پادشاهی منوچهر سد و بیست سال بود آهنگ از: امین الله حسین را از اینجا بشنوید.
|
چو شستی به شمشیر هندی زمین، | به آرام بنشین و رامش گزین. | ||
از این پس، همه نوبت ماست رزم؛ | تو را جایْ تخت تست و بِگْماز و بزم. | ||
2165 | مرا پهلوانی نیای تو داد؛ | دلم را خِرَد هوش و رای تو داد.» | |
پس از پیش ِ تختش گُرازید سام؛ | پسش، پهلوانان نهادند گام. | ||
خرامید و شد سوی آرامگاه؛ | همی گشت گیتی به آیین و راه. |
از دوران فریدون پهلوانانی که شاه نیستند وارد می شوند. از همین آغاز داستان منوچهر روشن است که پهلوانان کم کم پر رنگ تر می شوند.
افزون بر شاهنامه بزرگترین و نام آورترین حماسه ملی ایرانیان، داستان های حماسی شفاهی و متون دیگری مانند گرشاسب نامه، کوش نامه، سام نامه ، فرامرز نامه، برزو نامه... وجود دارند .
برخی را می توان از طومارهای نقالان برداشت و یا از زبان آنان شنید و برخی ، مانند «سام نامه» .
دو جستار در این باره در اینترنت یافتم :
بررسی ساختار اسطوره ای در داستان سام نامه
این جستار بسیار پُربار و خواندنی است.
چکیده داستان در جستار نخست بسیار خواندنی است و در جستار دوم دو پژوهشگر به این نتیجه می رسند که نقالان یک رونوشت از همای و همایون برداشته و جای سام و پریدخت را جایگزین نموده اند.
جشنواره تتی(جشن شکوفه مازندرانی ها) آخرین پنج شنبه اردیبهشت سال است.
-------------------------------------------
اجرای موسیقی محلی مازندرانی در پارک ملت
در دومین جشنواره آیینی – سنتی "تتی"(جشن شکوفه مازندرانیها) که در پارک ملت برگزار خواهد شد موسیقی محلی مازندران اجرا می شود.
به گزارش خبرگزاری مهر در این برنام که از ساعت 4 بعداز ظهر روز پنجشنبه 29 اردیبهشت در پارک ملت تهران آغاز می شود برنامههای متنوعی از آیینها و سنتهای مردم مازندران مانند شاهنامهخوانی، بازیهای محلی، عروسی، مجمهسری و قطعاتی از موسیقی محلی مازندرانی، کشتی محلی، برپایی نمایشگاه صنایع دستی مازندران برگزار میشود.
"عادل جهانآرای" مسئول دبیرخانه دومین جشنواره تتی مازندران هدف از برگزاری این جشنواره را گسترش فرهنگ و آیینهای سنتی مازندران اعلام کرد و گفت:"تتی" نشانه حیات و زندگی دو باره است، مردم مازندران رویش هر گیاه و شکوفه را به فال نیک میگیرند و گرامی میدارند و جشنواره "تتی" گرامیداشت زیباییها و نعمتهای خدادادی است که در آخرین پنجشنبه اردیبهشت هر سال برگزار میشود.
این جشنواره به همت مرکز فرهنگی- هنری پارپیرار با همکاری معاونت اجتماعی شهرداری تهران، انجمنهای فرهنگی هنری و شهرداری منطقه 3 تهران برگزار میشود.
خوندم .
یه کم باید فکر کنم . چند جا برام کمی نامفهومه و چند تا سوال هم دارم .
فکر می کنم اگر به نتیجه نرسیدم میام و سوال هام رو این جا می پرسم و مطمئنم که پروانه بانو ، برای سوال هام جواب شایسته دارند ... مطمئنم .
سروی گرامی
من هم به آنچه تا کنون از شاهنامه می دانم به چشم دانسته هایی که باید همیشه باز بینی شوند نگاه می کنم.
همانگونه که فردوسی گفته است شاهنامه را به دنیایی پر از راز و رمز و معنی باید نگاه کرد.
اینجا بیشتر یاد می گیرم .
بسیار از دوستی و همراهی گرمت سپاسگزارم
پس از زنان شاهنامه چشممان به زنان «سام نامه» روشن!
در «ادامه» دو جستار در باره ی «سام نامه» بخوانید.
یکی دو روزی این نامه ی باستان من پیشم نیست. در نتیجه حل المسائل ندارم. اگر کمک کنید اینو می خونم. چون مشکل دارم. اینجاها:
این شست توی کتاب هم همینه. درسته که ربطی به خوندن نداره ولی حس می کنم نفهمیدمش اگر با سین باشه و به معنی شست دست که نیست این البته.
جایی دیگر نوشته شده.
همه پهلوانانِ رویِ زمین،
بر او یکسره خواندند آفرین
مشکلم توی بند دومه. اصلن نمیشه بدون سکته خوندش.
همین جور یک خواندند دیگه هم هست. اینجا:
همه پهلوانان ِ پاکیزه دین
منوچهر را خواندند آفرین،
که بند دومش همونه. فقط "بر او یکسره "شده "منوچهر را". یعنی سخت تر شده
یکی دیگه اینه: تو را جایْ تخت تست و بِگْماز و بزم.
این بِگْماز رو با حروف پینگیلیش برام مینویسین؟ و این که اصلن یعنی چه؟ ارتباطی با بزم داره؟
منم سعی می کنم تا صبح سه شنبه کلشو آماده کنم.
سایه شما و شهرزاد گرامی از سر این انجمن کم نشود، که زحمت تایپ با دقت تمام را شهرزاد گرامی به دوش می کشد و شما هم بار خواندن آن را.
****
رویه های این داستان با ایمیل برای شما روانه شد.
شست: برخی واژه ها مانند «سد» و «صد» با هر دو حرف نوشته می شوند. «سده» برای ما آشناست.
http://farsilookup.com/p2p/seek.jsp?lang=fa&word=%D8%B4%D8%B3%D8%AA
شست
انگشتبزرگدستوپا, انگشتنر, قلابماهیگیری, دام, کمند
( مصدر ) نشستن جلوس .
شستن مخفف شستن درشست و شو
شست کردن
قصد کردن و نیت کردن
شست گشادن
کنایه از تیر اندازی تیر افکندن
شست گشودن
شست گشادن تیر اندازی کردن
شست گیر
شست گر تیر انداز و کماندار
****
این «شمیشر هندی» هم چه داستان هایی دارد!
همانا که ما آن منوچهر شاه
همان پور فرخ همان شاه و ماه
همان کو پدر بر پدر شاه ایران زمین
بخواندیم بر این، ویب لاق وزین
http://sedahamoon.blogsky.com/1389/12/19/post-13/
گهِ بزم، دریا دو دست ِ من است
دم ِآتش از بَرْنشست من است
این بیت از ابیات قشنگ این بخشه حذف وجه شبه (چون، همچون،مانند و ...) در هر دو مصراع به زیبایی صورت گرفته به طوری که دریا و دستهای منوچهر و دم آتش و برنشست منوچهر دقیقن در یک جایگاه قرار گرفته اند، این نوع تشبیه که به این شکل نامحسوس یک موضوع به موضوع دیگری مانند می شود را در دوره فردوسی کمتر می بینیم.
بیت های 2133 تا 21 51 را می توانیم آیین شهریاری یکی از شاهان خوب شاهنامه خواند.
معنی همین بیتی را که نوشتی نمیدانم برایم بنویس.
بهرام یا کیخسرو؟
چه یادمان میدهد این حکایتها؟
آنکه جاودانه شده است
بهرام است یا کیخسرو؟
................................
رخشم را جادوان بردهاند
بگذار کاووس دیوانه
هرگز شیهه امید بخشی نشنود
تامل تهمتن بر منازل
سروده ی منوچهر آتشی
http://sedahamoon.blogsky.com/1390/03/05/post-3/
چه شعر قشنگی انتخاب کردید. نشنیده بودمش!
در جشن تتی کتاب شعری از شاعری نازنین که آنجا با لبلس بومی روی ویلچر نشسته بود خریدم.
کتابش را همانجا که منتظر بودیم تا برنامه شروع شود زیر سایه درختان تنومند پارک روی چمن ها خواندم.
احساسات قشنگی را بیان کرده بود ولی هرچه گشتم یک جمله یا واژه ای که مانند این شعر عمق زیادی داشته باشد ندیدم.
به نظرم هر شاعری باید اشاره ای ، آشنایی ..چیزی ..به این تونل تاریخ و فرهنگی که نیاکامانمان از آن گذشته اند داشته باشد این چیزها در تلر و پود ما تنیده است.
بی این که خواسته باشم ارزش شاعری که کتابش را خریده بودید کم کرده باشم باید بگویم که بهرحال منوچهر آتشی یکی از شاعران توانای میهنمان است. عمق و معنای این یکی هم که ماند. بی تاست. این شعر با صدای خود آتشی هم هست و می توانید در راوی حکایت باقی بشنوید. البته آدرس را اینجا هم میگذارم. بهرحال من هم جسارت کردم و پا توی کفش او کردم. سعی کردم هم چون خودش بخوانم. با همان مکث ها و تکیه روی کلمات. ولی در یکی دو جا با تلفظی که خودم درست تر می دانم خواندم. یکی از مشکلات من تلفظ اژدها بود. یاران دبستانیم همیشه به این گونه تلفظ اژدها می خندیدند. ولی دیشب برای باز هم اطمینان بیشتر به سراغ محمد معین رفتم و دیدم که تلفظ من را دکتر هم تایید کرده است.
این هم لینک منوچهر:
http://www.parand.se/ra-atashi-tahamtan.htm
چه خوب !منوچهر آتشی از شاعران ارجمند و بزرگ ماست این کار شما موجب شد سری به شعرهایش بزنم و دوباره بخوانمشان.
سعی کردم با دقت بخونم . امروز فایل صوتی اقای مهدی بهشت عزیز رو هم شنیدم . نامه ی باستان رو هم خوندم .
دو تا بیت رو متوجه نشدم .
اول :
منم- گفت: بر تخت، گردانْ سپهر؛
هَمَم خشم و جنگ است و هم داد و مهر
"منم - گفت" یعنی چه؟
دوم :
گهِ بزم، دریا دو دست ِ من است
دم ِآتش از بَرْنشست من است
دو تا سوال هم دارم :
یکی این که :
"همه جادویها به افسون ببست"
دوباره مثل زمان ضحاک درگیر جادو شده بودند؟
دوم این که :
چرا آدم خوب های شاهنامه همه شون سخت و تلخ می میرند؟
چرا فریدون این قدر سختی می کشه با وجود این که ظاهرن پادشاه خوبی بوده ؟
یک:
منم گفت یعنی گفت من اینم
و در ادامه از آیین شهریاری که پیشی گرفته است می گوید.
__________
پرسش" همه جادویها به افسون ببست"
در داستان فریدون خواندیم او هم جادویی به کار می برد:
- فریدون در اساطیر نماینده ی جادوی سپید است که بر جادوی سیاه پیروز می شود
-جادوی فریدون هنگام عبور از رود برای رسیدن به کاخ ضحاک
-هنگامی که دو برادرش به سوی او سنگی غلتاندند با جادو آن سنگ را نگاه داشت
-فریدون خود را به شکل اژدهایی در آورد و بر سر راه پسرانش قرار گرفت
افسون در شاهنامه به دو صورت سیاه و سپید است و افون منچهر از نوع سپید است.
دوم:
پایان خوبان
نخستین شاه خوبی که با اندوه از دنیا رفت کیومرث بود که دد و دام هم کنارش آرمیده بودند ولی رشک دیوان آن آرامش را به هم زد و پسر نازنینش را کشتند.
فردوسی در پایان داستان هوشنگ می گوید:
نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر
همه در پاسخ این پرسش در مانده اند
در پاسخ کامنت خانم سروی چیزی از نگهداشتن سنگ با جادو گفته بودید به توسط فریدون. از خواندن آن حالی بر ما برفت. نعره زدیم و به سماع در آمدیم.
چون به هوش آمدیم جز فریدون نمی دیدیم. ولی در وبلاق وزین بعداز بیست و سه ی خودمان.
دارم به رابطه ی کسی که نامش در وبلاق بعداز بیست و سه نیامده با فریدون فکر می کنم. فکر می کنم که چه بسا قهرمان داستان من چندان هم بی ربط نمی گفت. فکر می کنم او داشت داستان فریدون را برای من تعریف می کرد ولی با زبانی که حالی بشوم. شاید داشت داستان فریدون را برای من تعریف می کرد و خودش را به جای فریدون گذاشته بود. آن قدر باورش شده بود که فریدون است..............؟
.....................؟
درود به دوستان
ابیات این بخش رو چند روزه که خوندم...بنظرم به خود منوچهر بدون فریدون بسیار کم پرداخته شده شاید چون وصفش قبلا به همراه فریدون اومده بقول فوضلا فلذا بهتر بود ابیات این بخش رو کمی زیادتر انتخاب میکردید
این موضوع رو دارم تحمیل نمیکنم به جمع... اما واقعیت اینه که بعضی از قسمتهای شاهنامه بسیار پر حاشیه ست و بهش بسیار پرداخته شده... و بعضی از قسمتها رو به تشخیص پروانه بانو میشه به بررسی تعداد ابیات بیشتری پرداخت
راستی من هم معنی بیت
گهِ بزم، دریا دو دست ِ من است
دم ِآتش از بَرْنشست من است
رو نفهمیدم.. ولی فهمیدم که شهرزاد گرامی از کشف متشابهاتش چه لذتی بردن
بطور کلی استاد کزازی اونقدر که در شناسایی واژه ها اهتمام دارن به مفهوم کلی یک بیت اون هم ابیات با معنای دشوار نمیپردازن... شاید اینطور مفاهیم رو باید در کتاب دیگری از ایشون بخونیم... مثل کتاب "تندبادی از کنج" بطور مثال... کتابهای دیگری هم هستن؟
با درودی گرم
تازه داستان منوچهر آغاز شده است.
علت اینکه این چند بیت را بیشتر نگه داشتم توجه به این نکته، که از این پس دوران حماسی که سنگینی شاهنامه درا ین بخش است آغاز گردیده و کمی هم پرداختن به سام که در اینجا به شاه می گوید:
....
به آرام بنشین و رامش گزین.
از این پس، همه نوبت ماست رزم؛
تو را جایْ تخت تست و بِگْماز و بزم.
تا اینجا شاهان پهلوان و رهبر دینی هم بودند از اینجا نقش پهلوانان پررنگ می شود و کم کم به ابر پهلوان شاهنامه رستم می رسیم این نسل که از نژاد سام هستند کاری به حکومت و دین ندارند و سلسله ای ملی هستند که برای نگهداری مرزهای جغرافیایی و اخلاقی سخت می کوشند و زندگیشان را در این راه می گذارند.
این بیت ها یی که منوچهر از آیین شهریاری می گوید بسیار پر بار است و نشان دهنده روش کشور داری منوچهر است که از فریدون به ار ث برده است.
کمی هم به سام پرداختن خوب بود که مورد توجه هیچ یک از دوستان قرار نگرفت. دو پیوند در ادامه مطلب گذاشته شد که نمی دانم دوستان آن را دیدند یا نه.
«سام» کسی است که «زال» از او زاده می شود و از نوادگان گرشاسب است. فردوسی خیلی کوتاه و تند به زال رسیده است و ما باید کمی تاریخچه زال را بررسی کنیم.
نامه باستان: این کتابها از انتشارات سمت است و برای رشته ادبیات نوشته شده است و مرجع دانشجویان ارشد ادبیات و از کتابهایی است که باید برای امتحان دکترا بخوانند. شاید این بیت ها از نظر یک دانشجوی ادبیات بسیار ساده باشد چون ساختاری ادبی دارند همانگونه که تا کنون تنها شهرزاد گرامی از خواندن آن لذت برده اند، نامه ی باستان بیشتر به بررسی ریشه ی واژه های دشوار پرداخته والبته گاهی هم بیت هایی را در مجموع توضیح داده اند. و همینطور دکتر کزازی از دید متون کهن و باور شناسی ایران باستان بسیار خوب ولی نه خیلی کامل به آن پرداخته اند. و خودشان همیشه می گویند برای درم بیشتر شاهنامه کتابهایی مانند «خشم در چشم» ، «بادی از کنج» «از گونه ای دیگر» .. ودیگر آثار ایشان را باید خواند.
این را هم اضافه کنم که برای خواندن شاهنامه تنها داشتن نامه ی باستان کافی نیست.
برای معنی آن بیت منتظر نظر شهرزاد گرامی هستیم.
با سپاس فراوان از همراهیت
پروانه گرامی
اشاره به جا و شایسته شما باعث شد که پیوندهای متن را در مورد سام بیشتر و دقیقتر بخوانم ممنون
+++
گه بزم دریا دو دست من است
دم آتش از برنشست من است
در مورد معنای بیت مورد نظر من این طور فهمیدم که این بیت در وصف بخشندگی و جنگاوری منوچهر شاه به هنگام بزم و رزم است و تشبیههایی که به آنها اشاره شد هم در همین راستا است. منوچهر شاه میگوید: به هنگام بزم و شادی همانند دریا بخشنده هستم (و چه بسا دریا بخشندگی و گشودگی خود را از دستان من وام میگیرد.) و در روز جنگ و نبرد، سواری کردن و جنگاوری من همچون آتش سوزاننده و ویرانگر است.
+++
کاش بتوانیم کمی هم در مورد این هفت روز عزاداری گفتگو کنیم:
منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
در ادامه اهمیت عدد هفت نزد ایرانیان باستان، در شاهنامه هم این تأثیر به شکل بسیار متنوع و قابل توجهی دیده میشود. هفتهای شاهنامه بسیار در خور توجه و مطالعه هستند.
خوشحال می شوم دیدگاهت را باره ی سام نامه بدانم.
شاید!.. «سام نامه» از آن خواجوی کرمانی نباشد ولی این داستان وجود داشته است حالا یا در طومارهای نقالان یا حتی به صورت متن و شاعری با دستکاری «همای و همایون» آن را باز نویسی کرده است.
به هر روی ، در شاهنامه از مادر زال - زنی خوبروی-چیز زیادی نوشته نشده ، شاید نتیجه ی این عشق آتشین سام و پریدخت باشد!
___________
چه اعتماد به نفسی داشته این منوچهر شاه! خوبه...
__________
یکی از چیزهایی که در این قسمت مورد توجه من بود همین کنار گذاشتن عزاداری پس از مدت زمان خاصی بود. پیش از این عزاداری کیومرث برای سیامک و فریدون را برای ایرج داشتیم که اولی یک سال بود و دومی نمی دانم ! چون حتی فکر کردن به کشته شدن ایرج سرم را به درد می آورد... واینجا می بینیم هفت روز بود. در عزاداری سیامک دیدیم عزادارها فیروزه ای پوشیده بودند:
همه جامه ها کرده پیروزه رنگ/ دو چشم ابر خونین و رخ باد رنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه / برفتند ویله کنان سوی کوه
چه دوران خوبی بود چه زود گذشت حیوانات همراه انسان ها بودند.
نمی دانم پیش از این به عدد هفت برخورده بودیم یا نه؟به نظر می آید آغازش همین جا باشد.
شهرزاد جان چه سر به زنگا این عدد را گرفتی!
و سپاسگزارم از فلورای گرامی که دیدگاهش همیشه موجب گفتگوی بیشتر می شود.
تا نظر دیگر دوستان چه باشد.
این هفت خیلی قدیم تر است. البته در شاهنامه شاید اولی اش باشد. من هم قبل از این ندیدم.
ولی در تاریخ کل بشر گویند: خدا تمامی موجودات را در هفت روز آفرید. روز اول......... روز دوم............................. و روز هفتم را استراحت کرد.
بگذریم که همین استراحت هم با تعاریفی که از خدا میشود او را موجودی فرازمینی نمی داند. چرا که او هم خسته شده و استراحت کرده است.
ولی بنیان هفت و شب هفت در ایران را همین منوچهر گذاشت. با این عزای هفت روزه.
بعد از هفت نوبت چهل است. این یکی دیگر خیلی سخت است.
در شاهنامه ابتدا می خوانیم:
«نخست آفرینش خرد را شناس »
سپس در باره ی آفرینش عالم خواندیم که شاید کمی شبیه به آن نظریه انفجار بزرگ است.
یک نگاهی دوباره به آن بیت ها می اندازیم:
زآغاز باید که دانی درست
سرمایه ی گوهران از نخست
که یزدان زناچیز چیز آفرید.
بدآن تا توانایی آمد پدید
وزو مایه ی گوهر آمد چهار
برآورده بی رنج و بی روزگار
یکی آتشی پر شده تابناک
میان باد وآب ازبر تیره خاک
نخستین که آتش ز جنبش دمید
زگرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس زآرام سردی نمود
زسردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند
زبهر سپنجی سرای آمدند
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نماینده ی نو به تو
مایلم که اندکی شیطنت کنم :
در قران روایتهای مختلف برای تعداد روزهای آفرینش وجود داره، مثلا در سوره ای از قرآن نوشته شده که در 7 روز خلقت رو آفریدیم بعد که وارد جزئیات میشه 4 تا دو روز رو به خلقت چهار گونه ی حیات اختصاص میده که جمعا میشه 8 روز!!
بهتره به روایات اوستا و سایر کتب معتبر استناد کنیم!
میدونین، دارم یه فضولی هایی میکنم که کشفیاتم برای خودم هم گاهی ناگواره؛ دلم نمیخواد مولانا رو زیر سوال ببرم که گفته "هرکه گوید حق نگفت او کافر است"
روایتهای اوستا ! به گمانم باید در «بندهش» نگاهی بیندازیم..
نقش و تاثیر عدد هفت در شاهنامه فردوسی را در این پیوندها بخوانید:
http://www.rasekhoon.net/article/show-63980.aspx
http://www.rasekhoon.net/article/show-63981.aspx
خوان آخر رو چرا برداشتین؟ شیفت میدادین پایین. کلی باهاش کار داشتیم؟
چشم.