منو چهر - گفتار اندر زادن زال

  

 

 

 

 

داستان را با آوای استاد کزازی از اینجا  گوش کنید

 در مورد ویژگی های سبکی شاهنامه در پست های پیشین هم گفتگو کردیم. از طرفی در ابتدای شاهنامه خوانی گفتیم که ویژگی های اثری همچون شاهنامه از دو منظر قابل بررسی است. یکی از لحاظ ویژگی های سبک خراسانی و دیگر از دید زیبایی و نوآوری که خاص فردوسی است.
در یادداشت زیر تلاشم بر این بوده که ضمن پرهیز از تکرار مواردی که پیشتر اشاره شده، نمونه هایی از این هر دو را در داستان زال و رودابه (از صفحه 99 تا 121 نامه باستان) نشان دهم. امیدوارم اگر بعضی موارد تکراری است یا خیلی سودمند نیست دوستان به بزرگواری خودشان ببخشند:

1- استعاره های غیر حماسی: (به دلیل ماهیت و موضوع داستان شاید بیشترین استعاره های غیر حماسی را در این بخش ببینیم)
در ستایش رودابه و قامت و روی و موی او:
یکی "سرو" دید، از برش "گرد ماه"؛
نهاده به "مه" بر، ز "عنبر" کلاه
----
در ستایش لب و دندان سیندخت:
بپرسید سیندخت مهراب را
زخوشاب بگشود عناب را
----
در توصیف چشم و ابرو و بینی رودابه:
دو نرگس دژمّ و دو ابرو بخم؛
ستون دو ابرو چو سیمین قلم

2- تشبیه های نوآورانه و بدیع:
در ستایش رودابه:
دهانش به تنگی، دل مستمند؛
سر زلف چون حلقه پایبند

در ستایش زال:
رخ و جعد آن پهلوان جوان
چو سیمین زره بر گل ارغوان

****
در بعضی بیت ها زیبایی این تشبیه ها با تغییر کاربری ارکان تشبیه دو چندان شده (تشبیه تفضیل):

رخش پژمراننده ارغوان؛
جوانسال و بیدار و بختش جوان

رخ زال از لحاظ سرخی و لطافت و زیبایی گوی سبقت از ارغوان هم می رباید (در اینجا به توجه به کاربرد بجای "پژمراننده" که واژه ای است که به سختی در شعر می نشیند هم خالی از لطف نیست)

3- فردوسی بدون این که تلاشی به دشوار گویی و صنعت پردازی داشته باشد، در حدی متعادل و به زیبایی هر چه تمامتر از صنایع لفظی و معنوی به حد کافی بهره برده است. آنچه از صنایع لفظی که در گفتار فردوسی به کار گرفته شده بیشتر در خدمت هماهنگی و موزونی کلام است مثلن:
- صنعت موازنه در این نیم بیت:
دو /نرگس/ دژمّ و
دو /ابرو/ بخم
جزء نخست و دوم این نیم بیت موسیقی و تناسب زیبایی در شعر ایجاد می کنند.
****
و یا تکرار حروف اضافه/ ربط در این ابیات:
همان جوشن و ترگ و برگستوان؛
همان نیزه و تیر و گرز و کمان
---
خم اندر خم و مار بر مار بر؛
بر آن غبغبش نار بر نار بر.
****
هماهنگی صامت ها هم از دیگر صنایع لفظی پرکاربرد در شعر فردوسی است:
مثل روی و موی و رنگ و بوی در این ابیات:
نگه کرد زال اندر آن ماهروی؛
شگفتی بماند اندر آن "روی و موی"
سپهبد چنین گفت با ماهروی،
که ای سرو سیمین، پر از رنگ و بوی!

4- استفاده فراوان از صفت های فاعلی که در دوره های بعدی کمتر کاربرد دارند و بیشتر به شکل فعل مشاهده می شوند:
"چماننده" دیزه، هنگام گرد
"چراننده" کرکس اندر نبرد
"فزاینده" باد آوردگاه؛
"فشاننده" خون، از ابر سیاه
"گراینده" تاج و زرین کمر؛
"نشاننده" شاه بر تخت زر.

5- استفاده از گونه های کهنه کلمات که به تدریج در دوره های بعدی جای خود را به گونه های جدیدتری می دهند:
ایدر (اینجا):
که ایدر تو را باشد آرامگاه؛ / هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه

ابر (بر): ابر آفریننده کرد آفرین؛ /بمالید رخسارگان بر زمین
دقت در واژه رخسارگان هم خالی از لطف نیست در این بخش فردوسی چندین بار از واژه هایی مانند رخسارگان و دو رخ در معنای دو گونه استفاده کرده در خالی که امروزه این واژه را بیشتر به صورت رخسار و در معنای چهره و سیما استفاده می کنیم.

6- تصویر آفرینی های مختلف از یک رویداد و یا بیان یک موضوع در چند شکل مختلف: برای مثال تاریک و روشن شدن هوا در این داستان به دو گونه متفاوت بیان شده، از طرفی همان طور که می دانیم آمدن روز و شب بارها و بارها در شاهنامه به صورت های گوناگون از زبان فردوسی بیان شده است:

وصف شب:
بگفت این و برخاست آوای کوس؛
هوا قیرگون شد زمین آبنوس

چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید

آمدن روز:
چو زد بر سر کوه بر، تیغ شید،
چو یاقوت شد روی گیتی سپید

چو خورشید تابان برآمد ز کوه
برفتند گردان همه هم گروه

ستایش پروردگار:
که ای برتر از کژی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی

همی گفت: کای برتر از جایگاه!
ز روشن گمان و خورشید و ماه

7- آوردن فعل لازم در معنای متعدی (گذرا):
بمانم در معنای بگذارم:
بمانم به نزد شما این پسر
که همتای جان است و جفت جگر

8- آوردن فاعل مفرد برای فعل جمع:
پرستنده گفتند یک با دگر،
که آمد به دام اندرون شیر نر

9- افزودن نشانه نفی فعل «ن» به ابتدای فعل مرکب پیشوندی:
نبردارد به جای بر ندارد:
منوچهر هم رای سام سوار
نبردارد از ره بدین مایه کار

10- تغییر مصوت کوتاه (حرکت) واژه ها که تقریبن در تمام شاهنامه به فراوانی دیده می شود:
جُوان / جَوان  ؛  سَخُن / سُخَن  ؛  کَهُن / کُهَن
هر چند اساتید و زبان شناسان شکل نخست نگارش این واژه ها را اصیل تر و درست تر می دانند.

نکته دیگری که بد نیست در همین جا به آن اشاره کنم نحوه تلفظ "و" عطف است. سیروس شمیسا در کتاب کلیات سبک شناسی می نویسد:
Va تلفظ عربی "و" است و تلفظ فارسی آن O است. این واژه در پهلوی Ud بوده که هنگام اتصال U تلفظ می شده . به احتمال زیاد قدما (تا قزن 5 و 6) همه جا این تلفظ را رعایت می کردند.

شهرزاد

نظرات 17 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:40 http://sedahamoon.blogsky.com

یعنی صلواتی؟ یعنی تحت تعقیب قرار نمی گیرید؟
ما چی؟

فکر کنم پلیس بین الملل بیفته دنبالم.

شما چرا؟

محسن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:05

خب ما هم بالاخره دانلود می کنیم. بعدن نمی توانیم مدعی بشویم که نادان بودیم و جاهل.

شما می تونید دانلود نکنید و همونجا گوش بدید.

اصلا من دارم تبلیغ می کنم.

محسن چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02

طالبان در مشهد بزرگترین نقاشی دیواری را که حکایتگر داستانهای شاهنامه بود را شبانه پاک کرده و به قرارگاههای خود گریختند.
http://www.mardomak.org/story/62658

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?pr=s&query=%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF%20&NewsID=1329298

فریدون پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:47

در بند ۳۸ استاد کزازی تلفظ « گرسنه » تغییر می دهد که با «بنه» هم صدا در قافیه شود . آیا چنین ضرورتی را شما هم حس می کنید؟

در همین بند38 منظور از «دمان از بنه» چیست؟

در بند ۳ فردوسی حرف «ه » را به « الف» تغیر داده است و هیچ را به ایچ تبدیل کرده است. ...؟

مر ؟
اومید (به جای امید)،
بد(به جای بود)
، سان شید؟
کش ؟
ابا کردگار ؟

برخی واژه ها تلفظشان در آن زمان به گونه ای دیگر بود. باید بروم در این واژه جستجو کنم.

+++
دمان= شتابان
بنه = در پهلوی بنگ bunag، ریختی است پساوندی از «بن» و به معنی توشه و خوار وبار
نامه ی باستان

++++

مر ویژگی سبکی

مر= حرف مفید معنی حصر و تحدید یا تاکید که در قدیم پیش از مفعول می آمده (و در شاهنامه بسیار آمده است)
واژه نامه شاهنامه اتابکی

مر در برخی جاهای شاهنامه به معنی نعداد زیاد هم آمده است که ریشه ی آمار هم از مر گرفته شده است.

+++
سان شید = مانند خورشید
از سه بیت پیش از این ،توصیف زیبایی بانوی سام هست که از او باردار بود در اینجا چهره ی فرزند پا به دنیا گذاشته را توصیف می کند.

خورشید چهره (در سه بیت پیش)تشبیهی است رسا که چونان کنایه ی ایما از بانوی سام به کار رفته است.(از نامه ی باستان صفحه 382)

+++
ابا کردگار:اباو به ... بر ویژگی سبکی هستند(یعنی در آن دوران معمول بوده است)

+++
کش= مخفف که+ اش: که او را یا آن را
اتابکی

فریدون گرامی
بسیار سپاسگزارم که این گونه موشکافانه می خوانید.
پرسشهای به جای شما موجب شد تا بیشتر به ویژگی سبکی فردوسی در اینجا بپردازیم.

بروم کمی مطلب در باره ی ویژگی سبکی فردوسی جمع آوری کنم.

فریدون جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:53

در بیت سه راوی با حذف کردن « ه » هیچ را به ایچ تغیر داده است و بعد در بیت ۳۸ می بینم با اضافه کردن «ه» واژه بن را به بنه تغیر داده است
آیا این به دلیل حفظ قافیه بوده ؟

راستی علت این که « به سان خورشید » تبدیل به «سان شید» می شود چیست؟
آیا این گونه تغیرات از ابتکارات و خلاقیت فردوسی بوده و یا در دورا ن فردوسی این گونه سخن گفتن رسم بوده ؟

بیت ۳۸ در واقع بصورت زیر میبایستی می بود:

چو سیمرغ بجه را گرسنه بیافت
به پرواز بهر توشه به اوج شتافت

ممنونم از توضیحات تان .

ایچ: هیچ
شید: نور، روشنایی ،آفتاب

«فرهنگ معین»

فریدون گرامی می بینید که این واژه ها را فردوسی درست نکرده است در فرهنگ معین هم وجود دارد می توانید به فرهنگ دهخدا هم نگاه کنید که اینجا فیلتر است و اکنون فیلترشکنم کار نمی کند تا به اینجا بیاورمش


بنه: ما همه پیش از این «بار و بنه» را شنیده ایم. پس هیچ یک از اینها را فردوسی نساخته است.

آیا ما با زبان و دانش محدود به زمان حال می توانیم معنی «دلق ازرق» را در شعر حافظ بدانیم ؟
ممکن است بسیاری که خود راشاعر می نامند ومی نامیدند برای جور کردن ردیف و قافیه چیزهایی بگویند ولی فردوسی این گونه نبود.

برای خواندن متون ادبی باید در جستجو بود و منابعی در اختیار داشت و حتی گاهی از علوم زبان شناسی و باستان شناسی و تاریخ و زبان پهلوی و اوستا و عربی و... کمک گرفت.

پروانه جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:06

دوستان گرامی
بیت های 25و 26 و27
خطاب به کیست؟

با سپاس از فریدون گرامی
اصلاح می شود:

بیت های 35و36و37

فریدون شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:34

یت ۲۵ و ۲۶ و ۲۷ ادامه راز و نیار سام با کردگار است

یادم میآید در جوانی، همسایه مان از خانواده ای صحبت می کرد که خدا ٫ پسری کاکل زری به آن ها داده بود. و آن چنان از این رخداد حرف می زدند گویی خدا به آنها گنج رسانده بود. این در زمانی بود که صنایع وابسته ، فرهنگ غرب را هم با خود آورده بود و هر آنچه خارجی و غربی بود مورد تایید بود. تا آنجا این موضوع ٫یش رفته بود که جلال آل احمد مجبور شده بود کتاب غرب زدگی را بنویسد.

اما در این داستان زاده شدن زال ، دربار فرزند کاکل زری را افتخار نمی داند و شرم از داشتن چنین فرزندی دارد . آیا می شود این را اینطور تعبیر کرد آن روزگاران بر آنچه که داشتیم و یا بودیم افتخار می کردیم و ایرانی بودن مفهوم خاصی داشت؟
***********
لبته اگر زال این روز ها متولد می شد سام می توانست دستور بدهد با رنگ مو ی لوریل یا کولستون مویش را رنگ کنند
[خنده]

*****************
من به منابع فارسی دسترسی ندارم . اما سعی خواهم کرد از گوگل و فرهنگ دهخدا آنلاین برای همخوانی فردوسی کمک بگیریم و تا جایی که امکان دارد مزاحم وقت شما نشوم.

*********
پی نوشت:

پروانه گرامی
اگر احیانن سئوال و یا پیامی که می نویسم خارج از متن و محدوده و چار چوب این بلاگ تشخیص دادید ، ممنون می شوم که آن /آنها را حذف کنید.


با صمیمانه ترین درود ها
فریدون

با پوزش
منظور من بیت های 35 و 36و 37 بود
اشتباهن به جای سه عدد دو را نوشته ام.

البته موهای زال، طلایی نبود،او با موی سپید به دنیا آمده بود و گویا اصلن شبیه سام نبوده است وقتی رستم به دنیا می آید و شباهتش به سام متوجه می شود که زال فرزند خودش است.
این بود که سام فکر می کند مرتکب گناهی شده است.

آن موقع نمی دانستند که موی سپید ، دلیلش نداشتن رنگیزه است.
والبته موی سپید زال از دید اسطوره شناسی معنا دارد.
زال در شاهنامه نشان دهنده ی زمان است که به آن اندیشه ی زروانی می گویند.
یعنی ابتدا زمان وجود داشت ، زال وقتی به دنیا می آید موهایش سپید است یعنی از ازل وجود داشته و مرگ زال را در شاهنامه نداریم.

**
رنگ مو:
می دونید بچه ها موهاشون رنگ شیمیایی نمی گیره
ها هاها
**
برای خواندن شاهنامه و پاسخ به دوستان گاهی مجبورم به چندین کتاب مراجعه نمایم .
به هر حال خواندن متون ادب فارسی ، آن هم از نوعی که بسیار قوی هستند مانند آثار بزرگانی همچون مولانا و حافظ و فردوسی.. نیاز به کمی زحمت دارد.
یک روز متوجه شدم شهرزاد گرامی می تواند کاملن به عربی بنویسد و بخواند وقتی تعجب مرا دید پاسخ داد که بیشتر متون ما عربی هستند برای شناخت سعدی باید ...(نامش یادم نیست) را بشناسی و او عرب زبان است. آنوقت خوشحال شدم که شاهنامه را برای خوانش انتخاب کردم.
پیام های شما همیشه بسیار خواندنی هستند و خوشحال خواهم شد برای کمک به خواندن شما در شاهنامه ، هر کاری از دستم بر آید انجام دهم.


*******


از پیام های شما بسیار سپاسگزارم.

پروانه شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:32

فریدون:
بیت ۳۸ در واقع بصورت زیر میبایستی می بود:

چو سیمرغ بجه را گرسنه بیافت
به پرواز بهر توشه به اوج شتافت

پروانه:
شما می توانید با ذوق سرشار شاعرانه که دارید شاهنامه را همانند برخی که دستی در این نوع باز نویسی دارند بیتهارا به زبان امروزی بنویسید.
شاهنامه به کردی:
http://p30city.net/showthread.php?t=669
به لری:
http://sardiyaroon.ir/post.php?p=79

در همایشی که از شهرهای مختلف آمده بودند دیدم شاهنامه را به گویش های گوناگون باز نویسی کرده و می خواندند. جای دوستان خالی، خیلی لذت بخش بود.

پروانه یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:46

دوستان
سروی گرامی در برید پیشین دو پیام نوشته اند که شاید شما هم در پاسخ ایشان دیدگاهی داشته باشید.
با سپاس از همراهیتان

شهرزاد یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:55

پروانه گرامی
در مورد ویژگی های سبکی شاهنامه در پست های پیشین هم گفتگو کردیم. از طرفی در ابتدای شاهنامه خوانی گفتیم که ویژگی های اثری همچون شاهنامه از دو منظر قابل بررسی است. یکی از لحاظ ویژگی های سبک خراسانی و دیگر از دید زیبایی و نوآوری که خاص فردوسی است.
در یادداشت زیر تلاشم بر این بوده که ضمن پرهیز از تکرار مواردی که پیشتر اشاره شده، نمونه هایی از این هر دو را در داستان زال و رودابه (از صفحه 99 تا 121 نامه باستان) نشان دهم. امیدوارم اگر بعضی موارد تکراری است یا خیلی سودمند نیست دوستان به بزرگواری خودشان ببخشند:

1- استعاره های غیر حماسی: (به دلیل ماهیت و موضوع داستان شاید بیشترین استعاره های غیر حماسی را در این بخش ببینیم)
در ستایش رودابه و قامت و روی و موی او:
یکی "سرو" دید، از برش "گرد ماه"؛
نهاده به "مه" بر، ز "عنبر" کلاه
----
در ستایش لب و دندان سیندخت:
بپرسید سیندخت مهراب را
زخوشاب بگشود عناب را
----
در توصیف چشم و ابرو و بینی رودابه:
دو نرگس دژمّ و دو ابرو بخم؛
ستون دو ابرو چو سیمین قلم

2- تشبیه های نوآورانه و بدیع:
در ستایش رودابه:
دهانش به تنگی، دل مستمند؛
سر زلف چون حلقه پایبند

در ستایش زال:
رخ و جعد آن پهلوان جوان
چو سیمین زره بر گل ارغوان

****
در بعضی بیت ها زیبایی این تشبیه ها با تغییر کاربری ارکان تشبیه دو چندان شده (تشبیه تفضیل):

رخش پژمراننده ارغوان؛
جوانسال و بیدار و بختش جوان

رخ زال از لحاظ سرخی و لطافت و زیبایی گوی سبقت از ارغوان هم می رباید (در اینجا به توجه به کاربرد بجای "پژمراننده" که واژه ای است که به سختی در شعر می نشیند هم خالی از لطف نیست)

3- فردوسی بدون این که تلاشی به دشوار گویی و صنعت پردازی داشته باشد، در حدی متعادل و به زیبایی هر چه تمامتر از صنایع لفظی و معنوی به حد کافی بهره برده است. آنچه از صنایع لفظی که در گفتار فردوسی به کار گرفته شده بیشتر در خدمت هماهنگی و موزونی کلام است مثلن:
- صنعت موازنه در این نیم بیت:
دو /نرگس/ دژمّ و
دو /ابرو/ بخم
جزء نخست و دوم این نیم بیت موسیقی و تناسب زیبایی در شعر ایجاد می کنند.
****
و یا تکرار حروف اضافه/ ربط در این ابیات:
همان جوشن و ترگ و برگستوان؛
همان نیزه و تیر و گرز و کمان
---
خم اندر خم و مار بر مار بر؛
بر آن غبغبش نار بر نار بر.
****
هماهنگی صامت ها هم از دیگر صنایع لفظی پرکاربرد در شعر فردوسی است:
مثل روی و موی و رنگ و بوی در این ابیات:
نگه کرد زال اندر آن ماهروی؛
شگفتی بماند اندر آن "روی و موی"
سپهبد چنین گفت با ماهروی،
که ای سرو سیمین، پر از رنگ و بوی!

4- استفاده فراوان از صفت های فاعلی که در دوره های بعدی کمتر کاربرد دارند و بیشتر به شکل فعل مشاهده می شوند:
"چماننده" دیزه، هنگام گرد
"چراننده" کرکس اندر نبرد
"فزاینده" باد آوردگاه؛
"فشاننده" خون، از ابر سیاه
"گراینده" تاج و زرین کمر؛
"نشاننده" شاه بر تخت زر.

5- استفاده از گونه های کهنه کلمات که به تدریج در دوره های بعدی جای خود را به گونه های جدیدتری می دهند:
ایدر (اینجا):
که ایدر تو را باشد آرامگاه؛ / هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه

ابر (بر): ابر آفریننده کرد آفرین؛ /بمالید رخسارگان بر زمین
دقت در واژه رخسارگان هم خالی از لطف نیست در این بخش فردوسی چندین بار از واژه هایی مانند رخسارگان و دو رخ در معنای دو گونه استفاده کرده در خالی که امروزه این واژه را بیشتر به صورت رخسار و در معنای چهره و سیما استفاده می کنیم.

6- تصویر آفرینی های مختلف از یک رویداد و یا بیان یک موضوع در چند شکل مختلف: برای مثال تاریک و روشن شدن هوا در این داستان به دو گونه متفاوت بیان شده، از طرفی همان طور که می دانیم آمدن روز و شب بارها و بارها در شاهنامه به صورت های گوناگون از زبان فردوسی بیان شده است:

وصف شب:
بگفت این و برخاست آوای کوس؛
هوا قیرگون شد زمین آبنوس

چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید

آمدن روز:
چو زد بر سر کوه بر، تیغ شید،
چو یاقوت شد روی گیتی سپید

چو خورشید تابان برآمد ز کوه
برفتند گردان همه هم گروه

ستایش پروردگار:
که ای برتر از کژی و کاستی
بهی زان فزاید که تو خواستی

همی گفت: کای برتر از جایگاه!
ز روشن گمان و خورشید و ماه

7- آوردن فعل لازم در معنای متعدی (گذرا):
بمانم در معنای بگذارم:
بمانم به نزد شما این پسر
که همتای جان است و جفت جگر

8- آوردن فاعل مفرد برای فعل جمع:
پرستنده گفتند یک با دگر،
که آمد به دام اندرون شیر نر

9- افزودن نشانه نفی فعل «ن» به ابتدای فعل مرکب پیشوندی:
نبردارد به جای بر ندارد:
منوچهر هم رای سام سوار
نبردارد از ره بدین مایه کار

10- تغییر مصوت کوتاه (حرکت) واژه ها که تقریبن در تمام شاهنامه به فراوانی دیده می شود:
جُوان / جَوان ؛ سَخُن / سُخَن ؛ کَهُن / کُهَن
هر چند اساتید و زبان شناسان شکل نخست نگارش این واژه ها را اصیل تر و درست تر می دانند.

نکته دیگری که بد نیست در همین جا به آن اشاره کنم نحوه تلفظ "و" عطف است. سیروس شمیسا در کتاب کلیات سبک شناسی می نویسد:
Va تلفظ عربی "و" است و تلفظ فارسی آن O است. این واژه در پهلوی Ud بوده که هنگام اتصال U تلفظ می شده . به احتمال زیاد قدما (تا قزن 5 و 6) همه جا این تلفظ را رعایت می کردند.

شاد و پایدار باشید
پر گویی ام را ببخشید

باید بنشینم و اینها را از حفظ کنم تا یادم نرود.
تا پایان داستان زال و رودابه این پیام پر بار را در ادامه قرار داده می شود تا با تکرار از یادمان نرود.

پرگو تر باشید و ما سود ببریم

نیره دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:31 http://bahareman.blogsky.com/

درود بر یاران و انجمن پر رونق و همیشه روشن شاه نامه خوانی... این سرای همواره آباد باد...

میگن دل به دل راه داره!

نیره دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:28 http://bahareman.blogsky.com/

شما چی می گید؟ خیلی به یادتون بودم و تقریبن هر روز به خودم می گفتم و حساب می کردم که احتمالن چه قدر از شاه نامه خوانی عقب افتادم.

چی گفتم!
حتمن بد نوشتم
دیروز خیلی به فکرت بودم .
همین...

فریدون سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:21

گل همین پنج و شش باشد
این گلستان همیشه خوش باشد

تشکر فراوان از شهر زاد گرامی و پیام آموزنده و پر بارشان و سپاس فروان از پروانه گرامی به خاطر شاهنامه خوانی. این گلستان همیشه خوش باشد
همشه شاد پیروز باشید
یک سبد گل

از همراهی و همدلیتان همیشه سپاسگزارم.

سروی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:31 http://matrook.blogsky.com/

ممنون از شهرزاد نازنین بابت کامنت فوق العاده شون و ممنون از پروانه بانو برای این که ما رو دور هم جمع کردند .

روی ماه هر دوتون رو می بوسم

جای شهرزاد فعلا خالی است و بوسهی مهربانیت اینجا می ماند تا بازگردد.

روی نازنیت را می بوسم و از همراهیت سپاسگزارم

پروانه پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:03

بیتهای 35 و 36 و 37:

یکی داستان زد بر این ماده شیر
کجا کرده بُد بچه را شیر سیر،

ک:«گر من تو را خونِ دل دادمی،
سپاس ایچ بر سر ننهادمی ؛

که تو خود مرا،ویژه، خون دلی؛
دلم بگسلد، گر زمن بگسلی.»

بیتها را در شاهنامه خالقی مطلق نگاه کردم
به جای «ماده شیر» در بعضی نسخه ها نوشته بود «نره شیر»

دوباره داستان را خواندم و به نظرم آمد در بین 11
که می گوید:
یکی دایه بودش به کردار شیر

دایه را به« شیر» ،مانند می کند و اینجا باید این ماده شیر همان دایه باشد که از سام گلگی می کند و تهدیدش می کند:
دلم بگسلد، گر زمن بگسلی

تا دیدگاه دوستان چه باشد!


نیره یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:10 http://bahareman.blogsky.com/

این جوری که بوش می یاد حالا حالها بهتون نمی رسم. دوست ندارم جهشی بیام. باید از اول بخونم. ولی همین که این جا برقراره و آباد دلم شاده خیلی

برقرار باشی

پدارم جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:28

داداش کاشکی معنیشم میزاشتی !
به هر حال ممنون

شاهنامه را بخوانید. فارسی است. معنی لازم ندارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد