مشکلات رفتاری کودکان - کودک و دزدی کردن

 چند روزی با نویسنده ی این نامه در خانه ای زندگی کردیم. کودک دختری ده ساله است . بسیار مهربان و دوست داشتنی و از اینکه با هم بودیم بسیار خوشحال بود چشمانش برق عجیبی می زد حتی از گوشه ی ذهنم نمی گذشت که شاید دست به دزدی زده باشد. زندگی اش را می دانستم و به تربیتش آفرین می گفتم تا اینکه یک روز به ناگهان رفتاری از او دیدم که غیر قابل پیش بینی بود. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و کودک دچار کاستی هایی بود که گاهی با رفتارهایی از خود، آنها را نشان می داد.

از مادرش پرسیدم باورم نمی شود که او دزدی کند . مادر آن کودک با نگرانی گفت من همه چیز برایش می خرم نمی دانم چرا گاهی سر کلاس چیزهای بی ارزش مثل پاک کن و خودکار و...همکلاسی اش را برمی دارد ؟!


وقتی  مجموعه کتاب های «مشکلات رفتاری کودکان» که کاری ارزنده از نیره حسینی را از دستان خودش هدیه گرفتم بی درنگ به سراغ  «کودک و دزدی » رفته تا شاید راه حلی پیدا کنم. بررسی بسیار منطقی در آنجا خواندم

گوشه ای از آن را اینجا می نویسم:


با او منطقی برخورد کنید مثلا به جای اینکه بگویید :«چشمم روشن! از چه کسی این کارهای زشت را یاد گرفته ای؟» می توانید بگویید:«این دفتر چه که توی کیف توست مال دوستت است. باید به برگردانی!» و هنگام ادای این جمله لحنی جدی و قاطع اما بدون سرزنش داشته باشید...»


خواندن این مجموعه را به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم .


نظرات 14 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:05 http://after23.blogsky.com

بچه ها که تا توی مدرسه هستند خیلی دزدی می کنن. به دارایی و نداری هم نیست. داراها برای این می دزدند که تحمل انتظار تا خرید چیزی که می خواهند را ندارند و از دوستشون می دزدن. بعضی ها بزرگتر هم که می شوند به خاطر همین انتظار کار رو ادامه میدن. این انتظار گاهی طولانی میشه. برای دارا ها تا شب یا فردا و برای نادارها بیشتر. گاهی هرگز به اونچه که می خوان نمی رسن. بعدشم کار تا جایی ادامه پیدا می کنه که که خب بلاخره یکی دو تاییشون میکننش حرفه شون.
من به عنوان یک معلم اسبق موارد زیادی از این ها رو دیده ام. حتا یکی دو تا از شاگردام دزد شدن. رسمن.
ولی هیچ کدوم از این یکی دو تا دارا نبودن.
افسری آگاهی میگفت: دزدی به نظر ما عین اعتیاده. طرف نیاز هم که نداشته باشه میدزده. بنابراین بهتره جلوی این اعتیادو گرفت. سخت نیست. ولی باید راهی داشته باشه که خب خانم نیره اینو بلدن.
توی خونه من دختری هست که هیچ وقت از این دزدی ها ازش ندیدم. ولی آی تا دلتون بخواد مالباخته است.

سالار که مهد کودک می رفت یک موتور کوچولوی پلاستیکی داشت که میذاشت تو جیبش و می رفت یه بار دیدم تو جیبای شلوارش دو تا از اون اسباب بازی عین همدیگه ست هر چی بهش می گفتم اینو ببر بزار از هر جایی برداشتی و بگو اشتباه شده، باز می دیدم تو جیبشه !علاقه ی عجیبی به اون اسباب بازی داشت. اصلن گاهی می دیدم یک دونه از لگو های مهد کودک که به تنهایی کاملن بی ارزش بود تو جیبشه. یک بار برای خواهرم که مدیر مهد کوک بود تعریف کردم گفت این کار رو بیشتر بچه ها انجام میدن و دوست دارن یه چیزی با خودشون ببرن خونه و به مربیهاش گفته همه بچه ها رو موقع رفتن بازرسی کنند و بهشون میگن ببینند تو جیباشون چیزی جا نمونده باشه .
گویا این زیر پنج سال طبیعی بود و خواهرم این را در درسهای دانشگاهی خوانده بود. از نظر من این کار سالار بیشتر جنبه اینو داشت که یه جوری مهد کودک رو با خودش می آورد تو خونه. خیلی اونجا رو دوست داشت و لذت می برد .

در این کتاب خیلی خوب موضوع از گوشه های گوناگون دیده شده.

فرزند شما هم که اهل دهش است زنده باشد و تندرست

محسن پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:35 http://sedahamoon.blogsky.com/

تعیین پول تو جیبی، بسته به توانایی خانواده ها خیلی از این گرفتاری ها رو در دوران دبستان و نوجوانی حل میکنه. البته خیلی هم زیاد نباید باشه که کودک بتونه باهاش یه تیکه طلا بخره. در حدی که مثلن در مورد دختر من بتونه با تتمه اونچه که از بوفه مدرسه براش می مونه ماهی یک دونه مداد اتود بخره!!! و دو سه روزی داشته باشدش!!!!

الان که از این کارت بانکا هست و راحت با اینترنت میشود حسابها را کنترل کرد ،میشه کمی بیشتر پول در اختیارشان گذاشت و در خرید خانه شریکشان کرد . البته با حسابداری و کنترل قوی آنگاه تا بگی مثلن بیست هزار تومن تو کارت بانک فلان کمه بی درنگ پاسخ میدن مثلن دیشب ریختم برای شارژ اینترنت
ما تجربه داریم حتی دست از یک سری خریدهای زیادی و توقعات زیادی بر می دارند و باید مراقبشان باشی خساست به خرج ندهند.

شقایق یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:03

چقدر متاسف و متاثر شدم ، پروانه ی عزیز


من خانم نیره را می شناختم ولی نمی دانستم نویسنده ی عزیز ِ کتاب ِ همیشه دم دست ِ محبوب من هستند !
من از این کتاب ، معمولن به عنوان دیکشنری استفاده می کنم !!
بسیار سپاس از معرفی بیشترشان ...

چند وقتی است این کتابها را همراه دارم و برای اصلاح خودم بارها آن را می خوانم. از نظر اندازه هم مناسب هستند و به راحتی قابل حمل.

حسام دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 http://hessamm.blogsky.com

به نظر من اینکار از دید خود بچه ها دزدی نیست، بلکه برداشتن موقت یا همیشگی یکی از اموال دوستاشونه! در لحظه ای که دارن چیزی رو برمی دارن اصلا به ذهنشون نمی رسه که دارن دزدی می کنن، بعدا متوجه می شن...

حالا این دختر که تازه ۱۰ سالشه. اگر اینکار توسط پدر مادرها کنترل و اصلاح نشه این خصلت توشون باقی می مونه.

کسی هست در اطرافیان ما که با اینکه ازدواج کرده و الان دو تا بچه هم داره باز این عادتش رو ترک نکرده. یعنی هر بار هر جایی دعوت می شه از خونه طرف یه چیزی (حتی ممکنه یه چنگال) بلند می کنه. این اواخر کمتر کسی حاضر به رفت و آمد باهاش بود و شنیدیم که تازگی ها از خونه پدر شوهر خودش یک تابلوی نقاشی قدیمی هم بلند کرده!!!

من هم از خونه مادر شوهرم با همدستی پسرش چند تا پیش دستی قدیمی بلند کردم و عکسشو هم گذاشته بودم تو وبلاگ.
خیلی هم دوسشون دارم.
می بینی از خونه فامیل شوهر دزیدن اصلن یه مزه خاصی داره.

پ.ن- پسرش همون همسرم است . چون می خواست در مورد پسرش با من حرف بزنه اگه میخواست ازش شکایت کنه می گفت شوهرت!

روانش شاد گاهی خیلی بانمک تیکه می اومد.

سروی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:15 http://www.sarvi.ir

اول اینکه : منظورتون از بانو نیره السادات حسینی ، همون نیره ی بانو ی دوست داشتنی خودمون با کامنت های فوق العاده است؟

دوم اینکه : ممنون بابت معرفی کتاب ها.

آخر اینکه : وااااااااااااای بانو !
این جا یه کمی بدآموزی داره!
:D

روان مادر نازنین همسر نازنینتون شاد ... خیلی

یک - درست شناختید.

دو- نه اتفاقا خیلی هم آموزش های خوبی داده میشه. این که میتونید با پسر مادر شوهرتون همدستی کنید و ظرفای قدیمیوشو از دست پرستارهایی که اصلن دلشون به حال این چیزا نمی سوزه و ممکنه خوب نگهداری نکنند ، نجات بدید. این خدمت به تاریخ و فرهنگه ....

دزدی همیشه بد نیست گاهی هم خوبه مگر نه این که مولانا رو اصلن یک بیت شعر ترکی نگفته ، ترکا بردنش و اسمی از ایران نیست و کلی باهاش پز میدن. مگر ترکا بد کاری کردن مولانا رو دزدیدن خوب بهتر از ما ازش نگهداری می کنند.

روان رفتگان شما هم شاد

از همراهیت سپاسگزارم

فریدون سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:09 http://www.parastu.persianblog.ir

برای شناخت کودکان خود باید به آرشیو زندگی خود و اطرافیان خود نگاه کنیم. و بیشتر به رفتارمان و کردارمان توجه کنیم. یادمان باشد که کودکان بیشتر اعمال ما را کپی می کنند و کمتر به گفتار و یا پند و اندرز هایمان گوش می کنند.

چشم و هم چشمی ها و بازار مصرفی از عوامل نادرستی هستند که روی کودکان تاثیر بد می گذارند . تا جایی که امکان دارد باید با این تفکر مبارزه کرد و برای سلامت ذهنی کودکان از این گونه آشنایی ها دوری جست. برتری جستن باید در تفکر باشد نه در تجملات زندگی و چشم و هم چشمی ها و به رخ کشیدن ها.

و دیگر اینکه ،دیده ام بسیاری از ما بزرگتر ها وقتی کودکان صحبت می کنند به حرف های آنها گوش فرا نمی دهند و گاهی اوقات حتی فراتر می روند و می گویند وقتی دو تا بزرگتر حرف می زنند کوچکتر باید سکوت کند. ولی من فکر می کنم وقتی کوچکتر صحبت می کند باید بزرگتر سکوت کند و رفتار ما با کودکان باید مثل رفتاری باشد که با بزرگتر هاداریم. باید به کودکان شخصیت داد و در مسایل اجتماعی آنها را شرکت داد و از آنها نظر خواست.

زندگی و شخصیت انسان از گهواره آغاز می شود و شکل می گیرد.

متاسفانه گاهی، کودکان در مدرسه و محیط زندگی خارج از منزل ،بر خلاف خواست و میل پدر و مادر کار هایی را کپی می کنند که انتظارش نمی رود . اما یک پدر و مادر خوب با الگوی خوب خانوادگی خود ، می تواند به تدریج آن تاثیر های ناجور و بد را خنثی کند و رفتار و کردار خوب را جایگزین کند.


نیره سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:29 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر پروانه بانوی گرامی که با مهربانی خود مرا شرمنده می کند... کاش بتوانم جبران کنم. شقایق گرامی! دوست دارم با شما بیشتر آشنا شوم.سروی گرامی! شرمنده کردید... کامنتهای خودتان را نمی گویید؟!
من فقط امیدوارم این مجموعه کوچک موثر باشد و من به کارهای دیگری که در همین زمینه انجام می دهم امیدوار شوم...

با درودهای فراوان
همیشه نویسا باشی و ما اینجا بخوانیم

نیره سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:17

سروی گرامی و شقایق عزیز امیدوارم افتخار آشنایی بیشتر بدهید.

آدرس سایت سروی گرامی
http://www.sarvi.ir/

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:29 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

ببخشید عجله داشتن باعث می شود یادداشتهایم را ناقص بفرستم و مجبور می شوم برگردم و کاملشان کنم.
شقایق گرامی! شما چطور با کتابها آشنایید و به آنها دسترسی دارید؟ تعجب کردم!

شقایق چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:47

درود
در فضای خودتان جواب می دهم ، نیره عزیز ...

نیره چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:48

خواستم بگم ایت تصویر نامه منو کشته... چقد رتوش حرف هست... چقدر حرف زد هاین بچه... انتخاب بسیار خوبی داشتید بانو!

اونقدر این بچه خوب و دوست داشتنی و مهربان بود که این نامه باورم نمیشد.
عرج مند= ارجمند
رو تونستی بخونی؟

فلورا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:17

نمیدونم چرا بعد از پست شاهنامه ، اصلا متوجه این پست نشدم
با اون دست خط کودکی و اون قلب شگفت انگیز بعنوان امضا

اما حتما این کتاب رو تهیه میکنم، خصوصا که دست نوشته های دوستی با اون لطافت احساس هست و اینطوری که از قول دوستان خوندم ، احساس کودکان رو هم به زیبایی کشف و بیان کردن.
ممنون پروانه عزیز

فرناز یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:07 http://farnaz.aminus3.com/

سال ها پیش فکر می کردم که دزدی کردن یک بچه یعنی همون ماجرای آفتابه و شترمرغ و این حرف ها !!!!‌ بعدها در این مورد خوندم و فهمیدم که چقدر تصورم اشتباه بوده و چقدر مهمه دونستن اینکه گاهی یک بچه اصلا تصوری از دزدی نداره و فقط یک شی رو جا به جا می کنه !! و اون رو به جائی می بره که خودش درست تر می دونه !‌ و چقدر رفتار بعدی پدر و مادر البته در این مورد مهمه .

نیره پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:51

سپاس فلوراجان... شرمنده کردید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد