خواب دیدن سام

 

 

داستان را از اینجا گوش کنید  

لینک مستقیم دانلود صوتی داستان خواب دیدن سام از اینجا

 

 

 

 

 

 

 

 

در مورد ویژگی های سبکی شاهنامه در پست های پیشین هم گفتگو کردیم. از طرفی در ابتدای شاهنامه خوانی گفتیم که ویژگی های اثری همچون شاهنامه از دو منظر قابل بررسی است. یکی از لحاظ ویژگی های سبک خراسانی و دیگر از دید زیبایی و نوآوری که خاص فردوسی است.
در یادداشت زیر تلاشم بر این بوده که ضمن پرهیز از تکرار مواردی که پیشتر اشاره شده، نمونه هایی از این هر دو را در داستان زال و رودابه (از صفحه 99 تا 121 نامه باستان) نشان دهم. امیدوارم اگر بعضی موارد تکراری است یا خیلی سودمند نیست دوستان به بزرگواری خودشان ببخشند:

1- استعاره های غیر حماسی: (به دلیل ماهیت و موضوع داستان شاید بیشترین استعاره های غیر حماسی را در این بخش ببینیم)
در ستایش رودابه و قامت و روی و موی او:
یکی "سرو" دید، از برش "گرد ماه"؛
نهاده به "مه" بر، ز "عنبر" کلاه
----
در ستایش لب و دندان سیندخت:
بپرسید سیندخت مهراب را
زخوشاب بگشود عناب را
----
در توصیف چشم و ابرو و بینی رودابه:
دو نرگس دژمّ و دو ابرو بخم؛
ستون دو ابرو چو سیمین قلم

2- تشبیه های نوآورانه و بدیع:
در ستایش رودابه:
دهانش به تنگی، دل مستمند؛
سر زلف چون حلقه پایبند

در ستایش زال:
رخ و جعد آن پهلوان جوان
چو سیمین زره بر گل ارغوان

****
در بعضی بیت ها زیبایی این تشبیه ها با تغییر کاربری ارکان تشبیه دو چندان شده (تشبیه تفضیل):

رخش پژمراننده ارغوان؛
جوانسال و بیدار و بختش جوان

رخ زال از لحاظ سرخی و لطافت و زیبایی گوی سبقت از ارغوان هم می رباید (در اینجا به توجه به کاربرد بجای "پژمراننده" که واژه ای است که به سختی در شعر می نشیند هم خالی از لطف نیست)

3- فردوسی بدون این که تلاشی به دشوار گویی و صنعت پردازی داشته باشد، در حدی متعادل و به زیبایی هر چه تمامتر از صنایع لفظی و معنوی به حد کافی بهره برده است. آنچه از صنایع لفظی که در گفتار فردوسی به کار گرفته شده بیشتر در خدمت هماهنگی و موزونی کلام است مثلن:
- صنعت موازنه در این نیم بیت:
دو /نرگس/ دژمّ و
دو /ابرو/ بخم
جزء نخست و دوم این نیم بیت موسیقی و تناسب زیبایی در شعر ایجاد می کنند.
****
و یا تکرار حروف اضافه/ ربط در این ابیات:
همان جوشن و ترگ و برگستوان؛
همان نیزه و تیر و گرز و کمان
---
خم اندر خم و مار بر مار بر؛
بر آن غبغبش نار بر نار بر.
****
هماهنگی صامت ها هم از دیگر صنایع لفظی پرکاربرد در شعر فردوسی است:
مثل روی و موی و رنگ و بوی در این ابیات:
نگه کرد زال اندر آن ماهروی؛
شگفتی بماند اندر آن "روی و موی"
سپهبد چنین گفت با ماهروی،
که ای سرو سیمین، پر از رنگ و بوی!

4- استفاده فراوان از صفت های فاعلی که در دوره های بعدی کمتر کاربرد دارند و بیشتر به شکل فعل مشاهده می شوند:
"چماننده" دیزه، هنگام گرد
"چراننده" کرکس اندر نبرد
"فزاینده" باد آوردگاه؛
"فشاننده" خون، از ابر سیاه
"گراینده" تاج و زرین کمر؛
"نشاننده" شاه بر تخت زر.

5- استفاده از گونه های کهنه کلمات که به تدریج در دوره های بعدی جای خود را به گونه های جدیدتری می دهند:
ایدر (اینجا):
که ایدر تو را باشد آرامگاه؛ / هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه

ابر (بر): ابر آفریننده کرد آفرین؛ /بمالید رخسارگان بر زمین
دقت در واژه رخسارگان هم خالی از لطف نیست در این بخش فردوسی چندین بار از واژه هایی مانند رخسارگان و دو رخ در معنای دو گونه استفاده کرده در خالی که امروزه این واژه را بیشتر به صورت رخسار و در معنای چهره و سیما استفاده می کنیم.

6- تصویر آفرینی های مختلف از یک رویداد و یا بیان یک موضوع در چند شکل مختلف: برای مثال تاریک و روشن شدن هوا در این داستان به دو گونه متفاوت بیان شده، از طرفی همان طور که می دانیم آمدن روز و شب بارها و بارها در شاهنامه به صورت های گوناگون از زبان فردوسی بیان شده است:

وصف شب:
بگفت این و برخاست آوای کوس؛
هوا قیرگون شد زمین آبنوس

چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید

آمدن روز:
چو زد بر سر کوه بر، تیغ شید،
چو یاقوت شد روی گیتی سپید

چو خورشید تابان برآمد ز کوه
برفتند گردان همه هم گروه

ستایش پروردگار:
که ای برتر از کژی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی

همی گفت: کای برتر از جایگاه!
ز روشن گمان و خورشید و ماه

7- آوردن فعل لازم در معنای متعدی (گذرا):
بمانم در معنای بگذارم:
بمانم به نزد شما این پسر
که همتای جان است و جفت جگر

8- آوردن فاعل مفرد برای فعل جمع:
پرستنده گفتند یک با دگر،
که آمد به دام اندرون شیر نر

9- افزودن نشانه نفی فعل «ن» به ابتدای فعل مرکب پیشوندی:
نبردارد به جای بر ندارد:
منوچهر هم رای سام سوار
نبردارد از ره بدین مایه کار

10- تغییر مصوت کوتاه (حرکت) واژه ها که تقریبن در تمام شاهنامه به فراوانی دیده می شود:
جُوان / جَوان  ؛  سَخُن / سُخَن  ؛  کَهُن / کُهَن
هر چند اساتید و زبان شناسان شکل نخست نگارش این واژه ها را اصیل تر و درست تر می دانند.

نکته دیگری که بد نیست در همین جا به آن اشاره کنم نحوه تلفظ "و" عطف است. سیروس شمیسا در کتاب کلیات سبک شناسی می نویسد:
Va تلفظ عربی "و" است و تلفظ فارسی آن O است. این واژه در پهلوی Ud بوده که هنگام اتصال U تلفظ می شده . به احتمال زیاد قدما (تا قزن 5 و 6) همه جا این تلفظ را رعایت می کردند.

 شهرزاد

نظرات 13 + ارسال نظر
محسن فردوسی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 http://sedahamoon.blogsky.com/1390/03/11/post-13/

مرا جان به سر شد همی همچو سام
که این داستان بخواندم همی چون جلال

به به !
چهچه!

آ ی گفتید..دیشب هی خوندم و فیروز گفت نه خوب نیست آخر خودش شروع کرد خوندن ..منم دیدم خیلی رفته تو حال ..رفتم به کارا آشپزخانه برسم دیدم زیاد نگذشت اومد تو آشپز خانه و گفت خیلی سخته...

فریدون جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:34

به بهاران زندگی سراسر شاد شد
به شاهنامه جان و دل آباد شد

راستی اسطوره ی این روزها برای آیندگان ما چیست؟

فریدون دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:15

پ - راستی اسطوره ی این روزها برای آیندگان ما چیست

ف- بشر واقع گرای امروز به دنبال اسطور ه نیست. بلکه به دنبال یافتن راهی برای فاصله گرفتن از اسطوره ها ، خیال پردازی ها ، قهرمان پروری ها و تک گرایی هاست. دیگر از جهان پهلوان ها و سیمرغ ها کاری ساخته نیست. و...

ف- عجب سئوالی! مرا نشئه کرده است و دلم می خواهد ساعت ها بنشینم در باره اش بنویسم. اما بگذار تا بگذاریم و بگذریم و بیش از این وقت گرانبهایتان نگیرم.

اسطوره خیال پردازی ، قهرمان پروری و تک گرایی نیست.
فریدون گرامی
گویا خانه از پای بست ویران است و ما ابتدا باید تعریف اسطوره را دوره کنیم.

لطفا شما برایمان اسطوره را تعریف کنید.

در ضمن به نوبه ی خود بسیار خوشحال می شوم و حاضر م ساعتها برای این تعریف وقت بگذارم چه بهتر که شما هم در این گفتگو باشید و ی از تجربیات شما استفاده کنیم.

سروی دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:29 http://matrook.blogsky.com/

این قسمت را خواندم . دوباره خواندنش - علاوه بر پست قبل - برای من خیلی خوب بود .

من آن قسمتی را که سیمرغ با زال صحبت می کند که بفرستدش نزد پدر ، خیلی دوست دارم . این محبت بین زال و سیمرغ برایم خیلی قشنگ است .

نکته ی جالب دیگر هم این بود که حکمرانانی که در شاهنامه ازشان اسم برده شده ، خیلی وقت ها با دیگران مشورت می کنند و آن ها هم بدون ترس نظرشان را می گویند حتا اگر مخالف رای و عمل حاکم باشد. کاری که ظاهرن این روزها در دنیا منسوخ شده .

و ...
ممنون بابت ادامه ی مطلب که از شهرزاد نازنین نقل کردید .

...

خوانش شاهنامه توسط آقای مهدی بهشت عزیز هم که مثل همیشه عالی بود .

و ...

ممنون بانو بخاطر این فضای دوست داشتنی

قسمتی که سیمرغ با زال صحبت می کند: هنگام بلند بلند خواندن این داستان نا خودآگاه این بیت هایی که از زبان سیمرغ سروده شده ، را به آرامی و نرمی می خواندم.
به نظرم میاد این هنر فردوسی است که آنقدر هنرمندانه نوشته که نا خودآگاه مایلی به نرمی این قسمت را بخوانی..

مشورت و همراهی با موبدان و بخردان:
اینجا خیلی قشنگ سام آنها را با خود همراه می کند تا به البرز کوه، جایگاه سیمرغ بروند و زال را با خود بازگردانند.

بدون ترس نظر گفتن موبدان:
یکی از قشنگ ترین جاها در این بی باکی موبدی است که به ضحاک تعبیر خوابشو میگه که با هم خواندیم.. شاه از موبد میپرسه چرا می خواهند منو به بند بکشند. موبد پاسخ میده پیش از تو جهانداران بسیاری آمده اند و لایق هم بوده اند ولی رفتند و تاج و تخت را به دیگری دادند تو هم باید روزی بری ولی فراموش نکن اگر بدی کردی بدی میبینی تو پدر فریدون و گاو برمایه را می کشی و او کین خواهی می کند.که پس از این حرفهای موبد، ضحاک بیهوش میشود. می بینی حرف حساب جواب نداره!

ساحل بانو ، سپاس

شهرزاد چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10

ممنون از شما و سروی گرامی دوستان همیشه لطف داشته‌اند وگرنه این سرای دوست داشتنی همیشه برایم زمینه یادگیری‌های تازه بوده در مورد خواب دیدن سام و اصلن این خواب دیدن‌ها حتمن می نویسم ولی دیشب آلبوم "از خشت و خاک" را پس از مدت‌ها دوباره گوش کردم، گفتم شاید بد نباشد حس خوبی که شنیدن این اثر به من داد با دوستان قسمت کنم و کمی درباره آن اینجا بنویسم:

"از خشت و خاک "
یادمان حکیم ابوالقاسم فردوسی
آهنگساز: صادق چراغی
آواز: علیرضا قربانی

یکی بنده‌ام با تنی پرگناه /به پیش خداوند خورشید و ماه
ستاره شب تیره یار من است/ من آنم که دریا کنار من است

این اثر اجرای ابیاتی است از فردوسی، راوی (بهروز رضوی) در هفت روایت که به نوعی – از لحاظ اسم و نه از نظر معنایی- یادآور هفت خوان های شاهنامه است، گذشته های دور ایرانیان را به امروز پیوند می‌زند، درباره دلیل نامگذاری در شناسنامه اثر – که از لحاظ محتوا و تصویرگری و طراحی بسیار پرمایه است- چنین آمده:
"راوی روایت می‌کند، خروش تبیره به بانگی برخاسته، صدا انباشته‌‌ی بغضی تاریخی می‌شود، کسی از آن دورها می خواند و خاک خشت می‌شود و خشت به خشت گذشته به بار می نشیند و دوباره امید ریشه می‌گیرد..."

موسیقی این اثر در ادامه ارکستری کردن سازهای محلی و ملی به شیوه‌ای متفاوت ساخته شده و ترکیبی است از سازهایی مثل دو تار و بربط و تنبک که در ترکیب با سازهای فراموش شده محلی نظیر بالابان و دونلی فضای زیبایی را خلق کرده و این باعث شده شنونده ابیات حکیم توس را در فضایی متفاوت و آشنایی زدایانه دنبال کند،‌ ‌فضایی که شاید در ابتدا غریبه و بیگانه به نظر برسد ولی برای من این تلفیق و همراهی شاید نامتعارف سازها، بسیار گوش نواز بود. امیدوارم دوستان هم این اثر را - اگر تا به حال نشنیده‌اند - بشنوند و خوشایندشان باشد:‌

http://www.4shared.com/file/m6u5t-4A/az_khesht_va_khak-Behruz_Razav.html

http://www.4shared.com/file/9kle2RRZ/az_khesht_va_khak-Alireza_Ghor.html

نمی دانم چرا وقتی به این اجرا گوش می کنم به دنیای دیگری می روم و از خود بی خود می شوم...

اینجا همه چیز برایم بیگانه می شود ..میز ..کامپیوتر.. پنجره در دیوار..

و عجیبه که امروز چون این پیوند را با احساس مشترک با تو داشتم برایم عمیق تر بود.

انگار چیزهایی در من گمشده است..!

فردون چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:39

Myth اسطوره
اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می‌گیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویه این دو است.

آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطوره‌ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته‌اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگی‌های اجتماعی خویش آن را تعریف کرده‌اند.
ویکی پیدیا
______________

فرهنگ معین

اساطیر ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اسطوره ؛ افسانه ها، افسانه های باستان دربارة خدایان و پهلوانان .
اسطوره (اُ طُ رِ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - افسانه ، قصه . 2 - سخن بیهوده و پریشان . ج . اساطیر.
خرافت (خُ فَ) [ ع . خرافة ] (اِ.) 1 - سخن بیهوده ، حدیث باطل . 2 - افسانه ، اسطوره .
میتولوژی (تُ لُ) [ فر. ] (اِ.) علم تفسیر اساطیر و قهرمانان و خدایان افسانه ای ، اسطوره شناسی .

__________________

این هم لینکی از افسانه ها و اسطوره های جالب برای شما دوست فرهیخته و خوبم
http://myths.e2bn.org/mythsandlegends/

______________
من دیگردر قرن خود، از شر آدم های اهریمن صفت دست به دامان ، خدایان المپ نمی شوم.
من با بالهای خیالی سیمرغ به کوه افسانه ای قاف سفر نخواهم کرد.
من دلم را به عشق هیچ پری دریایی نخواهم سپرد.

دیگر سوپر من ها دست فقر زده مردم آفریقا را نخواهند گرفت.
دیگر در این قرن جنگ زده از شزان ها و بوکی ها هم کاری ساخته نیست
آری پروانه گرامی به من بگو ، زیر آتش بمب باران ها کدامین آهور و مزدا شهر تاریک و جنگ زده اندوهگین را روشن خواهد کرد ؟
شاد و سربلند باشید


ویکی پدیا: می دانیم مرجع قابل اعتمادی نیست. همین روزها در فرصتی خواهم رفت و این تعریف را با تعریف درستی از یونگ جایگرین خواهم کرد.

فرهنگ معین: من در این تعریف کلی و از دیدگاههای گوناگون اشکالی نمی بینم. البته خیلی علمی ننوشته بلکه عامیانه است. باید دید دانشنامه ایرانیکا چه نوشته.

لینک افسانه ها و اسطوره ها برای" دوست فرهیخته"!!! شما:
ها ها ها به کسی که دنبال داستان پری دریایی باشد می گویند فر هیخته؟!!!!!

فقط همان پیوند پری دریایی را رفتم و دیدم همان داستان خیالی است که مخصوص کودکان است داستان قشنگی است ولی برایم دیگر جذابیتی ندارد و حتی به دختر بچه ای توصیه نمی کنم بخواند .

باقی داستان ها هم بیشتر مربوط به چند صد سال پیش می شدند. تاریخ اسطوره ها خیلی پیش تر از این هاست. و بیشتر مربوط به شکل گیری تاریخ و فرهنگ بشر است.

__________
فریدون گرامی
می خواهید من با کمک اساظیر به شما پاسخ دهم چگونه می توان در برابر بمباران مقابله کرد؟ خوب می گویم همان گونه که اساظیر به ما می گویند باید شدید مراقب ساز و برگ نظامی باشیم و نیروهایمان را تقویت کنیم به آموختن بپردازیم همان گونه که اساظیر ما دیوان را زنهار دادند که از آنها زبان و ساختن خانه را یاد بگیرند ما هم باید به دنبال دانش باشیم...کافیه یا باز ادامه دهم.

فریدون گرامی حال که شما به زبان علمی این روزها انگلیسی مسلط هستید از شما خواهش می کنم به دنبال خواندن عقاید یونگ جستجو بزنید و مفهوم درست اسطوره را بیابید.
من از ترجمه های آثار یونگ و پژوهشگرانی همانند مهرداد بهار، کتایون مزدا پور، شرین وکیلی و استاد کزازی که تز دکترای ایشان حماسه اسطوره بود استفاده می کنم.
اگر مایل بودید با کمال میل می توانم از آنها برایتان بنویسم.
یا پیوندهایی را برایتان بنویسم تا شاید کمی روابط آشفته فکری بین ما در باره ی اسطوره سر و سامان بگیرد.

پروانه پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:54


دو مالتی مدیا درباره باغ ایرانی با عکس هایی از باغ های ثبت شده در فهرست میراث جهانی و با مقدمه دکتر سید حسین نصر


http://www.jadidonline.com/story/28062011/frnk/persian_garden

فریدون پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:52

پروانه گرامی
یک - احساس می کنم لحن نوشته های من، سبب آزردگی خاطر شما شده است اگر چنین است قلبن پوزش می خواهم و من هرگز چنین قصدی نداشته ام و هرگز نخواهم داشت.

دو - چون در این گرد هم آئی صجبت ها در باره شاهنامه است به خودم اجازه نمی دهم که در باره اسطوره در اینجا به بحث بنشینم. می توانیم ادامه گفتگو را در بلاگ «خانه ما» ادامه بدهیم.

سه - لینک داستان هایی را که برایتان گذاشتم به این علت بود که فکر می کردم قصه های شیرینی هستند که ترجمه آن ها خالی از لطف نخواهد بود. روزگاری شما داستان های ذن را ترجمه می کردید . از ذهن ام گذشت که شاید این ها هم برایتان جالب باشد. می بخشید اگر در انتخاب دجار کم و کاست شده ام.

چهار - چون دسترسی به تاریخ بشر در ازمنه دور نداریم ناچاریم برای بررسی فرهنگِ گذشته های دور ، به اساطیر و افسانه ها بپردازیم . اما در قرن ما که ارتباط های فکری و فرهنگی توسط نوشتارها و کتاب ها در اوج است، آیندگان نیازی به بررسی اساطیر و افسانه ها برای بررسی فرهنگ کنونی ما ندارند. افسانه ها وتخیلات بشری شاید بصورت نقد ادبی بررسی شوند . همانطور که اشاره فرمودید حتمن در باره Mythologyاسطوره شناسی و افسانه غیره بیشتر مطالعه خواهم کرد و نوشته های شما را نیز با دقت خواهم خواند .
با تشکر و سپاس فروان

سرور فریدون، دوست گرامی و مهربان خانواده ی ما و وفادار این وبلاگ کوچک
یک:نزدیک به یک دهه است که در این دنیای مجازی سرگرم تبادل های فکری هستیم و ما بسیاری چیزها از شما یاد گرفته ایم و پیام های شما همیشه برای من خانواده و دیگر دوستان ارزشمند بوده و هستیدو خواهید بود.

این گفتگوهای فکری هیچگاه بر آن رابطه ی دوستانه و گرم اثری نخواهد داشت و همه ی سخنا ن شما را به گوش جان می سپارم. اینها بهانه است تا بتوانیم ارتباط بیشتری داشته باشیم. من باید از شما پوزش بخواهم اگر لحنم تند بوده و شما را آزار دادم.
مهرداد بهار در ابتدای کتاب پزوهشی در اساطیر نوشته است که از نظر بسیاری از دوستانش این کارها یاوه و بیهوده است. ایشان عمرشان را در این راه گذاشتند و بیست سال به ترجمه بندهش پرداختند و دوستان پژوهشگر و ادیبشان این حرفها را به او می زدند. من هم با این حرفها چه در جمع های خانوادگی و دوستانه بسیار برخورد می کنم. برخی به من می گوینداین روزها همه در فکر اینند که چگونه پای خود را به دنیای پیشرفت و علم یعنی غرب باز کنند و کتابهای غربی می خوانند تو هم چه دل خوشی داری چسبیدی به یک مشت افسانه و خرافه.

__________________________
دو :
گفتگو در باره ی «اسطوره»:
چون اینجا وبلاگ شاهنامه خوانی است و بسیاری پژو هشگران شاهنامه را از سه بخش «اساطیری » و «حماسه» و «تاریخی» می دانند ، جای مناسبی برای این موضوع است.
یکی از دوستان برایم نوشته است به این بحث علاقه مند است. تا دیدگاه دیگر دوستان چه باشد.

در ضمن به تازگی در وبلاگ کتابخوانی شروع به معرفی کتاب هایی در این زمینه کرده ام.
_______________________
سه:داستان های ذن
چه خوب که یادآوری کردید و مرا به فکر بردید. شاید آن ترجمه ها با کمک دلسوزانه ی شما موجب شد به خودم بیایم و ببینم ما در فرهنگمان چه داریم آیا حرفی برای گفتن داریم؟ بله .. فکر می کنم آن ترجمه ها که بسیار هم مورد استقبال دوستان قرار می گرفت و هنوز آن داستان ها در گوشه ی ذهن من جای دارند و در زندگی ام اثر گذار بوده اند بر سر شوق آمده ام تا خودم و پیشینه ی فرهنگم را بشناسم.

میدانیم که اسطوره خاص سرزمین هایی است که دارای تاریخی طولانی هستند و همانطور که در داستان های ذن خواندیم این داستان در طی هزاران سال امتحان خود را پس داده و از ذهن بیرون نرفته اند.
اگر یادتان باشد داستان ها را از سایت یک استاد دانشگاه در رشته ی روانشناسی بالینی از یکی از دانشگاههای امریکا (مرکز علم و دانش امروزین)می گرفتیم.
__________________________
چهار:

درست می فرمایید چون در زمان های دور کتابی و دفتری نبوده باید بپردازیم به «اسطوره»، همانی که در «رویای جمعی» ، «همگانی» شده است.
همیشه این پرسش ها برای بشر مطرح بوده و هست که از کجا آمده ؟، در این جهان چه می کند؟ به کجا خواهد رفت؟. و آیا دنیای دیگری وجود دارد؟
اساطیر به ما نشان می دهد، حتی تجربه ی دین به این سادگی به دست نیامده است هزاران سال بشر فکر می کرد خدای آب و باد و ... و یا بت پرستی می کرد تا رسید به ادیان و پس از آن همانطور این حرکت فکری بشر ادامه دارد.

این روزها دوران علم و دانش است و تردیدی در آن نیست ولی همین علم و دانش در عرصه های باستان شناسی و تاریخ و روانشناسی و جامعه شناسی و فلسفه ...دست به دست هم داده و بیشتر و بهتر به اساطیر می پردازند و هم اکنون پژوهشگران گوناگونی در این رشته سخت مشغول پرداختن به این مسئله هستند و وقت و عمرشان را در این راه می گذارند.
تا همین چند سال پیش بیشتر علاقه ام روی خواندن شعر نو و رمان و جامعه شناسی و فلسفه و... بود ولی حالا احساس می کنم نیاز به مطالعه در این زمینه دارم و دوستان ارجمند و علاقه مند به فرهنگ و تاریخ و ادبیات هم لطف کرده و کمکم می کنند تا بهتر بخوانم و یاد بگیرم بسیار خوشحال خواهم شد که از دیدگاههای شما هم مانند همیشه سود جویی کنم. بی گمان دامنه ی تجربیات و دانسته های شما بسیار بیشتر از من است.


همیشه پیام های شما را به روی چشم می گذارم.
کوچک شما
پروانه

نیره جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:02 http://bahareman.blogsky.com/

درود بر دوستان
1- قضیه ی خواب دیدن افراد به ویژه حاکمان و پهلوانان همواره حس کنجکاوی مرا برمی انگیزد و البته نکته ای قابل تأمل و مطالعه است. همواره در میان نیاکان ما خواب دیدن که در ادبیات آیینی از آن به عنوان رویای صادقه یاد شده است، دارای اهمیت بوده و منشاء و منبع اطلاعاتی از آینده ی افراد بوده. این امر از منظر روان شناسی هم خیلی قابل تأمل است و ای کاش اگر کسی اطلاعات شاسیته و قابل اعتمادی دارد در این جا بیان کند. آن چه مسلم است ارتباط خواب و رویا با ناخودآگاه آدمی است که این ناخودآگاه که دنیای گسترده ای از روان آدمی را تشکیل می دهد و ارتباط تنگاتنگی با هسته ی اصلی حیات بشری دارد به گونه ای که در آن نشئه ی زمان معنایی نداشته و گویی گذشته و حال و آینده برایش در آن وجود دارد و به آن احاطه و آگاهی دارد، متناسب با شرایط روحی و روانی و فکری فرد از روی برخی اسرار پرده برمی دارد و او را از آنچه غیب و پنهان است آگاه می کند که در بسیاری از اوقات زبان این آگاهی رسانی هم زبان تمثیل و نماد است. بحث بسیار شیرین و جذابی است و خود من در این مباحث به دیدگاه های یونگ علاقه مندم. بگذریم به هر روی ما با خواب های مهمی در شاه نامه و دیگر متون ادبی و دینی رو به رو هستیم که می تواند خود بحثی مفصل و سودمند باشد.
2-نکته ی قابل توجه برایم در بیت شانزدهم است:
به دست چپش بر یکی موبدی / سوی راستش نامور بخردی
در واقع از این بیت کلی کیف کردم و حظ بردم. باز همه ی ما می دانیم که دست راست در فرهنگ ما و در ایین ما معنای خاص و جایگاه برجسته ای دارد؛ برای مثال سفارش شده است که با دست راست غذا بخوریم و به دست راست بخوابیم و ...جالب است که در وصف این بیت آمده است که موبد که ارتباط با معانی ی آیینی دارد در سمت چپ او واقع شده است و در دست راست که عملن دست کارگزار و اصلی است فرد خردمند آمده است و گویی یک بار دیگر با نهایت ظرافت و تدبیر فردوسی بزرگ خرد را در جایگاه برتر و والا نشانده است چونان که در بسیاری از ابیات دیگر چنین کرده است.
3- گزینش سیمرغ هم که مرغی افسانه ی اما نمادین در ادبیات آیینی و عرفانی ماست و در این جا هم در واقع از جانب کردگار به پرستاری و نگهبانی فرزند خردسال آمده است و در ادامه ی زندگی هم او را همراه و یاور است، قابل توجه است. و بیانگر نماد دیگری و روشن ساز مفهومی از فره ی ایزدی است.
ببخشید دیر آمدم و پُرگو آمدم و البته کمی خسته!

نیره جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:04 http://bahareman.blogsky.com/

به شهرزاد بانو
درو و سپا س ویژه. تشنه و مشتاق و کنجکاو همواره یادداشت های سودمندت را می خوانم. حضورت همواره مغتنم و دلنشین است. ژایدار باشی مهریار گرامی!

فریدون جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:12


Myth and Fable

Come forth, come forth my dear unknown
Reveal thyself or shown
Were you ever existed or no
Thou targeted arrow with no bow
My past history is mystified beyond my ken
The myths are the only recourse of my learn
Fridoun

***********
با سپاس فراواوان از پاسخ تان و بزرگواری تان

[ بدون نام ] جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:36

درود به دوستان

بهترین سخنها رو دوستان عزیز در این قسمت گفتن خصوصا از فریدون گرامی بسیار سپاسگزارم که درمورد اساطیر صحبت کردن... همینطور شهرزاد عزیز

من هم چند کلمه ای مینویسم

تو بیت یازده داریم :
تو پیمان نیکی دهش بشکنی...
...

این " پیمان نیکی دهش" اصطلاح خاص ی از اون دوران هست؟ هرچند از کل جمله میشه فهمید که منظورش اینه که مهر پدری رو به جا نیاوردی یا اینکه کاری رو که همگان میکنند رو انجام ندادی.

مورد دیگری که خیلی خوشم اومد اونجاست که موبدان به سام تشر میزنن و بهش میگن :
" تو را خود به مهر اندرون مایه نیست"
من ازین تیکه برداشتن از شاعران مختلف خیلی لذت میبرم... هرچند شاید کار عوامانه ای بنظر بیاد ولی بنظرم همین کارها باعث میشه زبان پارسی غنی تر بشه.

نکته دیگر اینکه چه خوبه که در اساطیر " نیایش همانگه پذیرفته" میشه... در عالم واقع که خداوند از بشر فراریه...

اما پروانه گرامی اگر امکان داره کمی به سرعت خوانش شاهنامه بیافزایید باور کنین من دارم به آخر داستان میرسم!!

خوب اگر اشتباه نکنم باید فلورای گرامی باشی.

چند روز یک پست خوبه ؟ رای گیری کنید .

شهرزاد شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:17

یک - سپاس فراوان از فلورای مهربان و نیره گرامی

دو - این گفتگوی بین دوستان گرامی پروانه و فریدون بسیار خواندنی بود و با توجه به این که اسطوره‌ها یکی از پیچیده ترین و مبهم‌ترین بخش‌ها و دوره‌های فرهنگ ما را تشکیل می‌دهند پس این سوال‌ها و ابهام‌ها هم بی دلیل نیست. در مورد معنی و ریشه واژه اسطوره که فریدون گرامی به آن اشاره کرده‌اند باورهای مختلفی هست، مثلن نویسندگان عرب اسطوره را بر گرفته از سطر می دانند و برخی دیگر می‌گویند این واژه دگرگون شده " "story و "history" انگلیسی است که در اصل از «اسطوریا»ی یونانی به یادگار مانده است.

با این همه اسطوره از هر ریشه ای که برآمده باشد، در معانی و کاربردهای مختلفی به کار برده شده است. گاهی (همان گونه که فریدون گرامی اشاره کرده اند) اسطوره را کمابیش در معنایی برابر افسانه به کار برده‌اند و از آن داستان‌هایی را اراده کرده اند که هیچ پایه ای ندارد و داستان‌هایی است پریشان، شگفت انگیز و کودکانه که جز آمیزه‌ای از پندارهای خام و وهم و رویا نیست.

اما از دیگر سو ما اسطوره را در معنای دیگر و در مقابل myth بکار می‌بریم همان که بنا به گفته دوستان گرامی Mythology و اسطوره‌شناسی از آن ساخته شده است. در این معنا است که اسطوره افسانه‌هایی بی بنیاد و برساخته پندار و اوهام ما نیست، بخشی است از فرهنگ آدمی و نمودی از ژرف اندیشی‌ها و درنگ‌هایی که انسان درباره "جهان" و "خویشتن" دارد، و نمود و پاره ای از جهان بینی انسان تلقی می‌شوند.

بنابراین اگر اسطوره‌ها به ظاهر به افسانه های و داستان‌هایی موهوم و بی پایه شبیه است، از آنجا ناشی می شود که اسطوره زبانی ویژه خود دارد و شاید تنها در ظاهر و شکل روایت شباهتی با افسانه‌ها داشته باشد اما از لحاظ درونی با افسانه پیوندی ندارد و نباید این دو را با هم ترکیب کنیم یا اشتباه بگیریم.

به بیان دیگر افسانه ها می توانند زاده پندارهای سخنوری و یا نویسنده ای باشند اما اسطوره زاده اندیشه یا پندار هیچ کس به تنهایی نیست! اسطوره را کسی نمی آفریند که بخواهیم آن را فراموش کنیم و یا باورمان را نسبت به آن تغییر دهیم.

با این باور است که پروانه گرامی می نویسند اسطوره همان است که در رویای جمعی، همگانی شده و دکتر کزازی از آن به "مرده ریگی همگانی" تعبیر می کند.
آفرینندگان اسطوره ها اندیشمندان، سخنوران یا پنداربافان نیستند بلکه مردم هستند و اسطوره در این بستر در طول زمان اندک اندک پدید آمده و پدید آورنده آن تبارها و نسل‌ها بوده‌اند. وقتی با این نگرش به اساطیر و چیستی و چرایی آن ها نگاه می کنیم، دیگر اساطیر را متعلق به یک موضوع و زمان به خصوص نمی دانیم که تاریخ مصرف داشته باشند که با محو شدن بال های سیمرغ و رنگ باختن قدرت سوپرمن‌ها و تغییر شرایط، ارزش و اعتبار خود را از دست بدهند بلکه مجموعه ای می شود از درک انسان اسطوره ای از خویشتن و جهان اطرافش که در قالب یک پیکره فرهنگی به نام اسطوره برای ما به یادگار گذاشته شده و با ساختار منطقی و سنجیده اش ما را به سوی شناخت بهتر انسان و جهان رهنمون می‌کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد