ، اما پیشنهادهای زیادی برای اجرای این برنامه از کشورها ی مختلف دارد. کنسرت گذارانی از شهرهای واشنگتن ، نیویورک ، تورنتو ، لندن و پاریس هم اکنون خواستار و نامزد برگزاری این برنامه هستند.
همای به همراه گروه مستان در" تور" بزرگی که در آمریکا دارد ، برنامه های تازه تری را با نام "عجب آب گل آلودی" اجرا خواهند نمود.
همای می گوید که کار کردن با شهرداد روحانی افتخار بزرگیست برای او . .

***

منتخبی از کنسرتهای گروه مستان

آلبوم ملاقات با دوزخیان

سرزمین بی کران

 

در شهرکتاب عنوان شد: حافظ فقط از شعر مولانا تاثیر نگرفته است

 
 

نشست "جستجوی مولانا در حافظ" عصر دیروز با حضور سعید حمیدیان، علی محمد حق شناس و بهاءالدین خرمشاهی در شهرکتاب برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدای این نشست سعید حمیدیان با اشاره به اینکه مولانا از هر جهت شاعری است که کسی به پای او نمی رسد، گفت: اغلب شاعران معاصر چون نادر نادرپور یا حتی سهراب سپهری از اشعار مولانا الهام گرفته اند؛ به طوری که ردپای شعری این شاعر را در آثار این افراد می توان مشاهده کرد.

مولانا جز رجال دینی به ستایش درباریان وقت نپرداخت

وی افزود: مولانا به معنای واقعی شاعری است که حتی واژگانش در غزل دامنه گسترده ای دارد و گاه حتی فراتر از گونه های فارسی پیش می رود؛ تا جایی که واژگانی از هرات، خراسان و... در اشعار او قابل مشاهده است. اساسا ابیات وی خوش آهنگ و ترکیباتی که به کار می برد از ویژگی امتزاج برخوردار است. بنابراین نمی توان شاعری را یافت که به اندازه او در بکارگیری این ترکیبات شهامت داشته باشد. مولانا در قرن هفتم تا جایی که زبان فارسی پتانسیل دارد به ساخت ترکیبات می پردازد.

حمیدیان تصریح کرد: یکی از ویژگی های شعری مولانا تنوعی است که در غزل به کار می گیرد. اساسا تنوع به دو گونه بیرونی و درونی تقسیم می شود اما هرچه در شعر مولانا جلوتر می رویم درمی یابیم که او به هر دو گونه دست یافته است. طیف مضامین غزل های مولانا نیز به واسطه همین تنوع، مبسوط است به طوری که در شعر مولانا شاهد انواع غزل ها چون غزل هایی در ارتباط با گوشه های مختلف موسیقی، غزل مرثیه، غزل عیدانه، غزل جشن نامه، بهاریه و مدح هستیم. البته مولانا هرگز جز رجال دینی به ستایش درباریان وقت نپرداخت.

این محقق ادبی با بیان اینکه مخاطب در اشعار مولانا همواره درحال تغییر است ادامه داد: روی سخن مولانا در شعر گاه به سمت مخاطب خاص و گاه مخاطب عام حرکت می کند. این نیز می تواند شاخصه ای برای وی تلقی شود که در زمان او کمتر شاعری به این امر مبادرت ورزیده است.

می توان از حافظ و مولانا به عنوان هنرمندانی سورئالیست یاد کرد

سپس بهاءالدین خرمشاهی درباره ویژگی های غزل های حافظ در قیاس با اشعار مولانا خاطرنشان کرد: ما با نوعی تنوع معنایی در غزل حافظ روبرو هستیم که آن را می توان جزء خصیصه شعری او محسوب کرد. به طور کلی می توان از حافظ و مولانا به عنوان هنرمندانی سورئالیست یاد کرد زیرا تکثر و تنوعی معنایی در شعر این دو موج می زند و هردوی اینها با تکیه بر ناخودآگاه خود به سرایش شعر می پردازند.

این حافظ پژوه تصریح کرد: از اینها گذشته تاثیر و الهام این دو از قرآن کریم را نمی توان نادیده گرفت. من معتقدم مولانا در شعر گوهر می پاشد و حافظ گوهر می تراشد اما اینکه چطور می توان ثابت کرد که حافظ، اشعار مولانا را می خوانده، چندان کار ساده ای نیست.

وی اضافه کرد: مثنوی یکی از بزرگترین عرفان نامه های جهان به شمار می رود و من تصورم بر این است که حافظ حتما با این اشعار آشنایی داشته است. ما در شعر مولانا نوعی آرایه پردازی و در شعر حافظ انضباط فکری مشاهده می کنیم.

در ادامه مراسم بهاء الدین خرمشاهی با قرائت اشعار حافظ و مولانا به تبیین خصوصیات مختلف زبانی و کلامی این دو شاعر پرداخت.

حافظ فقط از شعر مولانا تاثیر نگرفته است

سپس دکتر علی محمد حق شناس درباره تاثیر حافظ از مولانا گفت: من علیرغم اینکه معتقدم صورت و محتوا در شعر از یکدیگر منفک نیستند اما به نظرم می بایست محتوا و صورت شعری این دو را بررسی کرد. برخی مبانی نظری حکایت از این دارد که حافظ در شعر خود واقعا از مولانا تاثیر گرفته است. حتی ما در بطن شعر حافظ می توانیم ردپایی از شعر مولانا را مشاهده کنیم. اما اگر در محتوا و در چارچوب نظریه بینامتنیت دقیق شویم، می بینیم که از بسیاری جهات نمی توان مچ حافظ را گرفت و او را متاثر از اشعار مولانا دانست.

حق شناس اضافه کرد: بینامتنیت رابطه ای است که بین یک متن و کلیه متون پیش از آن مطرح می شود. شعر حافظ باید در بطن متون قرار گیرد تا شناخته شود. به هر حال نمی توان به طور قاطع بیان کرد که حافظ از مولانا در چارچوب محتوا کمک و تاثیر گرفته است چون هر دو اینها در یک فضای فرهنگی و عرفانی به سر می بردند. درواقع هرچه از این فضا در اختیار مولانا بوده، حافظ نیز داشته است.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: می توان این طور نتیجه گرفت که مولوی و حافظ هر دو از یک آبشخور فرهنگی نشات گرفته بودند. پس در چنین وضعی با همان تشابهی که میان محتوای شعر حافظ و مولانا وجود دارد، نمی توان گفت حافظ منحصرا از متون مولانا کمک گرفته است بلکه تاثیرپذیری حافظ از متون متعدد پیشین خود بوده و او فقط از اشعار مولانا استفاده نکرده است.

 

 

 

http://www.mowlanayear.ir/persian/iran/292.html


 

   علمی و فرهنگی ادب و هنر مقالات هنری

سعدی و مولانا

قسمت دوم

سعدی و مولانا

مولانا در سنجش با سعدی

متن پیش رو بخش دوم سخنرانی دکتر سعید حمیدیان محقق ادبیات با عنوان سعدی و مولانا است که روز چهارشنبه 31 مرداد 86 در شهر کتاب مرکزی ایراد شده است.
جلسه قبل مطالبی در قیاس مولانا و سعدی در رویارویی فرضی بیان شد. طبیعی است مولانایی که شغل دیوانی نپذیرفته و مانند هر عارفی از کون و مکان فارغ بوده است، در مقابل سعدی که می توان او را روشنفکری در زمان خودش دانست که کار دیوانی هم می کند؛ آبشان در یک جوی نمی رود. اساساً سعدی و حافظ در مقابل تندروی های تصوف موضع گیری مخالف دارند. البته تفاوت هایی بین سعدی و حافظ در موضوع وجود دارد. سعدی در تمام آثار خود، اعم از گلستان، بوستان، غزلیات و سایر آثارش کمترین نامی از حلاج نمی برد. نه نام و نه صفت و عملکرد او. حافظ هم فقط یک بار از حلاج به صراحت نام برد.
سعدی اساساً با هر گونه افراط مخالف است. در عین اینکه از تصوف تأثیر گرفته است. البته بنا به تصریح دکتر شفیعی کدکنی بعد از قرن 6 و 7 هجری قمری از تصوف استفاده ابزاری شده است. حتی حافظ هم به این کار مبادرت ورزیده بود. اما حافظ و سعدی علی رغم تأثیرپذیری از تصوف با هرگونه افراطی گری صوفیانه مخالفند.
از این روست که سخن از حلاج چه به صراحت و چه ضمنی در آثار سعدی جایی ندارد. نه تنها حلاج بلکه شخصیت های دیگر صوفیانه هم اینگونه اند. مولانا از نظر سعدی جزو تندروان تصوف است.
در نظر سعدی، شطحیات و طامات مذموم و ناپسند است. ولی شعر مولانا سرشار از غزلیات شطح آمیز و صوفیانه است.
سعدی می گوید:
به صدق و ارادت میان بسته دار
ز طامات و دعوی زبان
طامات را در کنار دعوی می آورد. این اختلافی عقیدتی و فرهنگی و بزرگ است. یک غزل سعدی حکایت قاطعی برای سنجش این دو است. غزلیات سعدی مستقیماً پاسخ به مولاناست.
مولانا غزلی دارد که این گونه آغاز می شود:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
سعدی جوابی به مولانا می دهد که نظیرش را حافظ به شاه نعمت ا... ولی می دهد.
غزل سعدی در پاسخ به مولانا بر خلاف اکثر غزل های دیگر او غزل خوبی نیست. شورانگیز و دل انگیز و دلپذیر نیست. اما صحبت بر سر پایین و بالا بودن ارزش غزل این دو نیست. چه اینکه ارزش غزل مولانا بسیار بیشتر از غزل سعدی است. بلکه سخن ما بر سر تفکر این دو شاعر در مخالفت با هم است. غزل سعدی چنین است:
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نئی و ملک سلیمانت آرزوست
فرعون وار لاف اناالحق همی زنی
وان گاه قرب موسی عمرانت آرزوست
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شور با و دو تا نانت آرزوست
سعدی در این جهان که تویی ذره وار باش
گر دل به حضرت سلطانت آرزوست
سعدی در این غزل عمداً ردیف را اینگونه انتخاب می کند که هر کسی بداند این غزل جوابیه ای بر غزل مولاناست.
دقت کنید که سعدی در بیت سوم مولانا را هم ردیف فرعون می نامد. به گمان من این غزل و این بیت از هرگونه حرف و سخن گفتن درباره تفاوت های این دو شاعر گویاتر است. البته این غزل هیچ گاه در شأن سعدی نبوده است. ولی این غزل بیانیه ای است در ابراز مخالفت با مولانا و مشی صوفیانه او.
سعدی در پایان غزل نتیجه ای را عنوان می کند که حافظ هم همیشه در پایان غزل هایش به آن اشاره می کند. به طور کلی سعدی مخالف سرسخت تندروان تصوف است و اسم و احوال آنها را هم نقل نمی کند. ولی حافظ فقط از لحاظ نفس شهامت به آنها اشاره می کند. چنانچه از حلاج و شیخ صنعان اینگونه یاد می کند. حافظ در اشعارش از حلاج به عنوان اسطوره فداکاری یاد می کند. او کار حلاج و شطحیات حلاج را نمی ستاید، بلکه نفس شهامت او را ستایش می کند.
حافظ حتی وقتی در مورد شیخ صنعان با نظر مثبت سخن می گوید باز به منش صوفیانه او توجه ندارد؛ بلکه شهامت او را می ستاید. حافظ افرادی را که نان به نرخ روز خور نیستند، می ستاید.
او افرادی را که در بیان عقایدشان به محافظه کاری روی می آورند، نکوهش می کند. بایزید هم در کنار مولانا یکی از تندروان صوفی مسلک است. سعدی دو بار از بایزید نام می برد. اما به شطحیات و طامات او اشاره نمی کند، بلکه فروتنی او را می ستاید.
در ادامه به سنجش تفاوت های غزل سعدی و مولانا می پردازم.
ابتدا بحثی کلی درباره محتوای غزل این دو شاعر پرآوازه مطرح می کنیم. همانطور که قبلاً عرض شد تفاوت بزرگی بین شعر شاعرانی صوفی چون عراقی، عطار و مولانا با افرادی چون سعدی و حافظ وجود دارد.
غزل افرادی چون مولانا، عطار و عراقی آئینه تمام نمای مکتبشان یعنی تصوف است. به بیان دیگر تمامی مفاهیم و اصول تصوف در غزل آنان وجود دارد. تمام آداب تصوف را می توانید در غزل آنها ببینید.
اما دسته دوم یعنی غزل سعدی و حافظ بیشتر چیزی را که حاصل اخلاق صوفیانه است در شعرشان منعکس می کنند. مثل اعتقاد به عشق به عنوان رکن رکین عالم هستی و پیوند دهنده همه اجزاء و آحاد جهان هستی. همین طور است رموز و زیر و بم های عشق. اخلاص صوفیانه به صورت فروتنی و خاکساری در غزل حافظ و سعدی دیده می شود. یکی از تأثیرات اخلاق صوفیانه که در قرون 5 و 6 بر جامعه ایران حاکم بود، تلطیف کردن اخلاق عمومی بود. اخلاق صوفیانه غرور را مذموم شمرده، فروتنی و خاکساری نسبت به حق و همه موجودات را جایگزین آن کرد. کل تاریخ شعر و غزل فارسی از قرن 6 به بعد گواه تأثیر عظیم عرفان در اخلاق جامعه بود. حاصل اخلاق صوفیانه در شعر سعدی و حافظ تبلور یافت. من در کتاب «سعدی در غزل» به بحث و بررسی غزل های سعدی پرداخته ام. بدیهی است که در یک سخنرانی یک ساعته نمی توانم حتی چند صفحه از یک کتاب را مطرح کنم. اما اگر از این کتاب ذکری می کنم این است که در این کتاب از دیدگاه خودم غزل های سعدی را دسته بندی و تجزیه و تحلیل کردم. یکی از نتیجه گیری هایم که با یافته های اکثر محققان تفاوت دارد این است که غزلیات سعدی اکثراً عارفانه است. به بیان دیگر بیش از نیمی از غزل های سعدی، عارفانه است.
من به شدت دیدگاه آن افرادی را که غزل سعدی را مغازله ای و دارای خصوصیات عشق انسانی و مجازی می نامند، رد می کنم. طبق بررسی من 98 درصد غزل های مولانا عارفانه است. غزل های عارفانه را می توان از نشانه های خاص شعر صوفیانه و عارفانه دانست.
البته برای بررسی تطبیقی می توانید به تفاوت غزل های عارفانه شاعرانی چون عطار و مولانا با غزل های سعدی توجه کنید. تعدادی از غزل های سعدی وجود دارد که البته کم اند ولی در زمره غزلیات متصوفه قرار می گیرد. به بیان دیگر این نشانه از غزل های او دریافت می شود که او قصد دارد نقش عراقی، عطار و مولانا را ایفا کند که اتفاقاً این دسته از غزل های سعدی خوب از آب درنیامده اند.
اکثر غزلیات سعدی دلنواز است ولی این دسته از غزلیات او که به آنها اشاره شد زیاد چنگی به دل نمی زند. زیرا سعدی مرد تصوف در شعر نیست. مرد بیان اصول و آداب و مبادی تصوف در شعر نیست. آنجایی هم که قصد داشته تنه خود را به تنه امثال عراقی و عطار و مولانا بزند، از سِلک خود خارج شده است.
خیلی بی انصافی است که عده ای می گویند غزل سعدی فقط عشق انسانی و مغازله ای است.
مرحوم فروغی سعدی شناسی بزرگ بود. اما عجیب است که چنین فرد ادیب و دانشمندی که اینقدر با سعدی مأنوس است، ادعا می کند که غزل سعدی مغازله ای است. هم از این روست که به پدران و مادران توصیه می کند که این غزل ها را به کودکان خود یاد ندهند. خیلی جالب است. او معتقد بود که بچه ها با خواندن غزلیات سعدی فاسد می شوند!
او از بین نزدیک به 700 غزل سعدی که اینگونه بودند عده ای را انتخاب کرد که به عقیده خودش بی عیب بودند. او 49 غزل را از 700 غزل جدا کرد و این تعداد را حاوی موضوعات اخلاقی و پندنامه عنوان کرد که بی عیب جهت فراگیری کودکان اند! اما من در کتاب سعدی در غزل عکس این نتیجه را گرفته ام.
سخن ما بر سر تفاوت محتوای غزل هاست. به تفاوت های دیگر ساختار غزل سعدی و مولانا می پردازم. اول از نظر قالب به بررسی می پردازیم. در غزل های سعدی نوعی تناسب نسبی در تعداد ابیات دیده می شود. اما این تناسب به هیچ وجه در غزل های مولانا دیده نمی شود. مولانا غزل سه بیتی بسیار دارد. غزل های 84 بیتی هم در دیوان او دیده می شود. این خیلی عجیب است.زیرا تعداد ابیات این غزل ها حتی از بعضی قصاید هم طولانی تر است.
غزل های 50 بیتی و 60 بیتی هم زیاد دارد. این یکی از تفاوت های غزل های سعدی و مولانا بود.
اما تفاوت دیگر؛ بعضی از غزل های مولانا از نظر ساختار به مقاله نزدیک است. یعنی تفاوت بارزی با مقاله ندارد. گویی که مقاله ای درباره مسائل مختلف تصوف و عرفان را با قالب شعر بیان کرده است.
به گمان من این خصیصه غزل های مولانا می تواند از اشعار سنایی مایه گرفته باشد. سنایی در اشعارش درازگو بود. مولانا هم گاهی در غزل بحثی را شروع می کند و پس از بیان استدلال هایش تمثیل می آورد. ولی در غزل سعدی در مواردی انگشت شمار تمثیل و حکایت دیده می شود.
حافظ هم گاهی حکایت های کوتاهی بیان می کند. زیرا غزل جای حکایت نیست. اما جالب اینجاست که مولانا گاهی اوقات در یک غزل بیش از سه یا چهار حکایت مطرح می کند! این امر کاملاً با ساختار غزل سعدی تفاوت می کند. غزل سعدی اکثراً حول محور عشق، اخلاق، فروتنی و خاکساری است.
تنوع مضامین در درون یک غزل واحد در غزل های حافظ هم دیده می شود. به نظر من یکی از افرادی که در متنوع شدن ابیات غزل نقش داشته است، خود مولاناست.
به بیان دیگر تفاوت های مضمون در شعر مولانا که از موضوعی و حکایتی به موضوع و حکایت دیگر می رود، زمینه را در قرن هفتم هجری آماده کرد تا دیگرانی مثل حافظ در قرن هشتم راه او را ادامه دهند. زیرا بسیاری دوست داشتند در داخل یک غزل، مضامین متنوعی به کار برند.
بحث دیگری که درباره شعر سعدی و مولانا مطرح می شود تصاویر در شعر این دوست. به بیان دیگر تصویر شاعرانه یا صور خیال نزد این دو شاعر.
حکایت مولانا حکایتی کاملاً جدا از همه شاعران است. یعنی بایستی مولانا را تنها با خودش ارزیابی کرد. قبلاً اشاره شد که مولانا در زمره شاعران خلاق است. در حالی که سعدی و حافظ تکمیل کننده اند. نمونه های زیادی است که می توان آنها را تجزیه و تحلیل کرد.
وقتی مولانا می گوید: زهی سلام که دارد ز نور دُم دراز؛تمثیل بسیار جالب و عجیبی به کار می برد. مولانا هنگام سلام دادن را با حالتی سمعی و بصری و بسیار ادیبانه نمایانده است. یعنی سلام بلند بالایی با دُم درازی از نور کرد. کدام شاعر در تاریخ ادبیات فارسی جرأت کرده چنین تصویری ارائه دهد؟ امروز هم عجیب است. مولانا در قرن هشتم و هشتصد سال قبل از سهراب سپهری که گفت: نور خواهم خورد؛ گفت: من نور خورم که قوت جان است.
مولانا هشتصد سال قبل مانند شاعری نوپرداز گفت من نور می خورم. خلق از عدم همینجاست. ولی سعدی و حافظ اینگونه نیستند. در کل دیوان حافظ نمی توانید ده مضمون جدید پیدا کنید که تا قبل از حافظ دیگران آن را مطرح نکرده بودند. ولی مولانا اینگونه نیست. او خلاق است. چیزی هایی را که دیگران نگفته بودند از عدم و با شهامت مطرح می کند. غزلی دیگر از مولانا می خوانم که بعضی معتقدند سروده مولانا نیست:
خانه دل باش، کبوتر گرفت
مشغله و بَقَرِ بقو درگرفت
انصاف بدهید. چه زیبا قلیان درونی شاعر بیان شده است. آبا بهتر از این در تاریخ شعر فارسی دیده اید؟ سعدی و حافظ جزو آن دسته شاعرانی اند که دوست دارند الفاظ بسیار خوب، قشنگ و به هنجار در شعرشان به کار برند. البته در غزل سعدی گاهی کلمات نخراشیده و غیر مؤدبانه دیده می شود؛ ولی لفظ غزل حافظ از سعدی هم پیراسته تر است. نمی توان سراغ کمترین لفظ نخراشیده ای را در غزل حافظ گرفت. او وسواس غریبی درباره شعرش و الفاظ بکار رفته در شعرش داشت. او نقطه مقابل مولانا است. مولانا هیچ آدابی و ترتیبی نمی جوید. قافیه های غلط و هرچه را فکر کنید در غزلش وجود دارد. گاهی در یک غزل فقط ردیف می بینید. قافیه نیست. مولانا فقط خلق می کند. از این رو بسیاری از تصاویری که او می سازد نو و دلنشین است.
آب حیات خضر را در رگ ما روانه کن
آئینه صبوح را ترجمه شبانه کن
امروزیان این شعر را نوگرانه می نامند.
چو غلام آفتابم همه ز آفتاب
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب
چه رسول آفتابم به طریق ترجمانی
بروم از او بپرسم به شما جواب گویم
ذهن این مرد تا کجا حرکت می کرد؟ غلام آفتاب را در نظر بگیرید. در سراسر شعر فارسی در میان میلیون ها ترکیب شعری، کجا ترکیب غلام آفتاب را می یابید؟ او زمین و آسمان را نمی شناسد. همه را به هم پیوند می دهد. او در آفاق به قدری جَوَلان می دهد که زمین و آسمان را به هم می دوزد. دو عنصر افلاکی و خاکی را. دوباره می گوید:
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا
آزادی، پرسش ذهن یا تداعی آزاد این است. یا دوباره می گوید:
میان ابروات ای عشق این زمان گرهی است
و یا:
جان ز ذوق تو چو گربه لب خود می لیسد
خلق از عدم و خلق تصاویری این چنینی فقط از عهده مولانا بر می آید. هیچ یک از شاعران بعدی جرأت نکردند به این حیطه نزدیک شوند. مولانا منحصر به فرد ماند.
مولانا از نظر زبان هیچ قاعده ای را نمی پسندد. زشت بودن، بدآهنگ بودن و نافصیح بودن لفظ برای او اهمیتی ندارد. اگر واژگان سعدی و حافظ را بررسی کنیم (از نظر بسامدی) و واژگان مولانا را هم در کنار آنها بگذاریم، درمی یابیم مولانا وسیع ترین دایره واژگانی را در غزل پارسی به کار برده است. او واژگان خود را از همه نقاط دریافت کرده است: فارس، خراسان، آذربایجان، هرات، بلخ و غیره. ولی سعدی و حافظ بیشتر از واژه های شاعرانه و درخور غزل استفاده کرده اند.
مولانا در واج ها هم هیچ قیدی نمی پذیرد. کم می کند، زیاد می کند. گاهی کلمه تشدید دارد، حذف می کند و بالعکس، کش می دهد، متراکم می کند و...
متأسفانه به دلیل کمبود وقت نمی توانم در مورد وزن، قافیه و موارد دیگر به بررسی تفاوت های این دو شاعر پرآوازه بپردازم. همین مایه هم دردسر و تصدیع دادم.

سعید حمیدیان

http://noorportal.net/1/67/69/13196.aspx 

سرویس فرهنگ و ادب : سعید حمیدیان: مولانا یک عارف تندرو است
در تاریخ ۱۰:۳۸:۱۸ شنبه ۱ دی ۱۳۸۶ (541 بار خوانده شده)

استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: مولانا یک عارف تندرو است و در آثارش از گرم‌روهای عرفان فراوان نام می‌برد.

سعید حمیدیان در جشن 500 روز با مولانا درباره مقایسه سعدی و مولانا گفت: باید بیش از آنچه که تا به حال انجام دادیم تفاوت شاعران مثلا مولانا و حافظ و سعدی را تبیین کنم نه اینکه نشده ولی باید و شاید انجام نشده است.
وی افزود: مولانا را به معنای یک عارف می‌شناسیم و کلیات شمس‌ دلالت بر کلیه دستگاه اندیشه مولانا در تصوف دارد. همه اصول تصوف و آداب تصوف، مصطلحات و مفاهیم را در غزل مولانا می‌توان یافت. در حالیکه در یک تقسیم کلی غزل حافظ و سعدی بیشتر مبتنی بر نوعی اخلاق برآمده از تصوف و عرفان است.
حمیدیان تصریح کرد: این بدان معنا نیست که در غزل سعدی و حافظ تصوف و عرفان نیست آنچه سعدی و حافظ به دنبالش بودند یک امر گزینشی است. غزل مولانا یک کل است. هر چند که غزل حافظ هم از تصوف و عرفان سرشار است. چرا سعدی و حافظ را عارف کامل نمی‌دانیم بلکه تاثیر گرفته از دستگاه عرفان و تصوف می‌دانیم هر چند که در غزل‌هایشان جوهره عرفان را هم می‌بینیم.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی عنوان کرد: در آثار سعدی کمترین نامی از گرم‌روهای (تندروهای عرفان و طریقت) مانند منصور و بایزید و شیخ صنعان نیست، حافظ نیز با آنکه از آن‌ها در غزلیاتش نام می‌برد همه ابعاد شخصیت این‌ها را دوست ندارد، ولی در غزلیات مولانا فراوان از این‌ها یاد شده است.
حمیدیان تأکید کرد: سعدی در بوستان فقط از بایزید 2 بار یاد کرده است که یکی مربوط به فروتنی اوست و یک مورد هم در مورد مرید بازی. مولانا را اگر به معنای یک عارف گرم‌رو بشناسیم در طریقت، کسانی مثل سعدی به هیچ وجه این را دوست ندارند. به دلیل این که ما سعدی را مظهر اعتدال می‌شناسیم و با هرگونه تندروی مخالف است.
وی درباره تفاوت حافظ و سعدی عنوان کرد: حافظ این چهره‌های تندرو را دوست داشت اما این‌آخرین سخن نیست. حافظ همه شخصیت اینها را دوست نداشت سعدی هم از این لحاظ موافق حافظ است. از این لحاظ سعدی و حافظ با هم اشتراک نظر دارند. اما حافظ از آنها به نیکی یاد می‌کند ولی سعدی اصلا یاد نمی‌کند. حافظ تنها نفس شجاعت حلاج را دوست داشت و دیگر ابعاد شخصیت تندروهای عرفان را نمی‌پسندید و به همین دلیل ترجیح می‌دهم بجای اعتدال ارسطویی بگویم اعتدال سعدی‌وار

http://www.molananews.com/modules/news/article.php?storyid=808 

 

ذکر جمیل سعدی/7
حمیدیان: به‌جای اعتدال ارسطویی بگوییم اعتدال سعدی‌وار

خبرگزاری فارس: سعید حمیدیان در نگرش مولانا، حافظ و سعدی به عارفان تندرو، سعدی را بیش از همه مظهر اعتدال می‌داند؛ به‌طوری‌که ترجیح می‌دهد به‌جای اعتدال ارسطویی بگوید اعتدال سعدی‌وار.

به گزارش خبرنگار ادبی سعید حمدیان استاد دانشگاه علامه طباطبایی و مؤلف کتاب «سعدی در غزل» در مقاله‌ای که زمستان 86 به مناسبت جشن 500 روز با مولانا ارائه کرده بود، می‌گوید: مولانا را به معنای یک عارف می‌شناسیم و کلیات شمس‌ دلالت بر کلیه دستگاه اندیشه مولانا در تصوف دارد. همه اصول تصوف و آداب تصوف، مصطلحات و مفاهیم را در غزل مولانا می‌توان یافت. در حالیکه در یک تقسیم کلی غزل حافظ و سعدی بیشتر مبتنی بر نوعی اخلاق برآمده از تصوف و عرفان است.
حمیدیان تصریح می‌کند که این بدان معنا نیست که در غزل سعدی و حافظ تصوف و عرفان نیست؛ آنچه سعدی و حافظ به دنبالش بودند یک امر گزینشی است. درحالی‌که غزل مولانا یک کل است.
او عنوان می‌کند که در آثار سعدی کمترین نامی از تندروهای عرفان و طریقت (گرم‌روها) مانند منصور و بایزید و شیخ صنعان نیست، حافظ نیز با آنکه از آن‌ها در غزلیاتش نام می‌برد همه ابعاد شخصیت این‌ها را دوست ندارد، ولی در غزلیات مولانا فراوان از این‌ها یاد شده است.
حمیدیان بیان می‌دارد که سعدی در بوستان فقط از بایزید 2 بار یاد کرده است که یکی مربوط به فروتنی اوست و یک مورد هم در مورد مریدبازیش. مولانا را اگر به معنای یک عارف گرم‌رو در در طریقت بشناسیم، کسانی مثل سعدی به هیچ وجه این را دوست ندارند. به دلیل این که ما سعدی را مظهر اعتدال می‌شناسیم و با هرگونه تندروی مخالف است.
وی درباره تفاوت حافظ و سعدی اظهار می‌دارد که حافظ این چهره‌های تندرو را دوست داشت اما این‌آخرین سخن نیست. حافظ همه شخصیت این‌ها را دوست نداشت. سعدی هم از این لحاظ موافق حافظ است. از این لحاظ سعدی و حافظ با هم اشتراک نظر دارند.
حمیدیان تأکید می‌کند که با این حال حافظ از گرم‌روها به نیکی یاد می‌کند ولی سعدی اصلا یاد نمی‌کند. حافظ تنها نفس شجاعت حلاج را دوست دارد و دیگر ابعاد شخصیت تندروهای عرفان را نمی‌پسندد و به همین دلیل ترجیح می‌دهم به‌جای اعتدال ارسطویی بگویم اعتدال سعدی‌وار.
روز اول اردیبهشت ماه هر سال عنوان روز سعدی در تقویم درج شده است.
انتهای پیام/ش  

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8701280241 

 

 

سعدی ستیزی و شکستن سعدی در پای حافظ

 

سعدی ستیزی و شکستن سعدی در پای حافظ

سخنرانی سعید حمیدیان در نشست دوم درس گفتار های سعدی



در باره ی سعدی سخن بسیار است و دامن سخن فراخ. مسائلی که در باره ی سعدی وجود دارد فزون از شمار، به خصوص که سوء برداشت بسیار زیاد است.
آب دریا گر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید
طبعا نظر افکندن به شعر شاعر بدون در نظر گرفتن شخصیت و روحیات شاعر یک کار انتزاعی است.
در این جلسه بی مهری هایی که به سعدی شده و قیاس مختصری هم با طرز عمل قدما می کنیم.
تصور می کنم که عصری که ما آن را عصر بیداری می نامیم، بدون اینکه منکر فواید عظیم و تاثیر شگرف بیداری بشویم از یک جهاتی آن را می توان عصر خواب رفتگی نامید. ما در تاثیر عظیم لذت بیداری تردیدی نداریم. در زمینه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی تاثیرات شگرفی داریم. کسانی که دلسوز این مملکت بودند، تردیدی در دلسوزی آنها نداریم. این بزرگواران در حالی مقوله ی سعدی ستیزی را باز کردند که مثل ارشمیدس که یکباره از ان وان حمام بیرون پرید و لخت و عور فریاد زد یافتم ، یافتم، آنها هم به دنبال علت عقب ماندگی بودند که به یکباره گفتند: یافتم، یافتم.
مثل فتحعلی شاه که فکر می کرد پادشاهی به نام پادشاه فرنگ وجود داردو آنجا نشسته با کبکبه و دبدبه! کسانی را فرستاد ببیند چه خبره. آنچنان خواب رفته بود که ... ما حدیث این خواب رفته ها را می دانیم.
ما نسلی را که به نام روشنفکران و مصلحان سیاسی و اجتماعی می دانیم از میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع می شود و میرزا آقاخان کرمانی و احمد کسروی که فرزند خلف این ایام هست. اینها به یکباره یافتند! این ها یافتند که دلیل عقب ماندگی ما وجود کسانی مانند مولاناو سعدی و حافظ است. به هر حال روح انقلابیگری بر آنها غلبه داشت،روح شعار و شعار دادن بر آنها غلبه داشت.آنها دلسوز این مملکت بودند، اندیشه سیاسی ، قانون اساسی، حکومت پارلمانی را نخستین بار برای مردم ایران معرفی کردند. در هر حال این نسل انقلابی به همان اندازه که انقلابی بودند شتاب زده نیز بودند. مثلا در مورد کسی مانند احمد کسروی تحقیقاتش بسیار معتبر است ما در حقیقت از خوان فعالیتهای او بهره می گیریم«مشروطیت» او تالی پیدا نکرد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان»،«شهریاران گمنام» ،«مقالات فرهنگ باستان» همه پژوهش های خوبی است. «معقولات زبانشناسی» ! هنگامی که سخنی از زبانشناسی نبود این آدم پیشگام بود، اما عجبا ! موقع تحلیل به یک آدم تند مزاج که دوغ و دوشاب و نیک و بد را در هم می امیخت، خلط می کند و می تازد بدون دقت در مسائل. باری اینها شروع به نشانه گرفتن آثار قدیم کردند، بوستان و گلستان و حتی غزلیات شور انگیزش از این انتقادات جدا نبود. گفتند سعدی موجودی است واپس گرا،مرتجع، اپورتونیست، ابن الوقت، گلستانش برترین تجلی ماکیاولیسم در زبان فارسی است(این قول از علی دشتی است که بعد از اینها آمد)
اینها می گفتند این ادبیات جوابگوی نیاز نسل جدید نیست، شعر سعدی پاسخگوی این نیازها نیست، امروز کسی از گلستان درس اخلاق نمی گیرد، ملت ما نیاز به الگوهای تازه دارد .
میرزا فتحعلی آخوند زاده می گفت چیزی در فرنگ است به نام قریتقا که همان اولین کسی بود که نقد ادبی یا به قول خودش قریتقا یا همان Critic ، که پیشگام شدند و بسیاری از افکار را تغییر دادند به جا
ی خودش. این نهضت بیداری با یک خواب رفتگی همراه بود. این خواب رفتگی را در این صد سال بررسی می کنیم. ما نمک خوردیم و اینها نمکدان شکستند! اینها در صدر این خواب رفتگی بودند تا رسید به نیما، نیما هم در حقیقت دنباله رو آنها بود. شان و نو گرایی نیما را پاس می دارم ، ما هم شعر نو هم شعر قدیم را پاس می داریم ولی می بینیم متاسفانه نیما هم از جهاتی ژرف نگری در آثار سعدی نکرده بود. تمام حرف های آنها را بفشاریم می گویند سخنان سعدی به درد امروز نمی خورد.
در کنار جریان سعدی سنیزی جریان شکستن سعدی رشد کردن . "شکستن سعدی در پای حافظ" در صحبت های این بزرگواران هست
علی دشتی با متون کهن آشنا بود و سعدی و حافظ را مطالعه می‌کرد و شاعران نوپرداز مانند نیما و شاملو نیز شخصیت عمیقی در شعر دارند؛ ولی گمان نمی‌کنم که در آثار سعدی با آن ژرفی و تعمق کار کرده باشند. نیما، شاملو، خویی و نصرت سلمانی، حافظ را شاعر می‌دانستند؛ ولی سعدی را ناظم و این دو را در برابر هم قرار می‌دادند. ما می‌دانیم اگر هر قاعده‌ای بر چهار پایه استوار باشد شعر ما نیز
بر فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ استوار است.
قدما سلیقه خاص خودشان را داشتند، بعضی سعدی را می پسندیدند بعضی حافظ را می پسندیدند تا جایی پیش می رفتند که حرمت هر کدام محفوظ بماند بسیار متفاوت است با کارهایی که در قرن حاضر کردند واقعا اهانت به سعدی یعنی "یکی بر سر شاخ بن میبرید" .حافظ با این گونه کارها بزرگ نخواهد شد .

دو شاعر را در برابر هم قرار دادن بزرگترین اهانت به شعر و شاعری است. شاملو بر این باور بود که سعدی بزرگترین ناظم در ادبیات است، یعنی می‌گوید سعدی شاعر نیست. به گمان من دو شاعر را مقابل هم قرار دادن جریانی بسیار خطرناک و مبتذل است و حکایت از خواب‌رفتگی می‌کند. هیچ کدام از این شاعران که معرکه‌ها را گرم می‌کنند یک‌بار با تعمق آثار سعدی را نخوانده‌اند. باید دریابیم که عقیده نیما، شاملو و دیگران در پیروانشان اثر می‌گذارد و یک فکر و اندیشه را از شاعر اشاعه می‌دهد.
«علی شریعتی» که در انقلاب اسلامی تأثیر بسیاری بر اقشار وسیعی از مردم جامعه داشت و میلیون‌ها جمعیت را به دنبال خود می‌کشید در کتاب «هبوط در کویر» که در سال ۱۳۷۰ به چاپ چهارم رسیده بود بیتی از سعدی نقل می‌کند که:

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند/جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند.

این مطلع غزلی در وصف بهاریه است ولی شریعتی به زبان محاوره‌ای می‌گوید: «خدا مرگت بده که در قرن ۷ هستی. قرنی که مغول از شرق و صلیبی‌ها از غرب این سرزمین را حمام خون کرده‌اند. در اینبخش پایانی بر گرفته از خبرگزاری کتاب ایران
ایامی که میلیون‌ها انسان به دست وحشیانه مغول و تاتار سرنگون شدند سعدی نباید چنین بیتی در وصف بهار می‌گفت!»
شاعران بسیاری در دوره ایلخانان و حمله مغول مدیحه‌سرایی کردند و سعدی نیز در وصف بهار از سرسبزی طبیعت سرایید ولی تنها سعدی مورد حمله قرار گرفت. شریعتی بر این باور بود که چون واقعه هول‌انگیز مغول صورت گرفته همه باید زانوی غم به بغل گیرند و با آمدن بهار خبر از سرسبزی درخت و عطر شکوفه‌ها ندهند.

هیچ کدام از بزرگان به صورت جزیی درباره سعدی صحبت نکردند و تنها شعار دادند و کلی‌گویی کردند، آن‌ها نیامدند نمونه‌هایی از شعر سعدی را بیاورند و بگویند به این دلیل سعدی ناظم است و شاعر محسوب نمی‌شود و در این بخش از گلستان دارای اندیشه ماکیاولی است و در بخش دیگر نشانه‌ای از تحجر را به همراه دارد. باید دریابیم عصر و اصل صحبت‌های عصر بیداری با پاره‌ای از خواب‌رفتگی‌ها همراه شد.
وی به زمان اکنون نیز اشاره کرد و گفت: امروزه تصور نمی‌کنیم که از گلستان نمی‌توان درس اخلاق و زندگی گرفت؛ بلکه به متن گلستان سعدی به عنوان اثری نفیس و هنری می‌نگریم که محتوای اخلاقی در آن به روشنی آشکار است و مردم جامعه آن را درک می‌کنند -- زیرا گلستان یک شاهکار بی‌نظ
یر در ادبیات جهان و در ادب فارسی است.

حمیدیان در پایان سخنانش گفت: اخلاق سعدی شگفت‌انگیز است و اعتدال و تعادل ویژه‌ای در اشعار و شخصیت سعدی مشاهده می‌شود. کسانی که تمایل دارند خشم و خروش شاعر را ببینند کمتر با سعدی سازگاری دارند؛ زیرا سعدی مظهر و نهایت اعتدال است و تعادل معجزه‌آسا در شعر و کلام او به روشنی آشکار است.

رفت

سالی یک بار  نوروز، به دیدنش می رفتیم . تا همین چند سال پیش همیشه کت و شلوار پوشیده و کراوات زده ، چند سالی بود که کت و شلوار نو نمی پوشید و کراوات هم نمی زد. نسبت به سال گذشته خیلی تغییر کرده بود .در سکوت کامل نشسته بود و بیشتر مراقب خودش بود تا اطرافش.
همه مشغول حرف زدن با هم دیگه و پس از یک سال که دیدارها تازه شده بود هر کسی یه چیزی می گفت. همهه ای بود. همش یه چششم بهآقاجان بود چیکار می کنه، دیگه بیش از اندازه هر ساله ساکت بود. هر سال گوش می کرد و به موقع با صدایی بلند و کلمات جدا از هم و محکم حرف می زد. انگار هنوز بعد از سی سال پشت میز ریاست حسابداری دارایی نشسته صاف ومرتب و اتو کشیده .
 
-آقاجان .. چرا شما هم یه چیزی بگید.
انگار نمی شنوه. کناریش بلند کنار گوشش میگه با شما هستن. به من هم اشاره ای میکنه که بلند حرف بزنم.
-آقاجان  شما هم یه حرفی بزنید. خیلی ساکت هستید.
- چی بگم؟
- شما بزرگتر هستید، برای ما حرف بزنید تا من و بچه ها از تجربیات شما استفاده کنیم.
- چی بگم! گوشهام که شنوایی شان را از دست داده اند. چشمهام که خوب نمی بینند.
- خوب، ما بلند حرف می زنیم تا شما بشنوید.
بلند و محکم و شمرده پاسخ می دهد:
-آخه چی بگم؟ گذشته ای دور که یادم نیست الان هم اینجا با شما نشستم نیم ساعت دیگه یادم میره .دوستهای هم سن من، بیشترشان رفته ان. اونهایی هم که هستند، وضعشان خیلی بهتر از من نیست.
محکم و بلند می گوید:
 من دیگه حرفی برای گفتن ندارم.
 
و سکوت...
 
پس از سی روز، او هم رفت.
 
 
 
 
1