یادداشت های پراکنده -۳

نظرات 27 + ارسال نظر
فرشته چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:37 http://freshblog.blogsky.com/

من دیده بودم بچه آدم از حیوون شیر بخوره اما برعکسشو ندیده بوردم!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:19

http://www.i-y-i.com/
http://www.u-n.info/

[ بدون نام ] یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:56

آدرس سایت ک م پیون ی ک م یلیو ن ام ض ا

http://www.we-change.org/

[ بدون نام ] یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 19:07

http://www.iran.dhamma.org/
http://groups.google.ie/group/Proksi/browse_thread/thread/b7205b205fb5acf8

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:59

http://harfehesaaby.blogspot.com/2008/06/blog-post_16.html

کودک درون

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 13:50

http://www.phdcomics.com/comics.php?f=1033

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:26


رمز آشوب
http://ramzashoob.com/article.aspx?id=246

می نیمال
http://www.iricap.com/magentry.asp?id=2834

مژگان رحمانی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:44

سلام خانم اسماعیلی عزیز
بنده مژگان رحمانی کتابی نوشته ام که البته در مراحل پایانی است و در خصوص انتشار آن میخواستم با شما مشورتی داشته باشم و چند سوال از خدمت شما داشتم منتها ایمیلی از شما ندیدم.
از شما خواهشمندم چنانچه مایل هستید به من کمک کنین مرا در جریان قرار دهید . آدرس ایمیل من : mojganrahmani2002@yahoo.com
من اولین بار است که اقدام به نوشتن کتاب کردم و نیازمند راهنمایی شما هستم اگر ایمیل شما را دریافت کنم سوالات را مطرح خواهم کرد.
با تشکر
مژگان

درود بر شما خانم مژگان
از آشنایی با شما بسیار خوشوقتم. این کوچک نه نویسنده و نه منتقد و نه صاحب نظر، بل یک خواننده و عاشق ادبیات است.
ایمیل :
p_esmaielzadeh@yahoo.com

شاد و تندرست باشید.

پروانه دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:34


http://www.max3at.net/showthread.php?p=53180

وصیتنامه فریدون فروغی
بگویید بر گورم بنویسند:

زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت

مهربان بود
ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود
ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد

و خلاصه بنویسید:
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن…

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:31

http://weblog.mehraban.ir/ebook/download_shot_04_digital_photography_magazine/#more

دانلود مجله عکاسی

محمد سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:23 http://www.nokardanemah.blogspot.com/

ممنونم پروانه ی عزیز به خاطر حضور همیشگی ت و سبزت ...
اگر امکانش هست شما هم لینک این سایت رو قرار بدید در وبلاگتون
به دلیل اینکه جامعیت سایت شما و بازدید کنندگانش خیلی بیشتر هستش ...
سبز باشید

حتمن این کار رو می کنم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 18:17

http://www.awaz.ir/post-174.aspx
خنیا نامۀ هنرمندان و موسیقی دانان ایران

http://genotext.blogfa.com/post-4.aspx
کلید واژه های مهم فلسفه ی زیبایی شناسی افلاتون

محمد شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:48 http://www.nokardanemah.blogspot.com

ممنونم ممنونم ممنونم
بابت هم اوایی در فریادهای ما
سبز باشید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:48

http://21mehr.com/2008/08/post_508.html
دهکده چوبین نیشابور

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:40

لندن جذاب‌ترین شهر ادبی جهان شناخته شد
http://radiozamaaneh.com/news/2008/08/post_5989.html

امید سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:20

سلام
شما با روزی دو ساعت کار میتونید یک درامد ثابت ،همیشگی و خوب رو برای خودتون داشته باشید میگین
سایتهایی هستن که به ازای کلیک رو تبلیغات اونها به شما پول پرداهخت میکنن که اصطلاحا به (ptc ) معروف اند و کسب درامد از اینترنت رو اسان کرده اند سایت زیر یکی از این نوع سایتهاست که متعلق به کشور عزیزمون ایران هستش و کاملا فارسی است کار شما فقط و فقط کلیک کردن و معرفی اعضای جدید به سایت هستش از این راحت تر دیدی!!!!؟؟

http://www.2-horse-mail.com/Join.asp?ref=omidgh


*** سیستم ایرانی و به زبان فارسی
*** ثبت نام رایگان
***سه هزار تومان جایزه عضویت
*** کسب پنجاه تا صد تومان به ازای خواندن هر ایمیل
کسب بیست تا 50 تومان به ازای کلیک بر روی بنر ها ***
***کسب هزار تومان به ازای معرفی هر نفر به سایت
*** کسب درامد با 4 مرحله زیر مجموعه با بیست و پنج درصد سود مستقیم
*** امکان پرداخت مستقیم درامد به بانکهای داخل کشور
فرصت را از دست ندهید
برای عضویت روی لینک زیر کلیک کنید
http://www.2-horse-mail.com/Join.asp?ref=omidgh

در صورت نیاز به راهنمایی و یا هرگونه سوال و مشکل دیگر به سایت زیر مراجعه کنید
www.topmoney13.mihanblog.com

فرناز یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 16:31

پروانه جان خیلی سخته که همین الان که تازه اومدم باید بلند شم برم سر کار ، هنوز هیچی نخوندم هیچی ندیدم هیچکار نکردم .... ! یک عالمه وقت می خوام تا یک عالمه ببینمت . کی می خواد امشب بخوابه ؟؟!!!‌
مرسی و تا به زودی .

شب دراز است و قلندر بیدار
شوخی کردما
فرناز جان شب خوب بخواب که باید به کارهای فردا برسی
خیلی خیلی خوشحالم که اینجا شما را دارم.

همین ما را بس.

[ بدون نام ] دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:06

http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Elaheh_test/elah_high.html
الهه در یادها

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 00:16

زنان ما
سمیرا مخملباف
http://radiozamaaneh.com/news/2008/09/post_6512.html
سیما بینا
http://radiozamaaneh.com/music/2008/09/post_226.html

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 13:14

مالزی
http://genting.com.my/en/media/photo/index.htm

دانشگاه پیام
http://www.upm.edu.my/
http://gso.upm.edu.my/

فی دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 13:36

http://www.11mm.info/

[ بدون نام ] دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 14:36

بر سردر کاروانسرایی/ تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمائم این خبر را / از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا خلق / روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد / تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق / می رفت , که مومنین رسیدند
این آب آورد آن یکی خاک / یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته یی را / با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست / رفتند و به خانه آرمیدند

ایرج میرزا

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 13:06

جشن پایانی صدمین سال تولد صادق هدایت، عصر روز دوشنبه 28 بهمن ماه با حضور گروهی از نویسندگان و علاقه مندان در « خانه هنرمندان ایران» برگزار شد.

به غیر از مراسم دانشکده آب و برق، این نخستین بار بود که یکی از جشن های صدمین سال هدایت، در یک سالن نسبتاً بزرگ و رسمی برگزار می شد.

دیگر مراسم از این دست، در طول سال همه در گوشه و کنار و در گالری های کوچک برگزار شد. در مورد مراسم پایانی هم از هر گونه تبلیغات عمداً پرهیز شده بود و تلاش بر این بود که مدعوین همه با کارت دعوت در مراسم حاضر شوند. با وجود این سالن خانه هنرمندان ایران، از جمعیت پر بود و تعدادی نیز دم در ایستاده بودند.


کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت.
محمود دولت آبادی در مراسم بزرگداشت هدایت
مراسم حدود ساعت هشت شب آغاز شد. جهانگیر هدایت، برادر زاده صادق هدایت که باعث و بانی برگزاری مراسم و مجری برنامه بود، در شروع مراسم گفت صد سال پیش در چنین روزی، ساعت هشت شب، هدایت در خانه ای در خیابان کوشک به دنیا آمد و پدر بزرگش نام او را صادق گذاشت. نامی که در صد سال اخیر در دنیا مطرح بوده و به احتمال زیاد در سده های آینده همچنان مطرح خواهد بود.

وی همچنین یاد آور شد که در دو روز گذشته در سه نقطه دنیا به مناسبت صدمین سال تولد هدایت همایش هایی برپا شد. در آمریکا دانشگاه تکزاس و دانشگاه پورتلند اقدام به این کار کردند. در پاریس هم به همت یکی از ناشران مراسمی برگزار شد. وی افزود که وسیع ترین همایش احتمالاً در دانشگاه آکسفورد در بهار آینده برگزار خواهد بود.

جهانگیر هدایت سپس از محمود دولت آبادی خواست تا مراسم را افتتاح کند. دولت آبادی با نام هدایت آغاز کرد و او را پدیده ای در ادبیات ایران دانست و از توماس مان نقل کرد که آثار بزرگ در مقاطعی پدید می آیند که موضوعیت تاریخی آنها در حال پایان یافتن است. مثالش هم جنگ و صلح تولستوی است. نویسنده کلیدر آنگاه با برشمردن نمونه هایی از تاریخ ادبیات ایران گفت در تاریخ ما فردوسی همین وضع را داشت و هدایت نیز که بازمانده خاندان قاجاری است در زمانی زندگی می کرد که دوره قاجار به پایان خود رسیده بود و دوره مدرن ایران آغاز می شد.




دولت آبادی سپس به آثار هدایت پرداخت و گفت کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت. هدایت از یک سو تا مرز ادبیات نوین جهان پیش رفت و از سوی دیگر پروین دختر ساسان را نوشت با نگاهی که از سلطه اعراب بر ایران داشت؛ سایه مغول را نوشت با نگاهی که از هجوم مغول به ایران دارد؛ حاجی آقا را می نویسد تا ابتذال حاکم بر جامعه ایرانی را بیان کرده باشد؛ علویه خانم و ولنگاری را می نویسد تا بگوید این ابتذال چیست.

محمود دولت آبادی در ادامه گفت: "بنابراین هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در بوف کور به کمال می رسد. بوف کور از نظر من گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا."

پس از سخنان دولت آبادی، نواری از مسعود فرزاد، از دوستان نزدیک صادق هدایت و از رفقای گروه ربعه، پخش شد که دو شعر او را در باره هدایت در بر داشت. یکی از شعرها با صدای خود مسعود فرزاد بود و دیگری را یکی از گویندگان خوانده بود. این شعر همان بود که فرزاد پس از مرگ هدایت در رثای او گفته است:

تو آب روان بودی و رفتی سوی دریا
ما سنگ و سفالیم ته جوی بماندیم

پس از آن امیر حسن چهل تن، داستان نویس، مقاله خود را درباره هدایت خواند. موضوع این مقاله دشواری های زندگی هدایت بود.


هدایت مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد
امیرحسین چهل تن، داستان نویس
آقای چهل تن در بخشی از این مقاله آورده بود:« صادق هدایت به عنوان دانشجوی مهندسی و سپس معماری و بعد فلاحت و بعدتر طبیعیات و صنایع مستظرفه و حتا دندان سازی و ادبیات و همچنین به عنوان کارمند بانک ملی و به دنبال آن اداره کل تجارت و سپس آژانس پارس و بعد شرکت کل ساختمان و بار دیگر بانک ملی و بعد اداره موسیقی و بعدتر دانشکده هنرهای زیبا و همچنین به عنوان عضوی از خانواده جا سنگین و اعیان منش هدایت و نیز به عنوان نویسنده ای که عقیده داشت کسی آثارش را نمی خواند و قدرش را نمی شناسد مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد».

پس از مقاله چهل تن و پس از آنکه « انیمیشن» ی از وحید نصیریان درباره سه قطره خون به نمایش در آمد، نوبت به جوایز ادبی صادق هدایت رسید.

به مناسبت صد سالگی صادق هدایت جایزه ای از سوی خانواده هدایت بنیاد شده است که به داستان های کوتاه و به داستان نویسان جوان تعلق می گیرد. جزییات این مسابقه ادبی از چندی پیش در سایت سخن که بخشی از آن به هدایت اختصاص یافته، مطرح شده بود.


هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در « بوف کور » به کمال می رسد. بوف کور گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا
محمود دولت آبادی
منیرو روانی پور نویسنده اهل غرق بیانیه هیأت داوران را قرائت کرد که در آن آمده بود از 500 داستان رسیده به مسابقه داستان نویسی هدایت، 150 داستان به مرحله دوم راه یافت و در رأی نهایی شش داستان بیشترین امتیاز را کسب کرد.

روانی پور به چند نکته درباره این داستانها اشاره کرد از جمله اینکه بیش از 60 درصد از شرکت کنندگان در این مسابقه زن بودند؛ سطح 25 تا 30 درصد داستانها مطلوب بود؛ خشونت، درونمایه غالب بیش از 70 درصد داستانها را تشکیل می داد؛ اغلب داستانها خط قصه مشخصی داشت و از معضل رایج در بحث های محفلی بدور بود؛ عشق، لحظات عاطفی و شور و شر انسانی در 99 درصد از داستانها غایب بود و تنها کمتر از یک درصد اشاره ای به این سرزمین ممنوعه داشتند.

روانی پور در پایان سخنان خود گفت سی تا چهل داستان برگزیده بزودی تحت عنوان داستانهای برگزیده اولین دوره مسابقه داستان نویسی صادق هدایت به چاپ خواهد رسید.

در پایان محمد علی سپانلو شاعر و نویسنده، جوایز برندگان را اهدا کرد. سه تن از برندگان تندیس صادق هدایت را دریافت کردند و سه تن دیگر لوح تقدیر را. تندیس های هدایت از برنز و خیلی خوب ساخته شده بود.

برندگان سه داستان اول عبارت بودند از شیوا کریمی برای داستان دنیپر یخ زده، نوشین غریب دوست برای داستان ناز بانو، امیر رضا بیگدلی برای حالا مگر چه می شود. من دانای کل هستم از مصطفی مستور، آنکه شبیه تو نیست نوشته ناتاشا امیری، و همسایه نوشته امیر حسین خورشید فر برندگان بعدی بودند.

بی بی سی

شهرزاد جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 13:25 http://se-pi-dar.blogsky.com

پروانه گرامی
همین الان نامه ی شما را در ایران شناخت خواندم. از آشنایی با بانوی ایران دوست و ادیبی همچون شما بسیار خرسندم. راستش را بخواهید خیلی دلم برای زبانمان شور می‌زند وقتی سر کارم نامه ها را می خوانم خیلی نگران می شوم تمام واژگان زیبای فارسی دارد جایگزین عربی پیدا می کند و کم کم داریم کاملن عربی می نویسیم کاش می شد تا می شود شاهنامه خواند و خواندنش را برای همه اجباری کرد، چقدر فردوسی تلاش کرد که عجم را به پارسی زنده نگاه دارد، کاش بگذارند زبانمان زنده بماند و زندگی کند...
پاینده و سربلند باشید

شهرزاد جان
شاهنامه را از کتاب های دوران ابتدایی و راهنمایی برداشته اند و فرزندان ما دوران دبیرستان با شاهنامه آشنا می شنوند.
خوشبختانه کلاس ها و دوره های شاهنامه خوانی هر روز اضافه می شوند.

من یک زن معمولی هستم که فقط وقت افزون بر زندگی روزمره اش را به خواندن می گذراند. و از آشنایی با شما نازنین بسیار خوشحالم.
روزگارت خوش

شهرزاد شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:13

آره حذفشون کردن ولی من تنها کاری رو که از دستم برمیاد دارم انجام می دم با مدیر مهد دخترم صحبت کردم هفته ای یک ساعت می رم و داستانهای شاهنامه، کلیله و مرزبان نامه رو که پیشتر ساده نویسی کردم، برای بچه ها تعریف می‌کنم، از سی دی ها و کارهای مصور چند انتشارات کودک هم که دارن کارهای خوبی تو این زمینه انجام می دن، کمک می گیرم. نمی دونم چقدر می تونه تأثیر داشته باشه ولی به هر حال از یه جایی باید شروع کرد

شما هم حسابی شاهنامه خوان هستید. شاهنامه خوانی احساس عجیبی داره بچه ها هم خیلی دوست دارند.
آفرین به شما که اینقدر اهل مطالعه آثار کلاسیک ایران هستید. این کار بزرگ شما روی بچه ها خیلی اثر میذاره. من بچه هایی رو دیدم که تشنه ی داستان های شاهنامه هستند وقتی براشون تعریف می کنی عاشق داستان ها و گوینده ی این داستان ها می شن.من هم به شکلی تجربه ی این کار رو دارم

اگر وقت به شما اجازه میده این داستان ها رو به شکلی در وبلاگی مخصوص کودکان نشر دهید حتمن خوانندگان مخصوص خودشو داره . یا می توانید در همین وبلاگ خودتان با دسته بندی نشر دهید.

پست جدید شما را در مورد ژاله اصفهانی روز گذشته دیدم چه زود یک سال گذشت.
باید سر وقت بخوانمش.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:23

http://www.foroneiran.com/index.php/music/more/1635/
شب بود؛ بیابان بود؛ زمستان بود؛
Mon 08 09 2008 - 16:04


شانزده سال از آن شب خونین گذشت.
شب بود؛ بیابان بود؛ زمستان بود؛
شب بود و بوران و سرما خون‌آشام که چنگال خونینش را در پیکر آواز خوان تنهایی فرو برد و ناجوانمردانه جانش را گرفت
چه ناجوانمردانه! رفت آن آواز خوان تنهایی.


به یاد فریدون فرخزاد،

فریدون این گونه در مورد زندگیش گفت: «من در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷در چهارراه گمرک تهران متولد شدم.مدتی دردبستان رازی وبعد دردبیرستان دارالفنون درس خواندم وبعد به آلمان رفتم. در مونیخ؛ وین و برلین حقوق سیاسی خواندم. تزم را درباره‌ی تاثیرعقاید مارکس برکلسیا و حکومت آلمان شرقی نوشتم و با درجه (M.A) از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شدم.

در سال ۱۹۶۲در مونیخ با آنیا عروسی کردم...در سال ۱۹۶۳اشعار آلمانی‌ام از طرف ناشرین بزرگ کتاب آلمان بعنوان بهترین ‌‌‌‌‌اشعار سال برنده‌ی جایزه شد؛ و در کتا‌‌بی که همه ساله منتشر ‌‌‌‌‌‌می‌شود آثار من در ردیف ده شاعر و نویسنده‌ی سال چاپ شد. در سال ۱۹۶۴ اولین دیوان شعرم بنام (زمانی دیگر) به زبان آلمانی انتشار ‌‌‌یافت و جایزه‌ی ادبیات را گرفت. بعد توی۱۰مجموعه شعر چاپ شد که یکیش عنوان بهترین ‌‌‌‌‌اشعار‌‌‌ یک قرن آلمان را دارد. آن کتاب، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت ... شعری که درباره‌ی برلین گفتم جایزه‌ی ادبیات برلین را گرفت. عضو آکاد‌‌‌‌‌‌می ادبیات جوانان مونیخ شدم. در سال ۱۹۶۶به رادیو تلویزیون مونیخ رفتم ... در تلویزیون مونیخ‌‌‌ یک سلسله فیلم رنگی تهیه کردم . در ۱۹۶۷روی موزیک فولکور‌ایران؛ موزیک مدرن ساختم و با‌ این موزیک به فستیوال موزیک ‌اینسبورگ اطریش راه‌‌‌ یافتم وجایزه‌ی اول را هم گرفتم. در همان سال ‌امتحان دانشگاهم را هم دادم ودر رشته‌ی حقوق سیاسی با درجه عالی فارغ التحصیل شدم. بجز زبان آلمانی وانگلیسی؛ مختصری نیز فرانسه میدانم.»

فروغ فرخزاد خواهرش در نامه‌ای به فریدون فرخزاد چنین می‌نویسد: ...به هرحال برای آنکه آدم به جایی برسد باید محدویت‌های زیادی را تحمل کند، نیما که تقریبا شاعرترین شاعر امروز است می‌گوید:

تا نه داغی بیند
کس به دوران نه چراغی بیند
یا :
باید از چیزی کاست
تا به چیزی افزود

مساله همین است یعنی اگر بخواهی شاعر باشی، خودت را قربانی شعر کن. از خیلی حرف‌ها و حساب‌ها بگذر. خیلی خوشبختی‌های ساده و راضی‌کننده را کنار بگذار. دور خودت را دیواری بساز و در داخل محیط این دیوار ازنو شروع کن به به دنیا آمدن و شکل گرفتن و فکر کردن و کشف کردن معانی مختلف مفاهیم مختلف.
من همین کار را می‌کنم − اما تلخ است − خیلی تلخ است. و استقامت و ظرفیت می‌خواهد.....

در نامه‌ای دیگر فروغ به فریدون می‌گوید:
...سعی نکن زیاد شعر بگویی. فریفته هیجان و شدت نشو. بگذار همه چیز در ذهنت ته‌نشین شود. آنقدر ته‌نشین شود که فکر کنی اصلا اتفاق نیفتاد، زندگی کن تا از یک‌نواختی بیرون بیایی......

و در نامه‌ای دیگر:
... فری جان عزیزم خبرت را مرتب در روزنامه‌ها می‌خوانم، معلوم می‌شود کارت خیلی بالا گرفته. احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن − تو نمی‌دانی و باز هم نمی‌دانی....
مگر من اینجا چه شده‌ام که تو نمی‌خواهی بشوی؟ دوسال است به آلمانی شعر می‌گویی و برای خودت آدمی شده‌ای، من ۱۰ سال است که شعر می‌گویم و هنوز وقتی احتیاج به ۵۰ تومان دارم باید سر خودم را بگیرم و از بدبختی گریه کنم .
وقتی می‌خواهم یک کتاب چاپ کنم ناشر‌ها به زور دست توی جیبشان می‌کنند و هزار تومان حق‌التالیف می‌دهند و آن کتاب را هم با هزار غرولند چاپ می‌کنند.....

فریدون فرخزاد به جز سرودن شعر و کار موسیقی، هنرپیشه و خواننده و و مبتکر چندین برنامه شو تلویزیونی، از جمله شو موفق " میخک نقره‌ای" در ایران بود.

از فریدون فرخزاد دو کتاب به زبان فارسی با نام ‌های " در نهایت آغاز جمله است عشق"، "من از مردن خسته‌ام" و کتاب شعری به زبان آلمانى به نام " فصلی دیگر" به یادگار مانده است.

فریدون فرخزاد پس از انقلاب اسلامی مدت کوتاهی در بازداشت بود و سپس از ایران مهاجرت کرد. فریدون فرخزاد در روز شانزدهم شهریور ماه سال ۱۳۷۱ خورشیدی( ششم اوت ۱۹۹۲) در منزل مسکونی‌اش در شهر بن با ۱۷ ضربه چاقو به قتل رسید.

فرناز یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:18

این شعر که در حاشیه هست مال توست ؟
تو شعر میگی ؟
و کلاسیک ؟

نه قربونت برم .
این شعر خیلی قشنگه. نمی دونم مال کیه. هر چه گشتم شاعرشونتونستم پیدا کنم.
اگر کسی می دونه بگه تا پای شعر اسمشو بنویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد