هوم

 http://www.ghiasabadi.com/houm.html

 *****************

 

 http://www.ghiasabadi.com/avesta-houm.html 

اوسـتـای کـهـن

چهار‌شنبه، 12 دی‌ماه 1385

هوم یشت

سرودهای سپندترین گیاه ایرانی

رضا مرادی غیاث آبادی

ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ کوه‌ها.

ستایش بر ستیغ کوهی که تو بر آن می‌رویی. 

ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو.

ستایش بر سرزمینی که تو در آن رویانی، 

ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز کـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا.

پـیـش‌گـفـتـار

هوم یشت در درون یسناها جای داده شده است و از یسنای 9 تا 11 را در بر می‌گیرد، هر چند که یشت بیستم اوستا نیز با نام هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بندِ هوم یشت اصلی را در بر دارد. این یشت در بزرگداشت و ستایش گیاه همیشه سرسبزِ «هوم» که در اوستا با نام «هَـئـومَـه» (در سانسکریت «سَئومَه») آمده، سروده شده است.

هوم یشت در 3 هات «یسنا» و 71 بند جای داده شده است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبـارتند از بندهای 1، 2، 12 تا 15، 24، 26، 27، 29 تا 32 از یسنـای نهـم؛ 1، 2، 5 تـا 10، 12 تـا 16، 18، 19 از یسنـای دهـم؛ و بـه احتمال همه هجده بندِ یسنای یازدهم.

«هوم» درختچه‌ایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سرور و رد گیاهان شناخته می‌شده و از افشره آن نوشیدنی‌ای فراهم می‌ساختند. «هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می شناسند: «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک» (در دشت جوین خراسان)، «اَلْتَه»، «مادِرَخ» (در بدخشان افغانستان)، «خوم» (در ناحیه پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه» (در بالا آب زرافشان و یغناب).

اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است: هوم تنها در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آنها و بطور خودرو می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند و در اوایل پاییز میوه‌های سرخ کوچک می‌دهد و هنگامی که برخی شاخه‌ها یا برگ‌های آن خشک می‌شود به رنگ زرین زیبایی نمودار می‌شود که اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود؛ «هوم» از خانواده «اِفِدرا» و دارنده ماده «اِفِدرین» و در نتیجه افشره آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش‌بخشی دارد؛ در باورهای عامه افشره هوم را موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان می‌دانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در اینجا بهمه آن اشاره شود.

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز بی‌گمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شده است.

به این نکته نیز می‌توان اشاره کرد که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» هر دو از هاون و دسته هاونی که «هوم» را در آن می‌کوبیده‌اند و بعدها به شکل آیینی در نیایش‌ها در آمده بوده است، اقتباس شده است. 

 *

یسنای نهـم

3     ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاکی، چه کسی برای نخستین بار از تـو افشـره‌ای بـر گرفت؟ به او چه بهـره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟  

4     پس آنگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور کننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاکی، برای نخستین بار «ویوَنْـگْـهان» از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و این کامیابی فراز رسید که برای او پسری زاده شد: جمشیدِ خوب‌رَمه، آن فروغمندترینِ آفریدگان، آن خورشید چهره، او که به هنگام شهریاری‌اش، جانوران و مردمان را همیشه نمردنی، آب‌ها و گیاهان را خشک نشونده و خوراک‌ها را کاستی‌ ناپذیر کرد.

5     به هنگـام شهریـاری جمِ دلاور، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود و نه مرگ، و نه رشکِ آفـریده دیو. هم پدر و هم پسر، هر یک به مانند پانزده‌ ساله‌ای به دیده می‌آمدند. در آن هنگامِ شهریاری جمِ خوب‌رَمه، آن پسر ویوَنْگْهان.

6     ای هـوم! در میـان مردمـانِ ایـن جهان خاکی، چه کسی برای دیگر بـار از تو افشره‌ای بر گرفت؟ به او چه بهره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟  

7     پس آنـگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور کننده مرگ گـفت: در مـیان مـردمان این جهان خاکی، برای دومین بار «آبتیــن» از مـن افشـره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و ایـن کامیابی فراز رسید که برای او پسری زاده شد: فریدونِ از خاندان توانا.

8     او که بر اَژی‌دَهاک چیره شد؛ بر آن سه پوزه سه کله شش چشم، بر آن دارنده هزار گونه چالاکی، بر آن دیو بسیار نیرومند دروغ، بر آن پیروِ دروغِ تباه‌کننده جهان، بر آن نیرومندترین دروغی که اهریمن برای تباهی جهان راستی و به پلیدی در این جهان خاکی بیافرید.

9     ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاکی، چه کسی برای سومین بار از تـو افشره‌ای بـر گرفت؟ بـه او چـه بهره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟  

10    پس آنگاه آن هومِ پیرو راستی و آن دور کننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاکی، برای سومین بار «اَتْـرَتِ» تـوانـاتـریـنِ تبار سام، از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شـد و ایـن کـامـیابـی فـراز رسـید کـه برای او دو پسر زاده شد: «اورْواخْـشَـیـه» و «گرشاسپ»؛ آن یک، داوری گذارنده داد (آییـن و قـانـون)، و دومی، جـوانی خـوش‌کردار، بلندگیسو و گُرزدار. 

«اَتْرَت» یا در متن اوستایی«تْرَیتَه» نام پدر گرشاسپ است.

به گمان برخی محققان واژه اوستایی «گَـئِـسو» نه به معنای بلندگیسو، بلکه به معنای دارنده گیسوان چین‌دار یا  گیسوان بافته شده و یا گیسوان مجعد است.

11    او که اَژدهای شاخ‌دار را بکشت؛ اژدهایی که اسبان را فرو می‌خورد؛ مردمان را فرو می‌خورد؛ آن زهرآلودِ زرد رنگ را، که زهرِ زردش به بلندی یک «اَرَش» پاشیده می‌شد.

عبارت‌ «زهر‌آلود زردرنگ» و پاشیده شدنِ زهر به بلندای یک «اَرَش» همگی در توصیف آتشفشان «تفتان» و گازها و مواد مذاب متصاعد از آن است. «اَرَش» واحدی برای اندازه‌گیری طول است که مقدار آن دانسته نشده است.

گرشاسپ به هنگام نیمروز بر پشتش و در دیگی فلزی، خوراک می‌پخت. آن زیانکار از گرما تفته و خْوی‌ریزان شد و از زیر دیگ در جَست و آب جوشان را فرو پاشاند. گرشاسپِ نریمان را هراس بر گرفت و خود را به کنار کشید.

16    درود به هوم! هوم نیک، هومِ خوب آفریده شده، هومِ درست آفریده شده، آن نیکِ درمانگر، آن سر بر کشیده، نیک‌کردار و پیروزگر. زرینی با شاخه‌های نرم که افشره‌اش بهترین و شادمانی‌بخش‌ترینِ نوشیدنی‌ها برای روان است.‌

17    ای زرین! فرا می‌خوانم سر زندگی ترا، فرا می‌خوانم توانمندی، درمانگری، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن و همه گونه انـدیـشه‌ورزی تـرا. فرا می‌خوانم ترا تا به مانندِ شهریاری کامیاب شده و فرو کوبیده یورشگران و چیره شده بر دروغ، به میان آفریده شده‌ها آیم.

18    فرا می‌خوانم ترا تا یورش همه بدخواهان را فرو کوبم؛ دیوان و مردمان را، جادوان و پریان را، ستمگران و کَوی‌ها و کَرَپَن‌ها را، «اَشْموغانِ» دو پا و گرگ‌های چار پا را، و سپاه فریبگر و «پهن‌پیشانی» (؟) دشمن تاخت آورنده را.

«اَشموغ» (در ادبیات فارسی «آسموغ») نام دیو سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، دروغ و اختلاف‌افکنی میان دو کس است.

19    ای هومِ دور کننده مرگ، این نخستین دهش را خواهانم از تو: زندگی بهترینِ پیروان راستی را، فروغِ آرامش‌بخش را. ای هومِ دور کننده مرگ، این دومین را خواهانم از تو: تندرستی را. ای هومِ دور کننده مرگ، این سومین را خواهانم از تو: دور زیوی نیروی زندگانی را.

20    ای هومِ دور کننده مرگ، این چهارمین را خواهانم از تو: مرا کامیاب و دلیر و شادمان، بر این زمین در آور تا یورش را در هم کوبم و دروغ را فرو شکنم. ای هومِ دور کننده مرگ، این پنجمین را خواهانم از تو: مرا پیروزمند و فرو کوبنده در رزم، بر این زمین در آور تا یورش را در هم کوبم و دروغ را فرو شکنم.

21    ای هومِ دور کننده مرگ، پسشتر ما را از بوی دزد و پیشتر ما را از بوی راهزن و پیشتر ما را از بوی گرگ آگاه کن، پیش از آنکه کس دیگری بوی بَرد، ما پیش از همه بوی بریم.

22    هـوم دلاورانِ تـازنـده اسب در پیکارها را نیرو و توانایی فرا می‌بخشد. هـوم به زنـانِ باردار پسرانـی نـام‌آور و فرزنـدانـی پیـرو راستـی فرا می‌بخشد. هوم به آنانی که به دلخواه خود به آمـوخـتن «نَـسْـک» می‌پردازند، فـرزانگی و خردمندی فرا می‌بخشد.

23    هوم آنانی را که دیرگاهیست دوشیزه مانده‌اند، اگر از آن خردمند بخواهند، آنان را دامادی خوش‌پیمان فرا می‌بخشد.

25    ای هوم! چه خوش است که به نیروی خود، شهریاری کامیاب شده هستی. چه خوش است که بسیار سخنان درست‌گفته می‌دانی. چه خوش است که برای سخنان درست‌گفته، بی‌نیاز از پرسیدن هستی. 

28    مـا را از آسیب ستمگران رهایی ده، منش جنگ‌خواهان را از ما دور سـاز، آسیب‌رسانانِ بـه ایـن خـانـه، بـه ایـن روستـا، به این شهر و به این کشور را پـریشـان کـن؛ بگیـر تـوان پـاهـای او را، بگیـر شنوایی گوش‌های او را و منش او را.

یسنای دهـم

3     ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ کوه‌ها. ستایش بر ستیغ کوهی که تو بر آن می‌رویی. 

4    ای هوم پاک! ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو. ستایش بر سرزمینی که تو در آن رویانی، همچو سـرورِ خوشبو گیاهان و همچو نیک‌ْ گیاهانِ مزدا. ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز کـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا. تویی خاستگاه راستی.

11    پرنده‌ای پاک و کاردان، تو را به هر سو می پراکَند، بر ستیغ‌های «اوپائیری سَـئِـنَـه»، بر فراز «سْـتَـئِـرو سارَه»، بر گردنه «کوسْرو پَـتَـه»، بر پرتگاه «ویشْ پَـسَـنْ» و بر کوه «سْـپیتَـه گَـئونَـه».

اوپائیری سئنه، به معنای «فراتر از پرواز سیمرغ» و احتمالاً نام کوه‌های «هندوکُش» در افغانستان امروزی.

ستئرو ساره، به معنای «سر به ستاره کشیده»، جای این کوه دانسته نیست.

سپیته گئونه، احتمالاً همان «سفید کوه» در جنوب «هری‌رود» در افغانستان امروزی. جایگاه دو کوه دیگر نامشخص است.

17    می‌ستایم همه هوم‌ها را؛ آنها را که رویانند بر فراز کوه‌ها؛ آنها را که رویانند در دره‌ها و در لبِ رودها؛ آن هوم‌ها که در بند و در گنجه زنانند. فرو می‌ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین، نمی‌ریزمت بر زمین، چرا که تویی ارجمند و شکوهمند.

20    توانایی باد بر جهان، درود بر جهان؛ بادا آکنده از گفتار آرام، جهان را؛ بادا کامروایی بر جهان؛ بادا فراوانی بر جهان؛ بادا آبادانی بر جهان.

این بند به راستی یکی دیگر از آرمان‌ها و آرزوها و نیایش‌های زیبای ایرانیان را عرضه می‌دارد که در آن نه برای خود و خانواده خود و شهر خود و کشور خود، بلکه برای همه جهان و جهانیان دعا و آرزو شده است.

21    می‌ستاییم هومِ زرین شاخه را؛ می‌ستاییم هوم نوشیدنی فزاینده را؛ می‌ستاییم هومِ دور کننده مرگ را؛ می‌ستاییم همه هوم‌ها را.

هوم/ هَئومَه

گیاه سپند ایرانیان باستان

رضا مرادی غیاث آبادی

این گفتار نیز ارمغان تو باد. ارمغان آن شاخه هوم زرین که حالا باید هفت ساله باشد، اگر باشد.

ستایش بر ستیغ کوهی که تو بر آن می‌رویی، ای هوم! 

اوستا، هوم یشت

هوم که در اوستایی «هَـئـومَـه» و در سانسکریت «سومَـه/ سوم» خوانده می‌شود، سپندترین و مقدس‌ترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان بوده است. از این گیاه در بسیاری از متون ایرانی و هندو به فرخندگی و با گرامیداشت فراوان یاد کرده شده و آنرا سرور، رد و شهریار همه گیاهان و رستنی‌ها می‌شناخته‌اند. با اینکه این گیاه کارکردهای آیینی و مقدس خود را تا اندازه زیادی از دست داده است، اما همچنان باورهای بسیاری در باره آن در میان مردمان نواحی گوناگون زنده مانده است.

بخش‌هایی از کتاب اوستا به هوم اختصاص دارد و هوم یشت نامیده می‌شود. هوم یشت در درون یسناها جای دارد و از یسنای نهم تا یازدهم را در بر می‌گیرد. البته یشت بیستم اوستا نیز هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بند از هوم یشت اصلی را در بر دارد. هوم یشت، در بزرگداشت و ستایش این گیاه ارجمند سروده شده است.

هوم در اوستا کارکردهای فراوانی دارد: او «دورَئوشَه» به معنای دوردارنده مرگ است. او بخشنده فرزند نیک، آورندهٔ توانمندی، تندرستی، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن ، انـدیـشه‌ورزی و آورندهٔ صلح و آشتی و آرامش است. (برای آگاهی از تمام ویژگی‌های هوم در اوستا و سرودهای باشکوه ستایش آن به هوم یشت بنگرید).

«ودا»های هندوان نیز بخش‌های فراوانی در پیوند با هوم دارد و در بسیاری از سرودهای «ریگ ودا»، گیاه «سومَه» همراه با دل‌انگیزترین واژه‌ها گرامی داشته شده و ستوده شده است. سومه، نوشیدنی دوست‌داشتنی ایندرا (خدای بزرگ هندو) بوده و به او چابکی و توانایی می‌بخشیده است (ماندالای 4، سرود 26).

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. همچنین در شاهنامه فردوسی از مردی به نام «هوم» سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز به احتمال اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات مصداقی شده است.

به نظر می‌آید که منظور از «سکاهای هوم نوش» (در فارسی باستان: «سَـکَـه هَـئـومَـه‌وَرگـا») که در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی برای نامیدن یکی از سرزمین‌های تابع شاهنشاهی هخامنشی بکار است، سکاهایی هوم پرست بوده باشند که هوم را خدای بزرگ می‌دانسته‌اند.  

با تمام چنین ویژگی‌ها و شهرت و محبوبیتی که هوم در دوران باستان داشته، امروزه بسیار گمنام و ناشناس مانده و حتی معمولاً عکس و توصیفی از آن در آثار ایران‌پژوهی که از هوم سخن می‌گویند، دیده نمی‌شود. از این رو در اینجا اندکی به معرفی این گیاه و باورهای مردمی در بارهٔ آن می‌پردازم.

هوم در برف

خراسان، کوهستان‌های نزدیک روستای آزاد ور

عکس از غیاث آبادی، بهمن 1380

«هوم»، درختچه‌ای به بلندای تقریبی بیست تا صد سانتیمتر است که از ساقه‌های باریک و بندبند که از ساقه‌های اصلی‌تر منشعب شده‌اند، تشکیل شده است. این گیاه همیشه سرسبز است و در تمامی چهار فصل سال و حتی در میان برف و یخبندان، سبزی و طراوت خود را حفظ می‌کند. ساقه‌های درختچه هوم تنها به هنگامی خشک می‌شوند که سن آنها به پایان رسیده باشند. در این صورت، ساقه‌ها به رنگ زرد درخشانی در می‌آیند که در اوستا هوم زرین نامیده شده‌اند. رنگ زرین ساقه‌ها تنها هنگامی ایجاد می‌شود که ساقه‌ها بدون چیده شدن، خشک شده باشند. ساقه‌های هوم حتی پس از چیده شدن، رنگ سبز خود را از دست نمی‌دهند. 

ساقه‌های هوم

عکس از غیاث آبادی

نام علمی هوم Ephedra major Host است (به دو حرف بزرگ در آغاز واژه‌های نخست و سوم- حتی اگر در ابتدای جمله نباشند- توجه شود). هوم از خانواده افدرا است و افدرین و مشتقات آن به فراوانی در ترکیب‌های شیمیایی آن و به ویژه در عصاره‌ای که در میله مرکزی ساقه‌ها وجود دارد، دیده می‌شود. این عصاره‌ در فصل بهار بی‌رنگ و شفاف است اما به مرور به زردی می‌گراید و در فصل زمستان و یا پس از خشک شدن به رنگ قهوه‌ای تیره می‌گراید. مهم‌ترین بخش گیاه که کارکرد دارویی- آیینی داشته و اکنون مصرف دارویی دارد، همین عصاره است. مردمان باستان با کوبیدن ساقه‌های هوم در هاون، افشره آنرا می‌گرفته و بصورت یک نوشیدنی خالص و یا همراه با شیر و افزودنی‌های دیگر می‌نوشیده‌اند. این عمل، کم‌کم شکلی آیینی به خود می‌گیرد و بعدها حتی بدون اینکه هومی در میان باشد، صرف کوبیدن هاون، عملی آیینی و دعوت مردمان به مراسم نیایش بشمار می‌رفته است. آقای محمد میرشکرایی- پژوهشگر مردم‌شناس- در گفتاری که هنوز منتشر نشده، نقل کردند که در منطقه‌ای دورافتاده در جنوب استان کرمان به بازمانده‌های نیایشگاهی باستانی برخورد کرده که درون آن آکنده از صدها هاون سنگی بوده است. به نظر می‌آید که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» که هر دو به مانند یک هاون واژگون با دسته آن هستند، گونه‌ای تحول یافته و دیگرگون شده از هاون کوبیدن هوم و کارکردهای آیینی آن باشد.

هوم و گل‌های زرد آن، فراهان

عکس از غیاث آبادی، بهار 1381

هوم در فصل بهار گل‌های ریز زرد رنگی می‌دهد که بوی خاص و گیرا و گیج‌کننده‌ای دارد. این درختچه در اواخر تابستان و اوایل پاییز میوه می‌دهد. میوه‌ها، گوی‌های کوچک سرخ رنگ و چند وجهی هستند که حدود نیم سانتیمتر قطر دارند. نگارنده تاکنون به جنبه آیینی این میوه‌ها در متون کهن برخورد نکرده، اما دیده است که مردمان برخی نواحی از میوه‌های هوم مربا درست می‌کنند و یا آنرا به همان شکل تازه می‌‌خورند. میوه هوم آبدار و خوشمزه است. شاید هم خوشمزگی آن ناشی از احساس احترام و علاقه‌ای بوده که به هوم داشته‌ام و نه خوشمزگی واقعی آن. 

میوه سرخ‌رنگ هوم

عکس از: Botani Photo

این درختچهٔ مقدس ایرانیان در نواحی گوناگون کوهستانی می‌روید. نگارنده آنها را از جمله در کوهستان‌های تنگ‌واشی فیروزکوه، کوهستان‌های پردغان فراهان، در دامنه قله آتشفشانی تخت‌رستم شهریار، کوهستان‌های دشت جوین خراسان و کوه‌های دربند در شمال تهران دیده است. از آنجا که گیاهان دیگری شبیه به هوم وجود دارند، برای اطمینان از تشخیص درست آن، لازم است به میله مرکزی حامل شیره زرد یا قهوه‌ای رنگ در درون ساقه‌های گیاه که طعمی گس دارند، توجه کرد. 

«هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می شناسند: «ریش بز» و «اُرمَک» معروف‌ترین این نام‌ها است و در بسیاری مناطق کاربرد دارد. در دشت جوین خراسان و روستای آزاد ور «کُشْک» نامیده می‌شود. اما در بدخشان و شمال افغانستان، نام‌های «اَلْتَه» و «مادِرَخ» (به معنای «مادر درخت») و در هرات و نواحی غربی افغانستان، شکل اصلی آن یعنی «هوم» متداول است. مردمان ناحیه پَنجکَت/ پنجکنت در تاجیکستان آنرا «خوم» و مردمان یغناب و سرچشمه‌های رود زرافشان «شَرَپَّـه» یا «وَغنیچ» خطاب می‌کنند. آقای مجید مجیدی- اهل روستای غیلان در جنوب ازبکستان- می‌گوید که در نواحی شهرسبز و کتاب از ولایت قشقه‌دریا، نام اصلی «هوم» رواج دارد. در لرستان نیز- تا آنجا که شنیده‌ام- این گیاه را با نام «همیشه سُز» (به معنای همیشه سبز) می‌شناسند. به گفته خانم زهره صیادی- اهل زابل- نام هوم در سیستان نیز همچنان زنده است و «هوموک» خوانده می‌شود.

هوم و شیره یا افشره آن، خاصیت‌هایی دارد که موجب رویکرد مردمان به آن شده است. افدرین یا آندرنالین گیاهی موجود در آن خاصیت تسکین‌بخشی به هنگام درد دارد و نوعی مسکن طبیعی و نیرومند است. برخی پژوهشگران نیز گمان داده‌اند که منظور از دارویی که در داستان زایش رستم به یاری سیمرغ برای بیهوشی و شکافتن پهلوی رودابه بکار رفته، هوم بوده است. نوشیدن افشره هوم که طبیعتی سرد دارد، موجب نوعی سرخوشی و شادی و احساس توانایی بیشتر می‌شود. نوشیدن مقدار زیاد یا غلیظ از افشره هوم، موجب تنگی عروق، بالارفتن فشار خون و سرگیجه و خواب‌آلودگی شدید می‌شود.

برای تهیه افشره هوم، مقدار کمی از ساقه‌های تازه یا خشک آنرا با اندکی آب در هاون می‌ریزند و می‌کوبند. برای بهترین نتیجه، معمولاً کوبیدن را تا چند روز و با فاصله‌های چند ساعته تکرار می‌کنند. سپس عصاره به دست آمده را بار دیگر با میزانی از آب یا شیر رقیق می‌کنند تا نسبت نهایی نوشیدنی آماده شده، برابر با دو تا پنج در هزار باشد. یعنی دو تا پنج گرم ساقه هوم برای یک لیتر نوشیدنی.

هوم، کوه‌های دربند، تهران

عکس از غیاث آبادی، تابستان 1381

بجز خاصیت‌هایی پزشکی و دارویی هوم، به گمان نگارنده چند ویژگی دیگر جالب آن موجب اهمیت و جایگاه خاص این گیاه در فرهنگ و باورهای ایرانی باستان شده است: هوم همواره در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آنها می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و خدایان است. به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره رو به بالا و سر به آسمان کشیده هستند. هوم همواره بطور وحشی و خودرو می‌روید و هرگز نمی‌توان آنرا اهلی کرد و یا به جای دیگری منتقل کرد. در صورت جابجایی، بلافاصله می‌پژمرد و از این رو همواره آزاد و متکی به خود است. هوم همیشه سبز است و حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند. هوم به‌رغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود. گذاردن هوم زرین و یا حتی هوم تازه و پرآب و سبز بر روی آتش، چونان است که انگاری بنزین یا الکل بر آتش افشانده شده باشد. در بارهٔ افشاندن یک نوشیدنی خاص بر آتش در تداول ایرانیان باستان، اشاره‌هایی در متون تاریخی در دست است.

هوم هنوز هم در باورهای مردم جایگاهی بلند دارد. سالخوردگان روستای آزاد ور خراسان (به ویژه خانواده برادران آزاد وری) که نگارنده افتخار داشت مدتی از محضرشان بهره برد، می‌گویند که باور دارند افشره هوم موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا می‌شود. آنان عصاره هوم را به این منظور به کمر و شکم زنان نازا می‌مالیدند (مقایسه کنید با ویژگی‌های فرزندآوری هوم در هوم یشت اوستا). آنان نقل می‌کردند که دلیل درس‌خوانی و باهوش بودن فرزندان روستای مجاور در این است که هوم در آنجا بیشتر است و کودکان روستا از شیر گوسفندانی می‌نوشند که هوم بیشتری خورده‌اند. آنان مشک‌های خود را در عصاره هوم می‌خواباندند و باور داشتند که این کار موجب برکت بیشتر مشک می‌شود. این مشک‌ها بر اثر هوم به رنگ قهوه‌ای زیبایی در آمده بودند. رنگ پایداری که تا سالیان سال و به‌رغم تماس دائمی با آب و مایعات، دوام خود را از دست نمی‌داد. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در اینجا به همه آن اشاره شود.

"می‌ستایم همه هوم‌ها را؛ آنها را که رویانند بر فراز کوه‌ها؛ آنها را که رویانند در دره‌ها و در لبِ رودها؛ آن هوم‌ها که در بند و در گنجه زنانند. فرو می‌ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین، نمی‌ریزمت بر زمین، چرا که تویی ارجمند و شکوهمند. ای هوم!" (اوستا، هوم یشت).

--------------------------

برای مطالعه بیشتر:

برای آگاهی بیشتر در باره هوم، پراهوم و هاون در اوستا بنگرید به: دوستخواه، جلیل، اوستا- کهن‌ترین سرودهای ایرانیان، جلد دوم، چاپ یازدهم، انتشارات مروارید، 1386، بخش یادداشت‌ها.

برای هوم/ سوم در ریگ‌ودای هندوان: جلالی نائینی، سید محمد رضا، گزیده سرودهای ریگ‌ودا- قدیم‌ترین سند زندهٔ مذهب و جامعه هندو، چاپ سوم، نشر قطره، 1372.

برای بررسی هوم در متون کهن و میانه: رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، جلد چهارم، انتشارات سخن، 1381، ص 2376 تا ص 2408.

برای گزارشی از بخش‌های کهن و اصیل هوم یشت: مرادی غیاث آبادی، رضا، اوستای کهن و فرضیاتی پیرامون نجوم‌شناسی بخش‌های کهن اوستا، 1382، ص 137 تا ص 144.

برای ویژگی‌های شیمیایی و خواص پزشکی: شفیع زاده، فتح‌اله، گیاهان دارویی لرستان، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، 1381، ص 214.

برای داروهایی که در پزشکی امروز از هوم تهیه می‌شود، بنگرید به: Ephedra Alternatives  

 

 

 

 

 

***********************

http://www.aariaboom.com/content/view/55/60/

پانوشت :

1. «هوم» درختچه‌ایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سرور و رد گیاهان شناخته می‌شده و از افشره آن نوشیدنی‌ای فراهم می‌ساختند. «هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می­شناسند : «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک» (در دشت جوین خراسان)، «اَلْتَه»، «مادِرَخ» (در بدخشان افغانستان)، «خوم» (در ناحیه پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه» (در بالا آب زرافشان و یغناب).
اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است : هوم تنها در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آن­ها و بطور خودرو می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه­ی میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند و در اوایل پاییز میوه‌های سرخ کوچک می‌دهد و هنگامی که برخی شاخه‌ها یا برگ‌های آن خشک می‌شود به رنگ زرین زیبایی نمودار می‌شود که اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود؛ «هوم» از خانواده­ی «اِفِدرا»(
Ephedra) و دارنده­ی ماده «اِفِدرین» و در نتیجه، افشره­ی آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش‌بخشی دارد؛ در باورهای عامه افشره­ی هوم را موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان می‌دانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در این­جا به همه­ی آن اشاره شود.

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز بی‌گمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شده است.

به این نکته نیز می‌توان اشاره کرد که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» هر دو از هاون و دسته هاونی که «هوم» را در آن می‌کوبیده‌اند و بعدها به شکل آیینی در نیایش‌ها در آمده بوده است، اقتباس شده است. (اوستای کهن - رضا مرادی غیاث آبادی)

http://drhra.persianblog.ir/tag/%D9%87%D9%88%D9%85

نویسنده : دکترحمید رضا علیزاده - ساعت ۱۱:٠٠ ق.ظ روز ۱۳۸٧/٢/۱۳

می، نوشدارو، هوم، سومه و هئمه

 

نوشدارو، اسطوره یا حقیقت؟

 قدیمی بسیار معتبر، این احساس به انسان دست می دهد که نوشدار ( نوشدارو) یا داروی جاودانگی یک فرآورده ی گیاه یا نوشابه‌ی الکی بوده که در ترکیب آن نوعی افدرین با تاثیر محرک سیستم عصبی فوقانی و برخی از ترکیبات توهم برانگیز به کار برده شده بود که به انسان احساس سرخوشی و قدرت و توانایی بسیار زیــــاد را می داده است. بیایید به فرهنگ معین تالیف استاد  فقید دکتر محمد معین از بزرگترین بزرگان فرهنگ و ادب ایران در ارتباط با واژه های نوش  و نوشدارو  همینطور واژه‌ی باستانی هوم یا هئومه که در مراسم مذهبی برخی از ادیان باستانی ایران مورد استفاده قرار می گرفته،  نگاهی بیندازیم  که احتمالاً نام قدیمی و آیینی نوشدار بوده است. به قسمت هایی از فرهنگ معین توجه و دقت کنیم:نوش: ( یا انوشه = بی مرگ، جاوید)نوش دارو، نوشدارو…. معجونی که قدما می پنداشتند که به وسیله‌ی آن زخمهای صعب العلاج را می توان معالجه کرد. فردوسی در قسمت پایانی جنگ رستم و سهراب می فرماید:

به گودرز گفت آن زمان پهلوان     که ای گرد با نام روشن روان

پیامی ز من سوی کاووس بر      بگویش که ما را چه آمد به سر…

.از آن نوشداروکه در گنج توست    کجا، خستگان راکند تن درست….

***هوم: درختچه‌یی از تیره‌ی مخروطیان... از این گیاه و سایر گیاهان این تیره که به نام علمی افدرا خوانده می شوند، الکالوئیدی به نام افدرین به دست می آید که اثراتی شبیه به آدرنالین دارد ولی رسمیت آن از آدرنالین کمتر است.آریاییان قدیم گیاه مزبور را مقدس می دانستند و عصاره‌ی آن را می جوشانیدند، به حدی که دارای رنگ شود و بر آن بودند که شیره‌ی آن روح را فرح می بخشد ... این نوشابه خدایان را قوی دل و مسرور و حس جنگجویی آنها را تهیج می کند. مخصوصاً ایندره ( رب النوع رعد) از این مسکر بسیار می آشامد و پس از آن هیچ قوه ای قادر نیست در برار او مقاومت ورزد..... این نوشابه را روی آتش می ریختند و سبب اشتعال آتش می شد..

..نوشدار و هوم در لغت دهخدا در فرهنگ دهخدا که گنجینه‌ی  فرهنگ و ادب پارسی است، زیر عنوان نوشدار و مطالب بیشتری آمده که برخی از قسمتهای آن را عیناً نقل می کنیم:معجونی است شیرین مزه، مفرح قلب و مقوی معده و دوایی است که دفع جمیع آلام و جراحتها کند.داروی بی مرگی. داروی نوش. داروی حیات بخش.کنایه از شراب...  به کنایه شراب را نوشداروی غم گویند که علاج هر اندوه است.در ارتباط با هوم این نکات هم از لغت نامه ی دهخدا برداشت شده است:درختی شبیه به درخت گز....پارسیان زردشتی در وقت زمزمه ( خواندن دعا) در دست گیرند.هوم نباتی است... گل آن زرد و تیره و شبیه به یاسمین ... و به عربی به آن هوم المجوس هم می گویند ( به واژه‌ی مجوس مساوی با زردتشتی یا طرفداران مغان عنایت شود.)هوم المجوس: به فارسی مرانیه ... شبیه به یاسمین.... ( زردتشتیان) آن را در عبادات خود به کار برند.مضمون نوشدارو در رساله‌ی  دکترای استاد محمد معیناستاد فقید دکتر محمد معین اولین فردی است که از دانشکده‌ی پر اعتبار ادبیات دانشگاه تهران به دریافت عنوان دکترا در ادبیات فارسی نایل آمد و رساله‌ی پژوهشگرانه اش برای اخذ دکترا با نام « مزدیسنا و ادب پارسی» با شماره‌ی 553 در سری انتشارات دانشگاه تهران چاپ و انتشار یافته است.در صفحه‌ی 49 از این کتاب در شرح واژه‌ی سنسکریت سومه که معادل با لغت اوستایی هئومه یا هومه است، مطالب زیادی درج شده است که با توجه به هدف این نوشته، تنها قسمتهایی از آن برداشت می شود که بیانگر این مطلب است که آریاییان با ساده دلی و تمایل به خداپرستی خود را آنقدر به خدایان نزدیک می دانستند که برای آنها غذا و نوشابه هم تهیه می کردند از جمله به قول استاد معین :... مخصوصاً این اثر ( قوت گرفتن خدایان از غذاها و نوشابه ها) در شیره‌ی گیاه مقدس سومه SOMA  با هئومه که روح را فرح می بخشد موجود است. این نوشابه خدایان را مسرور و قویدل ساخته و حس جنگجویی آنان را تهیج می کند. گویی خدایان به این نوشابه نیازمندند و اگر به قدر کافی از این مایع معجزنما ننوشند، قادر نخواهند بود که بر دشمنان غلب نمایند..... این گیاه کوهستانی ـ سومه ـ دارای ساقه‌ی نرم و پرالیاف است و شیره‌ی سفید رنگ به رنگ شیر و آن را در کتب طبی « هوم المجوس» گویند....در زیرنویس « هوم المجوس» در کتاب فوق، دو دانشمند، گیاه فوق را افدراولگاریس تشخیص داده اند که عصاره‌ی آن حتی در شرایط کنونی با نام افدرین در پزشکی ـ  همینطور در ترکیب برخی از مواد توهم زا که به صورت تجارتی و صنعتی ساختــه می شوند ـ به کار می رود. در همان زیرنویس در ذکر خواص  دارویی وسیع هوم المجوس که شبیه به یاسمین است، از یک کتاب طب ایرانی یا سنتی معروف به نام تحفه‌ی  حکیم مومن  استناد یا برداشت شده، به این نکته ‌ی مهم هم اشاره شده که مقداری کم از شربت حاصله از گیاه هوم المجوس موجب انبساط  و نیرو افزای فکر و مقادیر زیاد آن موجب زوال هوش و کسالت شود و بسا اتفاق افتد که به واسطه‌ی  شدت تهییج موجب جنون می گردد. به جا فرموده است شاعر شیراز

:صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد      ورنه اندیشه‌ی این کار فراموشش باد

در ادامه استاد معین به نحوه یا چگونگی تهیه‌ی این شربت می پردازد و می فرمایند: « عصره‌ی این گیاه را می جوشانند به حدی که دارای رنگ شود. استعمال این مایع در مراسم قربانی یکی از کهن ترین و بهترین رسمهای عبادت آریاییست.این نوشابه را روی آتش ( و خاک و عنوان عناصر اربعه که مورد احترام بودند) می ریختند.... که سبب اشتعال آتش می شد.»

( اگر شراب خوری قطره‌ای بریز بر خاک    از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک)

تشابه نوش دارو با نوشابه‌ی آیینی سومه و هئمه نویسنده‌ی این مطالب با مقایسه‌ی مطالبی که در 3 مرجع بسیار معتبر فرهنگ و ادب پارسی: فرهنگ معین، لغت نامه‌ی دهخدا و مزدیسنا و ادب پارسی تالیف گرانقدر استاد محمد معین آمده، تصور می کند که احتمالاً واژه‌ی نوشدارو جانشین سومه و هئومه است که خیلی خلاصه به سیر تکاملی و تحول آن می پردازیم.در حدود 4000 سال پیش که قبیله های شبان و بیابانگرد آریایی در ناحیه‌ی بسیار سردسیری زندگی می کردند که ممکن است قسمتهای شمالی تاجیکستان و جنوب سیبری بوده باشد، مانند ساکنان کنونی جنوب سیبری به قارچی دسترسی داشتند که رییس یا کدخدای  قبیله که به او شمن گفته می شد و می شود، نوشابه‌ی توهم برانگیزی را از آن تهیه می کرد که با نام LSD یا اسید لیزرژیک به عنوان یکی از قدیمی ترین ترکیبات توهم زا یا روانگردان در پزشکی و داروشناسی از آن یـــاد می شود.بومیان جنوب سیبری در یک مهاجرت بزرگ که احتمالاً به علت پیدایش سرمای بسیار شدید و یخبندان بسیار سریع ـ اشاره به مرگ ناگهانی حیوان گرمسیری فیل یا ماموت که حتی اجساد آنها به سرعت یبخندان شد ـ عده ای قبایل این منطق از باب برینگ به آمریکا رفتند و عرفان سرخپوستی را در قاره‌ی جدید با استفاده‌ی آیینی از عصاره‌ی این قارچها که به نام گوشت خدایان شهرت دارد بنیان نهادند.... نوشیدن این نوشابه که در عالم اوهام انسان را به اوج آسمانها و قعر زمین می برد، ایمان زیادی برای طرفداران شمن به وجود می آورد. در بین 6 طایفه یا قبیله ای که از این مناطق بسیار سردسیر  و با  بیان اوستا به نام ایرانویچ به ایران کوچ  کردند، یک طایفه‌ی شمن ها یا مغ ها بودند که در تمام  ادیان و آیینهای پیش از اسلام از جمله دین زردتشتی، مغاان نقش طبقه‌ی روحانی و شریک در قدرت شاهی را داشتند.... از آنجا که در ایران قارچهای توهم زا یا نیروبخشی که پس از مصرف آنها احساس پرواز به آسمانها ـ مثل برخی از داروهای توهم زای کنونی و رفتن به قعر زمین و یا مواجهه با غولان و دیوان ـ مانند « سفر بد» یا احساس بد پس از مصرف برخی از مواد مخدره‌ی جدید ـ را نداشتند، معلوم نیست چگونه در ایران پی به آثار نیــروزا و توهم زای هئومه یا سومه که از عصاره‌ی نوعی یاسمین به نام هوم المجوس است، رسیدند....

نتیجه‌گیری پایانی

 نویسنده‌ی این مطلب پیشنهاد یا نظریه‌ای را پیشنهاد می کند که به احتمال زیاد نوش دارو ( نوش = انوشه) بی مرگ یا جاوید و دارو به معنی فرآورده هایی که از دار به معنی درخت یا گیاه استخراج می شود) همان سومه یا هئومه است که به عنوان یک نوشابه ی غیر الکلی نیروزا در مراسم آیینی  مذاهب قبل از اسلام در ایران مصرف می شده و با توجه به اهمیت عناصر اربعه به ویژه آتش، خاک و ... برای توقیت و نیروبخشی به آتش هم از آن استفاده می شده است.پیش از اینکه به این نتیجه گیری برسیم که می یا شراب در بیشتر غزلیات حافظ و به طور کامل و به صورت واضح و روشن در مثنوی ساقی نامه ی حافظ همین نوشابه ی آیینی غیر الکلی است، این نوشته را با بیتی پر معنی از حافظ  عزیز که پس از فردوسی بیشتر از هر شاعری در دیوان او مضامین  تاریخی و اساطیری ایران ـ از جمله در ساقی نامه‌ی حافظ به چشم می خورد، خاتمه می دهیم.

اگر شراب خوری قطره‌یی بریز برخاک      از آن گناه که نفعی رسید به غیر چه باک

مشخصات «می» در ساقی نامه‌ی حافظ در دانشکده‌های پزشکی و داروسازی در درس فارماکولوژی  یا داروشناسی به آثار تمام ترکیبات شیمیایی و عصاره‌های گیاهی که به صورت دارو و یا در تهیه و ترکیب داروها مورد استفاده قرار می گیرند. به صورت  مشروح اشاره می شود که یکی از آنها الکل است که به اصطلاح  در شراب انگــــوری موجود اســت و حافظ عزیـــز با « ام الخبائث» در یک نقل قول از آن یاد می کند.به باور نویسنده، حافظ  که در عصری زندی می کرده که هنوز جامعه ی زردتشتی پرجمعیتی  در فارس از جمله شیراز زندگی می کرده، با توجه به اعتقاد حافظ به دین اسلام و قرآن ـ که آن را به 14 روایت قرائت می کرده ـ به گفته ی صریح او مونس وی ذکر و قرآن بوده، نه این ساقی نامه حدود 30 بیتی را در وصف شراب انگوری بیان کرده و نه اوصاف ذکر شده در آن درباره‌ی « می»  با آنچه که ما از آثار الکلی می دانیم تطابق دارد.حافظی که همیشه « می» را از پیرمغان که همیشه از فهم و خرد زیاد او تعریـــف می کند در خرابات مغان ( خرابات = خور آبه = معدب خورشید) و از دست مغ بچگان دریافت می کرد، احتمال زیادی است که این نوشابه همان هئومه، سومه یا انوشه دارو باشد که در سلسله  مراتب موبدان قدیمی، این نوشابه‌ی غیر الکلی توسط موبد دوم از لحاظ مقام و سلسله  مراتب برای مراسم مذهبی تهیه شده است.برای نمونه، تنها  به ذکر چند بیتی  از ساقی نامه که کاملاً  با خواص ذکر شده از این نوشابه‌ی قدیمی تطابق و با آثار خواص دارویی الکل در تضاد کامل است، می پردازیم:

بیا ساقی آن می که حال آورد       کرامت فزاید، کمال آورد

بیا ساقی آن کیمیایی فتوح        که با گنج قارون دهد، عمر نوح

بده تا به رویت گشایند باز        در کامرانی و عمر دراز

به من ده که گردم به تایید جام     چو جم آگه از هر عالم تمام

بیا ساقی آن آب اندیشه سوز       که گر شیر نوشد، شود بیشه سوز

بده تا روم بر فلک شیر گیر        به هم برزنم دام این گرگ پیر

بده تا بخوری به آتش کنم          مشام خرد تا ابد خوش کنم

چو شد باغ روحانیان مسکنم      در اینجا چرا تخته بند تنم

شاید موبد یا مغی فرزانه که با حافظ موانست داشته و از دلبستگی گسترده‌ی حافظ که حتی در این ساقی نامه نام بسیاری از بزرگان تاریخ واسطوره‌ی ایران را نام برده آگاهی داشته، گاه از این نوشابه‌ی غیر الکلی که قدرت خیال پردازی انسان را زیـاد می کرده در اختیار حافظ بگذارد و شاید این اشعار هم از آثار آن باشد

:دوش دیدم که ملایک در میخانه             زدندگل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم سر عفاف ملکوت              با من راه نشین باده مستانه زدند...

.این مطلب نیاز به تحقیقات بیشتر از وی پژوهشگران  از جمله دانشمندانی دارد که در زمینه‌ی طب سنتی و بومی ایران کار می کنند و چه بسا از « هوم المجوس» داروهای شگفت انگیزی را پدید آورند.

  منابع :  دیوان حافظ _ لغت نامه دهخدا  _ مجله پزشکی  امروز _ اوستا

http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=6135***********************************************************

http://weblog.zendehrood.com/Doroud?ArchiveID=2853

خدایان مرتبط با آیین‌های دینی

 

 

 

هَوْمَه (هوم) ، گیاه و خدا

 

 

هوم هندوایرانی ( در هند سومَه ) در ذهن غربیان تصوری است تقریباً درنیافتنی و در عین حال بس آشنا . هوم هم گیاه است و هم خدا. مناسک فشردن این گیاه با شماری از پدیده‌های آسمانی چون تابش خورشید و بارش باران پیوستگی دارد. با این همه هوم را موبدی ایزدی به شمار می‌آورند که خود قربانی غیر خونین است ، اما قربانی خونین انجام می‌دهد. مرگ او موجب شکست شر است و مؤمنان با شرکت در مَیَزْد به زندگی دست می‌یابند.

 

 

سومه یکی از شخصیت‌های اصلی در مناسک ودایی است که در آنها او هم گیاه است و هم خدا . شیره‌ی گرفته از گیاه کوبیده‌ شده را از صافی پشمینه‌ای می‌گذرانند و به خم‌هایی که در آنها شیر و آب است می‌ریزند. زردی این مایع به اشعه‌ی خورشید و روانی آن به ریزش باران تشبیه می‌شود. از این رو سومه را سرور یا شاه رودها و بخشنده‌ی باروری‌نامیده‌اند. چون گمان می‌کنند که این نوشابه نیروی شفابخشی دارد ، از این رو می‌گویند کگه این گیاه کور را بینا می‌کند و به شل توانایی راه رفتن می‌دهد. سومه که دارای سیطره‌ی جهانی است ، در میان خدایان نقش دین‌ْ‌مرد را دارد و به آنان نیرو می‌بخشد. او همچنین جنگجوی بزرگی است و دینْ‌مردانی که سومه می‌نوشند قادرند دشمنان را در چشم به‌هم زدنی بکشند این گیاه در کوه‌ها پیدا می‌شود ، اما آن موجود آسمانی که در عرش تزکیه شده ، بر فراز همه‌ی جهان‌ها قرار دارد.

 

 

هوم ایرانی کاملاً شبیه سومه است و آن را اکنون با افدرا(ephedra)یکی می‌دانند. گمان می‌شود که این گیاه به صورت عادی خود نیرو می‌بخشد و شفا می دهد، چه رسد به وقتی که بر آن دعا بخوانند و آن را تقدیس کنند. گفته شده است که هریک از چهار مردی که نخستین بار هوم را فشرد، مشمول این موهبت شد که صاحب فرزندی عالیقدر گردد: به  ویَونْگْهوَنْت(ویونگهان، پدر جمشید)  یِمَه(جم،جمشید) ، به اَثْویَه(آبتین) ثْرَیْتَونَه(فریدون) ، به ثْریَته(اثرط) کِرِساسْپَه(گرشاسب) ، و به پوروشَسْپَه(پوروشسب) زردشت عطا گردید.

 

 

 

 

هوم مانند سومه جنگجوی بزرگی است :

 

 

هوم اژدهای شاخدار را کشت

 

 

که بلعنده‌ی اسب ، بلعنده‌ی انسان ،

 

 

زرد و زهرآگین بود . زهر زرد رنگ

 

 

بر او به بلندی یک نیزه بالا می‌رفت.

 

 

( گرشویچ ، ادبیات ایرانی ، ص 63 )

 

 

 

 

در یکی از متنهای قدیمی که در هنگام نیایش هوم خوانده می‌شود ،‌ از او می‌خواهند که گرز خود را علیه اژدها ، تبهکاران ، ستمکاران و زنان بدکاره بگرداند.

 

 

هوم آسمانی که پسر اهوره‌مزداست ، موبدی ایزدی نیز هست . وی به خدایان دیگر فدیه نثار می‌کند و همانند موبدان زمینی باید سهم خود را از حیوان قربانی دریافت کند . با این کار او می‌تواند از روح آن حیوان مواظبت کند ، و اگر این سهم را به وی تخصیص ندهند، آن حیوا ن در روز داوری از قربانی کننده شکایت خواهد کرد . چون وقتی که زردشت هوم را می‌فشرد ایزد هوم به نزد او آمد ، بنابراین گمان می‌شود که هر بار که مؤمنان فدیه نثار می‌کنند ، این ایزد نیز حضور دارد. بدین گونه هنگامی که گیاه هوم را قربانی می‌کنند ، ایزد هوم در عین حال هم خداست و هم موبد و هم قربانی شونده. در یکی از متن‌های قدیمی هندی تصور مرگ این خدا در هنگام اجرای آیین دینی چنین آمده است:

 

 

سومه خداست و با فشردن او را می‌کشند.

 

 

                      (س.ب.17/4/9/3 ، دوشن گیمن ، نمادها ، ص 82)

 

 

بنابراین ، از مرگ موبد ایزدی در مراسم قربانی زندگی و نیرو به مؤمنان می‌رسد . علاوه بر آن ، هوم که در مناسک روزانه تقدیس می‌گردد ،‌نمادی است از هوم سفید که در «بازسازی جهان» همه‌ی مردمان را بی‌مرگ می‌سازد ، گویی این مراسم پیش‌آزمونی است از آن اکسیر بی‌مرگی . نمی‌دانیم که این عقیده‌ی خاص تا چه اندازه قدیمی است.

 

 

بدین گونه در شخصیت هوم جنگنده‌ای را می توان تصور کرد که با شر مبارزه می‌کند و موبدی ایزدی را که خود در مراسم قربانی ، قربانی می‌شود تا مردمان زندگی بیابند و حضور ایزدی او بر روی زمین در گیاه تقدیس شده‌ای که به صورت طبیعی در کوه‌ها می‌روید، آشکار است.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهراب چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 http://mehrab.blogsky.com

درود خسته نباشین

وب زیبای دار ین

به من سر بزنید اگه مایل بودی تبادل لینک کنیم

نام لیکتون برام بزارین

منتظرم خبرم کن متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد