2- شاهنامه دیباچه - گفتار اندرآفرینش عالم - گفتاراندرآفرینش مردم

شاهنامه - دیباچه - گفتار اندر وصف آفرینش عالم

شاهنامه - دیباچه - گفتار اندر آفرینش مردم

 

دریافت فایل شنیداری با صدای اسماعیل قادر پناه از اینجا


 

نظرات 30 + ارسال نظر
سروی پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 http://www.sarvi.ir

ممنون بانو

چقدر خوب که فایل صوتی‌اش رو هم میگذارید ؛ فایل قبلی ، به من که خیلی کمک کرد
بعضی جاها رو نمی تونستم دقیق و درست بخونم

تو قسمت قبل ، معنی بعضی جاها را متوجه نشدم ، اما اینقدر بحث حرفه ای بود که من خجالت کشیدم بگم معنی بعضی بیت ها رو نمی دونم

می بینید بانو؟
آدم مثل من ، بیسواد باشه و این قدر اعتماد به نفس داشته باشه که وسط بحث بزرگ ترها پابرهنه بدوه ...

شاهنامه هزار سال پیش نوشته شده است و نسخه ی دستخط فردوسی هم در دست نیست با اینکه این کاخ نظم از گزند باد و باران دور بوده ولی از گزند خطاطان و شاهان و.. دور نبوده . دکتر جنیدی بسیاری ابیات را الحاقی می داند و شاهنامه ای منتشر کرده است که موافقان و مخالفان زیادی دارد.


دایره ی واژه ها و محیط اجتماعی و اقتصادی هزار سال پیش با اکنون تفاوت داشته است. مردم سواد نداشتند و داستان ها باشعر نوشته می شد تا در یادها بماند و بسیاری مسائل دیگر ...

من هم یک شاگرد کلاس فردوسی هستم و بی گمان خواندن شاهنامه را درست نمی دانم.
شاهنامه چنان عشق و دوستی و خرد و اندیشیدن و.علایق خانوادگی و ....با جنگ و برادر کشی و پسر کشی و ... آمیخته گویی با آنها زندگی می کنی و آینه ای از زندگی را در مقابل ما می گذارد .
برداشت با خودت است می خواهی از این زندگی نفرت داشته باشی یا عشق بورزی.
سروی گرامی اصلن اینطور نیست که فکر می کنی برای امتحان برو همان نشست نخست مجازی هر می خواهد دل تنگت بگو.

پیوند فایل شنیداری پست پیشین ایراد داشت وقتی متوجه شدم گفتم یعنی هیچ کس سراغش نرفته؟! البته این فایل همان فایل پیشین است دوباره وقت برای دریافتش نگذار.

در ضمن پیامت کمی ناراحتم کرد.
باید اشکال از روش برخوردم باشد که اینچنین برداشت کردی. باید اشکالات را پیدا کنم.
با سپاس از همراهیت

نیره پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:08 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

؛که یزدان ز ناچیز چیز آفرید؛
در مراسم روز فردوسی،‌یکی از اساتید برنامه رد روز نخست که به بازگویی مقاله اش پرداخت یک استا جغرافی دان:استاد پاپلی یزدی بود. عنوان مقاله این بود: فردوسی، حکیم نظریه پرداز. اولین حکمتی که ایشان برای مثال مطرح کرد، برگرفته از همین مصراع بود. او گفت: فردوسی در این مصرع اشاره به نظریه انفجار بزرگ کرده است. خداوند از هیچ، همه چیز را آفرید.
استاد ندوشن هم هم به مباحث خیام و فردوسی پرداخت... که برای من خیلی شیرین بود محوریت غنیمت شمردن حال وارزش شاد زیستن بود. فردوسی در جای جای شاهنامه اشاره به پایان زندگی و مرگ دارد که از قبل آن به گرانقد ربودن لحظه های زندگی می رسیم. در صفحات تعیین شده که هنوز در آغاز راه شاهنامه است آن بزرگمرد می گوید:
چُنین ست، فرجام کار جهان نداند کسی آشکار و نهان
هیچ کسی از سرنوشت و پایان زندگی آگاه نیست ما تنها حال را تجربه مب کنیم و باید در آن شاد زندیگ کنیم. مگرنه؟
خواهم آمد بانو...

برخی می گویند این مصرع همان بیگ بنگ یا انفجار بزرگ را بیان می کند. ولی تفاوت بیگ بنگ با این مصرع این است که در این نظریه یزدانی وجود ندارد ولی فردوسی می گوید یزدان نخست آتش را آفرید. و دیدگاهش را در باره ی به وجود آمدن زمین و آدم و ... در ادامه دیباچه می خوانیم.
اشاره فردوسی به مرگ:در همان بیت های ابتدایی می گوید" سپنجی سرای"

هر چه از اساتید اینجا بنویسی موجب خرسندی است.
می خوانیم و یاد می گیریم.

فلورا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:59

درود به پروانه عزیز و دوستان گرامی

راستش نمیدونستم چطور شروع کنم. چون حالا که به پست اول درمورد شاهنامه برگشتم دیدم که دوست عزیزمون" نیره" صحبتهای جالبی به تفصیل درباره ی بسیاری از بیتها نوشتن که شاید سوالهای جدیدی برای هرکسی بوجود میاد و خودشون هم پرسشهای جدیدی مطرح کردن.
ازین جهت گمان کنم بهتر باشه ابتدا توضیح هرچند مختصری درباره ی بیتها داده بشه که این توضیح یا توسط یکی از دوستان داده بشه یا اینکه پروانه ی عزیز خودشون متقبل زحمت بشن، بعدش همه ی دوستان بصورت مشروح تر و یا تخصصی تر وارد بحث بشن. فکر میکنم اینطوری هم یه جور دیکتاتوری در بحث بوجود نمیاد که دوستی مثل "سروی" جان فکر کنن که اصلا توانایی ابراز نظر ندارن در حالی که حتما دارن هم اینکه بحث کمتر به انحراف و مسائل حاشیه ای کشیده میشه. که شاید خودم در حاشیه رفتن بیشتر نقش داشته باشم.
البته این هم یک نظره امیدوارم دوستان حکم نپندارنش!

با درود

دیباچه شاهنامه به خصوص بخش ستایش خرد، برداشتهای گوناگونی دارد که همه قابل خواندن و بررسی است.

فلورای گرامی من در نوشتن و تعریف بیتها و داستان های شاهنامه صاحب نظر نیستم بنا براین این مسئولیت سنگین را نمی پذیرم.
بیشتر خواننده هستم و در کلاس دوستان یاد می گیرم. من هم به اندازه یک سهم خواهم نوشت.

حاشیه: با حاشیه رفتن ها به دانسته هایمان اضافه می شود و مطلب بهتر یادمان می ماند.

سروی گرامی:ایشان شکست نفسی می فرمایند. همه شاهنامه را می شناسیم

منتظر خواندن نظرات دیگر دوستان می مانیم

پروانه جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:26

از آغاز باید که دانی درست / سر ِمایه ی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید / بدان تا توانایی آمد پدید
وزو مایه ی گوهر آمد چهار / برآورده بی رنج و بی روزگار
یکی آتش بَرشده تابناک / میان باد و آب از بر ِتیره خاک
نخستین که آتش ز جنبش دمید / ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود / ز سردی همان باز ترّی فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند / ز بهر سپنجی سرای آمدند


برای شناختن آفرینش، نخست باید چهار آخیش (آتش-باد0آب- خاک) را بشناسی که پدیده های جهان از پیوند و آمیختگی آنها پدیدار گشته است


تری: در ریشه تر به معنی تازگی است که امروزه به معنی خیس به کار می رود

نخست آتش ،جنبیدن آغاز کرد از آن گرمی، از گرمی خشکی و سپس برای کاهش گرم و خشکی سردی و از سردی تری پدید آمدند.

در جهانشناسی باستانی دو آخیش خاک و آب اینسری و دو آخیش باد و آتش آنسری. به همین جهت در ادب پارسی ، گیتی «جهان آب وگل» خوانده شده است.
بر پایه ی همین باور جان را با باد همسرشت می دانستند و آن ر ا دمی ایزدی که در کالبد خاکی دمیده شده و به آن زندگی و پویایی داده است

فرشتگان و مینویان نیز سرشته از آتش پنداشته شده اند. دیو که سرشته از آخیش برتر ،آتش سرشته شده سر از فرمان خداوند برمی تابد و در برابر آدم که آفریده از خاک، فروترین آخیش، نماز می برد.
سپنج به معنی مهمان است.
چو این چار گوهر به جای آمدند/ ز بهر سپنجی سرای آمدند
..
در اینجا فردوسی می گوید پس از به وجود آمدن این چهار آخیش، آنچه که ناپایدار و زودگذر است پدید آمد.

کوتاه نوشت از: نامه باستان دکتر کزازی

ادامه دارد

پروانه جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:40

فلورای گرامی
در میان فایل هایم گشتی زدم و به فایلهای دکتر محجوب و دکتر دوستخواه رسیدم. فایلهی مربوط به این صفحات را به زودی برای دریافت در متن پست خواهم گذاشت.

محمد درویش جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:00 http://darvish.info

ضمن احترام به استاد پاپلی یزدی که بسیار دوستش دارم، باید عرض کنم که شاید نیازی نیست برای نشان دادن بزرگی آدم هایی که دوستشان داریم، بر آنها ردای پیامبری و اعجاز هم بپوشانیم.
اصلاً چه دلیلی دارد که فردوسی باید یک هزار سال پیش در باره نظریه ای شعر بسراید که هنوز هم بیش از 90 درصد مردم مرده و زنده عالم نمی دانند که واقعاً ماهیت این نظریه چیست؟!
وضعیت حتا وقتی بدتر می شود که حالا تردیدهایی جدی در درستی این نظریه هم مطرح شده است:
http://khoshab-physic-group.blogsky.com/1389/03/04/post-12/
به نظرم آنها که فردوسی را نابغه ای پیشگو و دانشمندی بی نظیر در تاریخ می نامند، در حق او و این بیت جاودانه اش جفا می کنند:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود ...
درود ...

با شما موافقم. فردوسی فقط آینه ای از تاریخ و فرهنگ ایران را به نظم کشید . همان گونه که در پیام پیشین نوشتم آنچه فردوسی در این بیتها بیان می کند دیدگاه جهانشناسی باستانی در باره ی آفرینش است که ابتدا آتش و... آفریده شد .برای ادامه، آن پیام را بخوانید

درود

[ بدون نام ] شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

آمدم بنویسم که دیدگاه استاد پاپلی یزدی ، دیدگاه خودم نیست که دیدم درویش گرامی زودتر حق مطلب را ادا کرده اند... اصولا من ستایش و عظمت ستایی هر انسان به اندازه واقعیت او را دوست دارم و چیزهای اضافی بستن و به زور چسباندن خیلی اذیتم می کند.. چه اشکالی دارد که مثلا با بگوییم فردوسی در فلان موضوع ضعف داشت.. این به واقعیت موضوع نزدیک تر و به محبت واقعی هم نزدیک تر است.. قطعا آن مرد ستوده هم خود داعیه ای بیشتر از آنچه بوده نداشته است ولی ارزش بزرگی کار او را دانستن با این اوصاف کم نمی شود... در باره این نظریه انفجار بزرگ هم همانطور که دوست بزرگوار، درویش عزیز بیان کرده اند محل تردید است... من وقتی در آن جلسه نشسته بودم وقتی اولین حکمتی که استاد بحث به آن اشاره کرد را شنیدم نزدیک بود دفترچه یادداشتم را ببندم و اوقاتم تلخ شود ولی ناشکیبایی متعصبانه نکردم و خوب هم شد... متاسفانه در آن مراسم مجال گفت و گو و طرح پزسش نبود ولی چندی پیش از دکتر یاحقی خواستم که صدای جلسه را به طور کامل به من بدهند که ایشان موافق بود ولی متاسفانه ظاهرا... نگم بهتره... شاید حالا ... بار دیگر که ببینمشون دوباره می پرسم ... بگذریم! واقعیت زمینی فردوسی است که اینقد رکار او را برایمان زیبا و جاودانه و اصیل می نمایاند.

شما باید نیره گرامی باشید.

[ بدون نام ] شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

درود به همه ی دوستان
به قول اخوان " ما هم راه خود را میکنیم آغاز" البته با استعانت از حکیم توس:

درمورد بیت زیبای
که یزدان زناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آمد پدید
دوستان باندازه صحبت کردن.

درمورد بیت
وزو مایه ی گوهر آمد چهار
برآورده بی رنج و بی روزگار
دلم میخواد بدونم بی رنج و بی روزگار چه مفهومی داره؟ اگر بگیم بی رنج به این معنیه که براش هیچ زحمتی نداشته ، یااینکه بی توقع بخشیده، اما بی روزگار رو نمیتونیم بهش بچسبونیم.
اگر هم بی روزگار رو به این معنی بگیریم که در زمانی آفریده که هنوز زمان معنی نداشته این مفهوم با کلمه بی رنج زیاد هم آوا نیست.

چند بیت بعد که سخنان آقای کزازی توسط پروانه عزیز بسیار زیبا توصیف شد

پیدایش بروج دوازده گانه و صور فلکی "خوشه پروین و ثریا" هم به زیبایی در دوبیت اومده:
درو ده و دو برج آمد پدید
ببخشید داننده چونان سزید
ابر ده و دو هفت شد کد خدای
گرفتند هر یک سزاوتر جای
ا
ما در زمان حکیم توس هنوز این امر که زمین به دور خورشید میچرخه گویا مکشوف نبوده چون بیت بعدی میگه :
همی بر شد ابر و فرو آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب

اما یه بیت قابل ستایش اینجا هست که میگه:
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندرآمد سرانشان ز بخت
میخواد بگه چون گیاه بارور شد سر به زیر شد و این از بخت نیکش هست
بخاطر این بنظرم زیبا اومده که فکر میکنم بارور شدن درختان و یا هر نوع باروری رو نشاندهنده ی بخت خوب میدونه یا یک امتیاز برای خلقت! میتونیم هر نوع باروری و زایندگی رو درنظر بگیریم اگر از جنس زن هستیم میتونیم بخودمون ببالیم هرچند قابل مقایسه نیست با زایندگی فکر و اندیشه که صفتهایی بسیار پسندیده و نکوست و در مراتبی فوق جنسیت انسانی قرار داره و صد البته باعث سربزیری و تواضع هم میشه بسیار.
و حکیم ما فقط در همین بیت به غیر انسانها اون هم به گیاهان امتیاز بخشیده !

(جای آقای درویش رو خالی کردم که به این کلمه باروری و کاربردش حساسیت پیدا کردن!)
وحتی در مورد جنبندگان میگه:
سرش زیر نامد به سان درخت
نگه کرد باید بدین کار سخت
بیتهای 54 تا 57 صفتهایی منفی از جانوران و غیر انسان رو مورد نکوهش قرار میده که میشه گفت یه جور طعنه زدن هست به انسانهایی که در همه ی عمر در همین سطح زندگی میکنن و لزوما مختص زمانه حکیم توس نیست در همین زمانه ی پست مدرن هم چه بسیار انسانها که تنها همین سطح از زندگی رو میشناسن و بقول دکتر شریعتی پرش فکرشون تا سر بینی شون هست و نهایتا تا مسجد محلشون!!
با اینکه اون سطح از جانوران بوجود آمده هیچ شناختی به ایزد نداشتند ولی یزدان پاک از هیچ هنری برای آفرینش فروگزار نکرده:
چو دانا توانا بد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر

اما درمورد آفرینش انسان:
در بیتهایی که در مورد آفرینش حیوانات و گیاهان بود. اشاره داشتن به اینکه حیوانات شناختی به آفرینش و حتی آفرینش خودشون نداشتن و یزدان هم ازشون توقعی نداشته
اما وقتی به آفرینش انسان میرسه حکیم توس میگه:
کزین بگذری مردم آمد پدید
شد این بند ها را سراسر کلید
یعنی انسان رو کلید شناخت آفرینش میدونه!
مایلم این حدیث قدسی رو یاد آور بشم که بسیار زیباست و شیفته ش هستم که خداوند میگه:

"من گنجی پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم پس خلق را آفریدم"

که مهندس بازرگان در کتاب "پا به پای وحی" میگن که: "منظور خداوند در این آیه یا حدیث، خلقت انسان هست نه خلقت سایر موجودات هرچند خلقت سایر موجودات هم میتونه غیر مستقیم به شناخت خداوند منتهی بشه!"
تو چند بیت بعدی صفات انسان رو برمیشمره و بعد به دوبیت پرستاره میرسیم که احساس می کنم حکیم توس به ما نهیب میزنه:
تو را از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نخستینت فکرت، پسینت شمار
تو مرخویشتن را به بازی مدار

یعنی تورو با فکرو محاسبه –حساب شده- آفریدند و تو خودت رو دست کم نگیر و درحد بازیچه خلقت نباش ،کلید در گنج صاحب هنر باش خودت باش انسان باش !

یادمه که دکتر شریعتی تو کتاب گفتگوهای تنهایی میگفتن که حساب کنید وقتیکه ارسطو که دانشمند ترین انسان عصر خودش بوده ، با شجاعت اعلام کرده انسان، حیوان ناطقه، خداوند ِخدا چه حالی شده؟

شنیدم زدانا دگرگون ازین
چه دانیم راز جهان آفرین
یعنی بسی رازها که با خلقت انسان همراهه اما اینکه میگه "دگرگون از این" یعنی چه؟ یعنی هدفی برای افرینش در تقابل با این هدف هم هست؟

اما بیت بعدی که با بیت بعدش مراعات نظیر داره

نگه کن سرانجام خود راببین
که کاری نیابی بروبرگزین
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست

حکیم توس میگه به آفرینشت توجه کن که کاری برگزیده تر از این برای تو وجود نداره حتی اگر مرارتها بکشی برای شناخت علت آفرینشت به اون هدف که برسی بسیار هدفی شایسته ست.

"سر انجام خود را ببین" بنظرم میخواد بگه هستی خودت رو بکمال بشناس کسی برداشت بهتری داره؟ این مفهوم منو راضی نمیکنه، هرچند مفهوم دیگری هم به نظرم نمیرسه.

دوست دارم این تاکید رو داشته باشم که منظور حکیم ما از دانش به هیچوجه علم به معنای امروزینش نیست- اونطوری که در مدرسه ها معلمها به ما میگفتن- منظورشون کاملا وجه متقابل علم، حکمت هست که به انسان بینش میده و به کمال میرسوندش.

از بیت بعد از 70 هم حکیم ما وارد بحث چرخ روزگار میشه که میگه خوب به قانون طبیعت و نظام خلقت نگه کن

نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازویست و زویست درد

که شاید تمام مشکلات ما از عدم هماهنگی با قانون خلقت ناشی میشه و برای تدبیر هم باید به همین قانون متوسل بشیم
قانون افرینشی که با گذر زمان و ازبین رفتن تمدنها و بوجود آمدن تمدنهای جدید تغییر نکرده و نمیکنه و یه جور سنگ عیار یا محکی برای راست راهی ما میتونه باشه

اما تمثیلی که در مورد یاقوت سرخ در بیت زیر وجود داره برمن آشکار نشده
زیاقوت سرخست چرخ کبود
نه از آب و با د ونه از گرد و دود

امیدوارم دوستان ازین "بر منبررفتن" من خسته نشده باشن.
از پروانه عزیز هم بسیار سپاسگزارم




شما باید فلورا ی گرامی باشی.
-------------------------------------
آغازت عالی است.

یک :
«برآورده بی رنج و بی روزگار»

برای پاسخ ا زکتاب دیباچه شاهنامه امید عطایی فرد کمک می گیرم ایشان در توضیح این بیت نوشته اند:
«
نه در آفرینش کسی یار او/ نه رنجی مر او را ز کردار او (کوش نامه)

درنگ در آفرینش هر گوهر چندان بود که مژه ای بر یکدیگر نهند.(گزیده های زاد سپرم ص 3)
»

ادامه دارد

فلورا شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:45

آره پروانه عزیز

اینقدر کار تلنبار شده داشتم دیگه به اسم و ایمیل فکر نکردم

درود

تا باشه کار و جنبش همراه با تندرستی

محسن شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 http://sedahamoon.blogsky.com

فالی صدا رو نمیشه توی همین بلاق اسبات آپ کرد؟ پیکو فایل شاید روزی نباشد.
من دارم نگران کلیه وبلاقهای وزین با سرویس دهنده های ایرانی میشوم.
همین جوری الکی.

این فایل های اسماعیل قادر پناه رو از گوگل بخواهید فوری میریزه رو صفحه. تو همه سایتها هست. برای اینکه وقت خوانندگان گرفته نشود یک کپی هم در پیکو فایل گذاشتم.

اون قسمتی که در بلاگر میشه فایل صوتی گذاشت رو فیلها تسخیر کرده اند.

محسن شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:29

راستی یه چیز دیگه. یک فیلی از اون گوشه که عکس را از آنجا باید ببینیم رد شده و بی ادفی کرده. بعدشم دیگه قابل برگشت نیست وقتی رویش کلیک میکنیم.

این عکس رو به پیکو فایل می برم.

اگر میخواهید صفحه ای که هستید رو از دست ندید ، همیشه بهتره که با کلیک راست روی پیوندها برید و
open in new tab
یا
open in new window
رو انتخاب کنید.
در عکس و پیوند گذاشتن در بلاگر این امکان که پیوند در صفحه جدید باز شود نیست. برای پیام گیر هم به کدهای اچ تی ام ال می روم و دستکاری می کنم و چون همیشه فارسی نوشتن ما را با چپ و راست در آنجا در گیر می کند کمی این دستکاری وقت گیر هست. برای همین فقط پیوند پیام گیر را درست می کنم و بقیه رو کاری ندارم.

سروی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 http://www.sarvi.ir

اول این که ممنون از توضیحات و ایجاد انگیزه تون بانو .

دوم این که :
بله ، فایل رو بصورت لینک ایمیل گذاشته بودید . البته می دونید که برای مهندس ها هیچ بن بستی وجود نداره . مخصوصا مهندس های کامپیوتر . چون یا راهی می یابند یا راهی می سازند . من از همون لینک قبل دریافتش کرده بودم.

آخر این که :
بشکنه اون دستی که رفت روی کیبورد و چیزی نوشت که خاطر نازنین بانو رو آزرده کرد .
( یعنی اگه بازم دلخور باشید ، خودکشی می کنم . )

مشکلم رو تو همون مطلب قبلی مربوط به شاهنامه می نویسم .

زنده باشید و شاد ... همیشه

طبق اون پیمانی که داشتیم و بریم دنبال بیزینس کامپیوتر ، خوب این اولین همکاری بود خرابکاری از من و درست کردنش با تو. یادت باشه پیمان نشکنیم که به داستان سیاوش برسیم خجالت نکشیم.

من کار بسیار بدی کردمکه ناراحت شدم سعی می کنم دیگه تکرار نشه... قول میدم..

قربون مهربونیت

شقایق شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:03

نخست :
از کامنت پروانه عزیز بسیار لذت بردم و آموختم .
و با کامنت آقای درویش خیلی موافقم .



در ادامه :
لینک دوم ؛ گفتار اندر آفرینش مردم ؛ چقدر خواندنی است .
شیفته ی این بیت شدم :
نگه کن بدین گنبد تیزگرد که درمان ازویَست و زویَست درد

پروانه شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:54

آدرس دریافت فایل شنیداری دکتر محجوب در متن قرار گرفت.

http://s1.picofile.com/parvaneh/Shahnameh-01.mp3.html

امیدوارم خوشتون بیاد

با سپاس از همه ی دوستان که صمیمانه در این گفتگوها شرکت می کنند

فلورا یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:37

پروانه عزیز
ممنون از معرفی کتاب "نامه باستان" و فایلهایی که به اشتراک گذاشتید

نمیدونم چرا من به نا امیدی هفته ی گذشته شما دچار شدم
فکر میکردم دوستان فعالانه در بحث شرکت میکنن نه در حد تایید و تشکر
شاید هم از اول قرار بود همینطور باشه و من یه مقدار بیشتر از حد معقول روی محیط مجازی حساب کردم.

اما همین که شما بعنوان استوانه و ستون بحث حضور دارید مایه ی دل گرمیه!

راستی ، پروانه عزیز، دوست خوبی دارم به نام مهتا که تو وبلاگ آقای درویش با ایشون آشنا شدم، شاید شما هم بشناسیدشون، ایشون حتی تحقیق ارزشمندی هم درباره ی شاهنامه داشتن. چه خوبه که از ایشون هم دعوت کنیم. تا نظر شما چه باشد و که مقبول افتد و که در نظر آید؟

فلورای گرامی
نامه ی باستان:
این مجموعه ی نه جلدی از انتشارات سمت (دانشگاهی ) است و دانشجویان ادبیات از آن استفاده می کنند به توصیه شهرزاد که فوق لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران هستند این مجموعه را تهیه کردم. این کتاب با ریشه یابی واژه ها و موشکافی آرایه های ادبی و کمی هم خلاصه در معنی کلی یک مرجع بسیار خوبی است . در ضمن روش نگارش استاد کزازی را که می دانی ، خواندنش خودش یک کلاس درس است.

شرکت دوستان: ابتدا که شروع کردم فکر نمی کردم که حتی یک نفر اینقدر علاقه مند همانند فلورا بیاید همین برای من بس. ولی با توجه به تعداد پیام چه در همین حد خواندن تند برایم بس است.
دوستان همه گرفتار روزمرگی هستند . نیره به شدت مشغول است و شهرزاد هم اکثرن مشغول ولی به زودی شهرزاد گرامی هم با دانش خوبشان در اینجا حضور دارند..
فلورای گرامی دنیای واقعی هم دست کمی از دنیای مجازی ندارد . تجربیات تلخی دارم که در این ستون نمی گنجد.
همه ی اینها را بگذاریم و برویم سراغ فردوسی که همه ی عمر و دار و ندار و همه چیزش را برای شاهنامه گذاشت و در فقر و بدبختی از دنیا رفت و با آن وضع دفنش کردند. مرد پیری را در پارک دیدم که استاد دانشگاه بود همسرش برایم تعریف کرد که بر سر قبر فردوسی های های گریه می کرد ودلیلش را این می دانست که قدر فردوسی را هنگام مرگش نمی دانستند.
من در این ناامید ، بسی امید دارم. پس بیا پیمان ببندیم که تا آخر باشیم.

مهتای گرامی: حتمن به ایشان سری خواهم زد . و برای من جای خوشحالی است که از کسی اینجا دعوت نکردم و این علاقه ی دوستان بوده که آنها را به اینجا کشانده. نخستین پست شاهنامه خوانیم را پایین پست روز قرار دادم تا اگر دوستی علاقه داشت خودش بیاید که خوشبختانه تعداد پیام ها بیش از پست اول وبلاگ بود.

قدم همه ی دوستان علاقه مند به روی دیده است.

فکر می کنم دعوت یک اجبار برای دوستان به وجود می آورد بنا براین شما به هر که دوست دارید پیشنهاد شرکت در این گفتگوها را دهید.

برای همه ی شاهنامه دوستان:

رَواقِ مَنظَرِ چَشمِ من، آشیانه ی توست / کرم نما و فرودآ، که خانه، خانه ی توست ...

با سپاس از همراهیت

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:58

درود به پروانه عزیز و ممنون از دلگرمی هاتون

روز جمعه با جستجو سایت انتشارات سمت رو پیدا کردم اما گویا در حال حاضر فقط 4 جلدش رو در انتشارات دارن و باید از کتابفروشیها تهیه کنم. شاید هم قطع 4جلدیش رو دارن!

در ضمن من از آقای درویش دعوت کردم که میدونستم شما هم با این دعوت موافق خواهید بود . اما دوستان دیگر رو به کسب اجازه از شما بسنده کردم.

گاهی احساس میکنم از صحبت با شما سیر نمیشم همینطور که آرشیوتون رو هم بسیار دوست میدارم
دروود

با درود بر فلورا ی گرامی
اون انتشارات ببخشید که اینو میگم خیلی فروشندگان عجیبی داره. چند بار همکارهای تدارکاتمون لطف کردند سر راهشون رفتند اونجا و اونها همون چهار جلد رو داشتند.یک بار خودم رفتم دیدم میگند باید از انبار بیاریم و ...بالاخره نمایشگاه کتاب تونستم بقیه شو پیدا کنم.
حالا که ما جلد اول هستیم اگر نتونستی پیداش کنی بگو تا اینجا برات بگیرم.


جوینده یابنده است

برایت ایمیلی فرستادم

فلورا دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:44

ممنون از لطفت پروانه عزیز

امیدوارم بتونم تهیه ش کنم و نیازی به ایجاد مزاحمت برای شما نباشه.
اما بقول دوست همراه و همدلی، تنها تهیه ش کفایت نمیکنه باید برای مطالعه ش هم وقت داشت و گذاشت.

یادمه که با اولین حقوقی که گرفتم مثنوی 7جلدی کریم زمانی رو خریدم به 18 تومن!

هرچند دست نخورده و بی استفاده نمونده ولی چه امیدها و چه آرزوها که برای مطالعه اش نداشتم !
چه بیتها و مصرعها رو علامت نگذاشتم که روزی مشق یا سیاه مشق شون کنم.
زمان به سرعت میگذره و احساس میکنم که هرروز چند روز از اونجایی که باید باشم عقبم.
از حالا برای روزهای باز نشستگی و کهنسالی چه نقشه ها که ندارم

با درود فراوان

فلورای گرامی
خیلی از کتاب ها را در کتابخانه نگهداری می کنیم تا در زمان لازم به آن مراجعه کنیم و روزمرگی ها به ما اجازه نمی دهند که بنشینیم ومانند یک ترم تحصیلی کتاب مولانا را در برابرمان بگذاریم و بنشینیم چند ماهی فقط بخوانیم وبعد برویم به سراغ کار دیگری.

از حالا به فکر باز نشستگی!! برای شما که خیلی زوده!!

دو روزی ماموریت بودم و نتوانستم دنباله ی گفتگو را بنویسم. دوباره شروع می کنیم.
خیلی چاکریم

شقایق سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

از فایل هایی که به اشتراک گذارده اید ، سپاس گزارم .

حتی اگر دوستی مانند شما هم این فایلها را گوش کند خوشحال می شوم.
نام زیبای تو همیشه اینجا را گلباران می کند.
درود

نیره سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:21

من هی می آیم و می خوانم... می دانید گاهی خجالت می کشم چیزی بنویسم و وقت دوستان را بگیرم. اگر حرفی، نکته ای سوالی یا نقل خوبی به نظرم برس می نویسم. بانو! من می آیم و می خوانم. امروز هم از دوستی خواستم تا جلد اول نامه باستان را برایم بیاورد تا با مطالعه بیایم این جا. وقتی آمدم دیدم این جا هم سخن از نامه باستان است. خوب شد.
آخرش هم چیزهایی نوشتم که به درد نخورد... حریف خودم نمی شم تو پرچانگی... می بینید
امید که بادستی پرتر بیایم... منتظر اون ایمیل خاص هستم... طرح...

سروی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:05 http://www.sarvi.ir

اجازه!
من اومدم حاضر بزنم، فکر نکنید شاگرد تنبلی هستم .

ممنون بابت فایل ها که به دست عنایت میگذارید این جا که ما با دل خوش دانلود کنیم و استفاده کنیم .

ممنون بانو
دوستتون دارم ... خیلی

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:12

دوستان گرامی
نوشتن پیام ها در یادداشت «شاهنامه - آغاز سخن - گفتار اندر ستایش خرد» ادامه دارد.

پروانه پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:18

باورشناسی چهار آخیشان:
آتش - گرم و خشک

باد - گرم و تر

آب - سرد و تر

خاک - سرد و خشک

خاک تیره ترین آخیش و آتش روشن ترین

خاک و آب- مادینه اینسری

باد و آتش - نرینه آنسری

پروانه پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:24

هفت اختر

خانه ی خورشید - شیر اختر

خانه ی ماه- خرچنگ

خانه ی تیر - دو پیکر و خوشه

خانه ی ناهید - ورزا و ترازو

خانه ی بهرام - بره و کژدم

خانه برجیس - کمان و ماهی

خانه کیوان - آبریز و بزچه

هفت اختر بر دوازده برج سروری یافتند.

پروانه پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:58

پدید آمد ...

پدید آمد این گنبد تیزرو / شگفتی نماینده ی نوبه نو

آسمان تیز گرد ژدید آمد که همواره از آن شگفتی هایی که غیر منتظره پدید آمد

درو ده و دو برج آمد پدید ببخشید داننده چونان سَزید

آنگاه که آسمان شگفت و تیزرو پدید آمد، دوازده برج در آن پدید آمد. آفریدگار دانا، بدانسان که سزاوار بود، اسمان را دراین دوازده برج پخش کرد.

ابر ده و دو، هفت شد کدخدای گرفتند هر یک سزاوار جای

هفت اختر، هفتان، بر دوازده برج سروری یافتند و هر کدام در جای خویش آرام گرفتند.

45 فلک ها یک اندر دگر بسته شد بجنبید چون کار پیوسته شد

آسمانها ، تودر توی و یکی درون دیگری، آفریده و به هم پیوسته شدند و چون کار آفرینش به انجام رسید، به جنبش در آمدند.


چو دریا و چون دشت و چون کوه و راغ زمین شد به کردار روشن چراغ

با پدید آمدن آسمان ها و جنبیدن آنها، پدیده های گیتی چون: دریا و کوه و دشت و راغ در وجود آمدند و زمین از روشنی همانند چراغی تابان شد


ببالید کوه آب ها بر دمید سر رستنی سوی بالا کشید

کوه برآمد و بال برافروخت و آبها برجوشیدند و گیاه برُست و سر به سوی فراز برکشید


زمین را بلندی نبُد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره به سر بَر شگفتی نمود به خاک اندرون روشنایی فزود

زمین در آغاز ارجمندی و والایی نداشت، کانونی تیره فام و سیاه بود. خورشید بر فراز آن، شگفتی آفرید و خاک تیره و تار را روشنایی بخشید.


50 همی بر شد ابر و فرود آمد آب همی گشت گرد زمین آفتاب

ابر بر آسمان فرا رفت و از ان باران فرو ریخت و آفتاب نیز بر گرد زمین می گشت.


گیا رُست با چند گونه درخت به زیر اندر آمد سرانشان ز بَخت
ببالد، ندارد جز این نیرویی نپوید چو پویندگان هر سویی
از آن پس چو جنبنده آمد پدید همه رستنی زیر خویش آورید
سرش زیر نامد به سان درخت نگه کرد باید بدین کار، سخت

آنگاه که باران از ابر فرو بارید و آفتاب بر گرد زمین گردید و آن را روشنایی بخشید، گیاهان با گونه هایی از درختان رُستند و برای آنها چنان برنهاده شده و رقم رفته بود که دستخوش جانوران و در چنبر چیرگی آنها باشند



55 خور و خواب و آرام جویَد همی وزان زندگی کام جوید همی
نه گویا زبان و نه جویا خرد ز خاشاک ها خویشتن پروَرَد
نداند بد و نیکِ فرجام کار نخواهد ازو بندگی کردگار

تصویری از زندگی گیاهان



چو دانا توانا بُد و دادگر ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر
چُنین ست، فرجام کار جهان نداند کسی آشکار و نهان


آفریدگار از آنجا که توانگر و دادگر بود در آفرینش جهان به هیچ روی هنر خویش را نهان نداشت و جهانی پدید آورد از هر دید سر آمده و بکمال که جهانی بهتر و کمال یافته تر از ان پنداشتی نیست
(باوار دانایا کهن با نام سامان بهین(= نظام احسن)


کوتاه نوشت از نامه ی باستان

پروانه پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:55

اگر دوستان موافق باشند همراه با ابیات برای یک راهنما از منابعی که در اختیار داریم استفاده کنیم.

نیره پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

درود.
1-به گمان من وجود منبع راهنما الزامی است. من موافقم، پیشنهاد خوبی است.
2-در باره ابیات این بخش که خوش بختانه پروانه جون با حوصله و دقت، اطلاعات لازم را در مورد آنها گرد آورده و منتشر کرده اند، دوستان گفتنیها را گفته اند. من فقط آ«دم و یاد گرفتم. آنچه از معانی لازم بوده، اشاره شده است اگر چه که در باب تک تک بیتهای شاهنامه می شود صفحاتی زیاد نوشت. اما گاهی بیتی و قسمتی چونان انسان را درگیر می کند که نمی توان به سادگی از آن دل برگرفت. برای مثال برخی تصویرسازیها را در توصیف آفرینش ببینید:
ببالید کوه آب ها بر دمید سر رستنی سوی بالا کشید
بالیدن برای کوه، چقد راین تعبیر در عین شکوهمندی،‌لطیف است. هم عظمت و شکوه کوه را بیان می کند و هم وصفی را در این واژه ریخته است که از کوه، موجودی طناز و بلند بالا بسازد و از این بالیدن آبها بر دمید. طنازی ای زاینده. شاید، کوه، در نظر بسیاری از ما تصویری سنگی و خشک را تداعی کند که زیر آفتاب،فضایی سوزنده دارد اما، فردوسی، استادانه از آن تصویری زنده، زاینده،بالنده و شکوهمند می سازد و چه تناقضی شیرینی را در کلماتش جان داده است.دیگر آنکه این موجود زنده و بالنده که اززمین سربرداشته و بالیده است سر رستنیها را هم با خود به بالا کشیده است. ببینید چه تعابیر نابی دارد که خستگی از تن آدمی بیرون می کند.
3-گیا رُست با چند گونه درخت به زیر اندر آمد سرانشان ز بَخت
نکته قابل توجه برای من مصراع دوم این بیت زیباست.می گوید(البته من توضیحاتی که پروانه جون نوشته اند را خوانده ام، اما به هر روی حس و نگاه من هنگام خواندن این ابیات به شرحی است که می نویسم)سر گیاهان و درختان از "بخت شان" به زیر آمده است. اگر این بخت را تعبیری از بخت و اقبال خوب بگیریم، تداعی معنای قشنگی دارد یعنی اولین معنایی که به ذهن من آمد همین بود که این بخت بلند آنهاست که سر به زیرند با اینکه موجوداتی رستنده و رو به بالا هستند و رشد می کنند. اشاره به همان که هر درختی که ثمره بیشتری دارد یر به زیرتر و سنگین تر است کنایه از اینکه هر آدمی که عالم تر و داناتر است، فروتنی بیشتری دارد. و اگر بخت را "از بخت بد" تعبیر کنیم نزدیک به همان معنایی می شود که پروانه نوشته است.
3-

خیلی خوب نوشتی که بیت های فردوسی رو نمیشه به نثر نوشت همینطور که برای یک بیت این همه چه خوب و زیبا نوشتی.

آنچه که نوشته ام تقریبا همه از دکتر کزازی است. اینها برداشت من نیست. در باره ی شاهنامه یک خواننده هستم.

زندگی گیاهان: تعبیر از گیاهان در ادبیات با پزشکی تفاوت دارد.قضاوت در باره ی دیدگاه شما و فلورای گرامی را به دوستان وا می گذارم.


امیدوارم در نوشتن راهنما از منابع بتوانم امانت را رعایت کنم.

شقایق شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:14

نیره عزیز :‌
در بند ۲ بالیدن ِ ‌کوه را چه زیبا تعبیر کرده اید .

نیره شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:57 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

شقایق خوبم!
زیبایی در احساس و درک شماست... پایدار باشید.

نیره جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:26

نمی دانم علت این که درباره آفرینش انسان صحبتی نشد، چیست؟! متأسفانه روزهای پرمشغله ای را می گذرانم. از دوستان می خواهم اگر نکته و برداشتی در خصوص ابیات زیر دارند، بفرمایند:
ز راه خرد بنگری اندکی که معنی مردم چه باشد یکی
مگر مردمی خیره خوانی همی جز این را نِشانی ندانی همی
تو را از دو گیتی برآورده اند به چندین میانجی بپرورده اند

گرانسر جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 00:08 http://shahnamehgame.com

میدونم که به مهمانی کمی دیر رسیدم ولی خیلی از خواندن نظرات بهره بردم. به امید انیکه تا آخر کتاب این جریان ادامه پیدا کنه.
دین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد