شاهنامه - آغاز سخن - گفتار اندر ستایش خرد

می خواستم برای خود دراینجا شاهنامه خوانی را آغاز کنم و یادداشتهایم را بنویسم نخستین نوشتار با عنوان «گفتار اندر ستایش خرد»  با استقبال دوستان روبه رو و موجب شادمانی ام گردید.  قرار است که با هم بخوانیم ، بگوییم ، بشنویم ، بیاندیشیم و یاد بگیریم.

پیشنهاد می کنم برای این انجمن نامی بنهیم. با امید به اینکه  بتوان، در راه شناساندن شاهنامه، این اثر همیشه زنده، سهم کوچکی داشته باشیم.


 در آن پیام ها قرار شد هفته ای یک صفحه بیشتر یا کمتر با توجه به موضوع با هم بررسی کرده و دانسته ها را در اینجا نوشته شود. بهتر دیدم کار را آغاز کنیم تا کم کم این انجمن شکل گیرد و روش نوشتن یادداشت ها راه خودش را بیابد.

 

به نام آفریننده نیکی ها خوانش شاهنامه را آغاز می کنیم:

آغاز سخن

 

گفتار اندر ستایش خرد

 

اکنون هر چه می خواهید بنویسید.

 

با سپاس فراوان

 

 

 



نظرات 31 + ارسال نظر
پت چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:27 http://persian.iampat.net

ما را هم همراه خودتان می‌برید؟

حاضر غایب می کنیما!
هستین؟

پروانه پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:20

می توانیم به چند شکل با هم به گفتگو بنشینیم:

یک: واژه شناسی متن

دو: نوشتن برداشت و دیدگاهمان نسبت به این بیت ها

سه : انتخاب بهترین ابیات برای گذاشتن در متن پست

چهار: یافتن پیوندهای خواندنی در باره ی این قسمت از شاهنامه

پروانه پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:24

در جستجوهایم به فیلم نامه بهرام بیضایی در اینجا رسیدم. آن را دریافت کرده ام ولی تا کنون نخوانده ام . اگر دوستان خواستار باشند می توانم برایشان با ایمیل بفرستم.

http://ebooks.ketabnak.com/comment.php?dlid=12764

بخشی از متن :

"بزنید مرا، سنگ پاره ها و تازیانه های شما بر من هیچ نیست، من شما را نستوده ام و پدران شما را از گمنامی به در نیاورده ام، من نژاد شما را که برخاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سپهر نرساندم، شما را گنگ می خواندم، من شما را از هوش و هنر سر بر نیفزادم و فارسی پدرانتان را که خوارترین می انگاشتند زبان اندیشه نساختم، من چهره شما را که میان تازی و توری گم شده بود آشکار نکردم، سرزمین از دست رفته شما را به جادوی واژه ها بازپس نگرفتم و در پای شما نیفکندم، بزنید که تیغ دشمنم گواراتر پیش دشنام مردمی که برایشان پشتم خمید، مویم به سپیدی زد، دندانم ریخت، چشمم ندید، گوشم نشنید".

پروانه پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:42

دیدگاه کلی ام در باره ی آغاز:

هر بار که آغاز شاهنامه را می خوانم ، احساس سبکبالی بیشتری نسبت به آخرین باری که آن را خوانده ام ، به من دست می دهد.

در این بیت ها در باره ی جان ، خرد، دهش، رهنمایی،سخن ، زبان...همه به زیبایی در پیوند با یکدیگر گفته شده است و از آفریننده ای سخن می گوید که آنقدر زیباست که با دو چشم نمی توان دید.
آن آفریننده تویی..

فلورا پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:04

پروانه عزیز
شاید اوایل بیشتر زحمتها به دوش شما باشه تا ماها کم کمک راه بیفتیم
البته جسارت خدمت دوستان نباشه منظورم خودمه

از چهار بندی که بالا نوشتین همه شون روشهای خوبی بودن
خصوصا بند 3 و4

"آن آفریننده تویی" برام بسیار تازگی داشت و زیبا بود باور کن چند لحظه ای تو ذهنم مزه مزه ش کردم، متوجه حال بکری که داشتم میشین؟
بابت لینک هم متشکرم
درود

فلورای گرامی

این کارها برایم بسیار خوشایند است. به اندازه ی خودم کوشش می کنم همه ی بندها را انجام دهم.

شما هم می توانید بیت هایی که به نظرتان به یادماندنی هستند گزینش کنید.
سپاس

فلورا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:52

با درود به دوستان و پروانه عزیز
اول دلم میخواد بگم خیلی دوست دارم که نوشته هام در اینجا به دور از گرایشهای مذهبی باشه، دوست دارم رها از قید همه ی پیش فرضهای ذهنی مذهبی در مورد اثر فردوسی فکر و صحبت کنم. نه به این خاطر که بوی مذهب دادن به مسائل ادبی رو نمیپسندم بلکه به این دلیل که دوست ندارم جذم اندیشی و جمود نا خودآگاهانه ای که شاید در نهاد هر انسان با گرایشهای دینی وجود داره به مبحث فردوسی هم راه پیدا کنه. اما اگر مرتکب این عمل شدم منو ببخشید و از تذکر کسی ناراحت نمیشم.

اما ابیات برگزیده از نظر من:

به هستیش باید که خستو شوی
زگفتار بی کار یکسو شوی

که البته اگر منظور از "گفتار بی کار" رو برام بیستر شرح بدین بسیار متشکر میشم

بیت بعدی:

خرد بهتر از هرچه ایزدت داد
ستایش خرد را به از راه داد

که بنظرم تاکید داره بر این امر که باید بر خرد تکیه کنیم نه بر راه و روش! یه جور نفی ایدئولوژی کردن البته!
اگر دوستان در مورد این بیت هم بحث کنن متشکر میشم

اما بیت سه ستاره برای من:

خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری

که اشاره ش به حکمت شادان بسیار زیبا و دلپذیر از کار در اومده.
اما من فعلا از نحوه ی بحث و صحبت دوستان در این مبحث آگاه نیستم پس بهتره سخن کوتاه کنم
درود

درود بر فلورای گرامی
وقتی درست وقتی پشت چراغ راهنمایی می رسی و میبینی نارنجی شد پاتو میزاری ترمز و با خیال راحت میشه ماشینو و خاموش کرد و در افکار خودت غوطه ور شی. داشتم با خودم فکر می کردم از اولش هم قرار بود برای خودت پست های شاهنامه رو بنویسی پس چرا به این فکر می کنی که چرا دوستان همراهی نمی کنند خوب حتمن وقت ندارند....پیامت رو که دیدم خوشحال شدم .
فلورای گرامی
در باره ی فردوسی و مذهبش نظرهای گوناگونی وجود دارد . در همین فیلمنامه بهرام بیضایی که همان ابتدا می بینی با جنازه ی فردوسی چه می کنند که او گبر است و ... چنان رفتار غیر انسانی با جسم بی جانش می شود که اشک در چشمان خواننده حلقه می زند.
استاد صادقی ابتدای کلاس های شاهنامه خوانی اش دوساعتی در باره این سخن می راند که فردوسی مسلمان شیعه بود.
در همین پیوندهای گوشه ی وبلاگ در سایت که شاهنامه ی را به نثر با برداشت دونویسنده نوشته است اصلن قسمتهای مذهبی دیباچه ی شاهنامه را ندیده گرفته ویک باره به قسمت اساطیری رفته.

سالیان دور کورش نوشت:
منم کورش شاه جهان ، شاه بزرگ من برده داری را بر انداختم ، فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند.

و یا سر در آرامگاه خرقانی این عارف بزرگ نوشته شده است:
«هر که بر این سرا در آید ، آبش دهید و نانش دهید و از ایمانش نپرسید»



«به هستیش باید که خستو شوی
زگفتار بی کار یکسو شوی»

بیکار در اینجا به معنی بیهوده و ناسودمند به کار برده شده است.

شما این مجموعه بیت ها را می توانی این گونه در نظر بگیری که خوبی ها و زیبایی ها را نمی توانی با چشم سر ببینی باید با چشم دل دید. ویا بهتر بگوییم با «دل» می توان آنها را درک کرد .



در ستایش خرد:
«خرد» از ستونهای اساسی و محکم شاهنامه است که از همین آغاز فردوسی چه زیبا شروع می کند.
بیت انتخابی شما را متن می برم.

محمد درویش دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 http://darvish.info

به نظرم آن همه تأکید بر خردورزی و به ویژه عاقبت شادزیستن به عنوان ثمره دانش بنیاد بودن، می تواند وجه تمایز کم نظیر فردوسی از شاعران پیشین و پسین خود باشد:

.
.خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
.
.

به ویژه اگر دقت کنیم که همواره از سوی بسیاری از نخبگان تأکید شده: "میوه درخت دانایی تلخ است."
و یا آن بیت مشهور: ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد ...
و یا این یکی: آن دل که می فهمد، می سوزد ...
.
.
اما فردوسی می گوید: نه! می توان خردمند بود و دانستگی پیشه کرد و در عین حال شادمان هم زیست.
درست مثل پاستور که می گفت:
"کمی علم آدم را از خدا دور می کند و زیادی علم، او را به خداوند نزدیک می سازد."

.
.

درود بر پروانه عزیز که در این هنگامه ی بی برنامگی، بابرنامه در سرای مجازی اش به پیش می رود ...

چه مقایسه ی درست و خوبی!

از همراهیتان سپاسگزارم

درود بر درویش گرامی خرد پیشه

کسی کو خرد را ندارد به پیش / دلش گردد از کرده ی خویش ریش

پروانه دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:58

خرد تیره و مرد روشن‏روان نباشد همى شادمان یک زمان

معنی این بیت را نمی فهمم؟
دکتر کزازی مرد را به ساکن «د» نوشته اند
آقای قادر پناه به کسره «د» می خوانند.

فلورا دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:47

پروانه عزیز

ستایش میکنم حسهای زیبایی رو که داری و به دیگران منتقل میکنی.

خواهش میکنم از کم کاری من دلگیر نباش،باور کن وقت آزادم خیلی کمه!
اما ذهنم در کوچکترین فرصتی میاد سراغ اینجا.

درباره بیتی که نوشتین من در وهله اول اینطور برداشت کردم که:

خرد، روشن بینی به انسان میبخشه که نمیتونه علیرغم خرد پیشگی شاد باشه یا اینکه نمیتونه عمیقا شاد باشه. یه جور تلخی شادانه!

و این حقیقت زندگی ما انسانهاست. اگر به زندگی فلاسفه بزرگ نظری کنیم میبینم که علیرغم حضور در اوج قله های خرد ، با دل خونین لب خندان می آوردن!
اینطور نیست؟

من همیشه به شادی عمیق و سازنده و آرامش درونی عرفا حسد میبرم. و بسیار مشتاقم که مثل اونها فکر و زندگی با خرد و سر شار از طمانینه و نشاط باطنی داشته باشم. اما گمون میکنم راه ِ عارفانه زیستن هم در وهله ی اول از خردمندانه زیستن میگذره!
شما چطور؟
اگر از بحث منحرف شدیم بگید که ادامه ندیم!

فلورای گرامی
کارهای فکری و فرهنگی در کنار روزمرگی های ماست . روزمرگی ها را دوست داریم که به این کارها می رسیم. اگر کار نکنیم و درآمدی نداشته باشم و یا به کارهای خانه و نگهداری فرزندان و سالمندان و ... نرسیم پس به چه کار می آییم. شاهنامه خوانی درصورتی خوشایند است که در هیچ یک کوتاهی نکرده باشیم.
روزمرگی ها هم همیشه بسیار زیاد و وقت گیر هستند. امیدوارم همیشه به شادی مشغول انجام کارها باشی.

برداشت شما هم می تواند یک برداشت باشد ولی به گفته ی درویش گرامی تفاوت فردوسی با دیگر اندیشمندان در این است که خرد ورزی را همراه شادمانی می دانند.

منهم با شما بر یک رای هستم که خردمندی آرامش می آورد و آرامش هما ن شادی است.

این گفتگوی خرد همیشه شیرین است.

فلورا دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:00

راستی ، یادم رفت بنویسم که تاکید شما بر قرار گرفتن ساکن یا کسره روی حرف دال از کلمه مرد، من رو هم به شک انداخت که ممکنه اصل ماجرا چیز دیگری باشه!

یه مطلب دیگه:
دوباره که نگاه کردم ازین بیت هم خیلی خوشم اومد

"خرد" را و "جان" را همی سنجد او
در اندیشه ی سخته کی گنجد او

از مصرع دومش اینقدر خوشم اومد که میخوام این هفته جلی نویسی کنم. من شیفته ی کلمه ی جان هستم و بسیار دوست دارم که با دوتا اا " جاان" بنویسمش انگاری که اینطوری بهش معنای متعالی تری میبخشیم.

مثل اینکه دارم شخصی نویسی میکنم.

دروود

دکتر کزازی هم این بیت را از بیتهای دشوار می دانند و دیدگاهشان این است که این ساکن باید دست باشد و کسره را رد کرده اند.

گاهی هم معنی یک بیت بسته به بیتهای پس و پیش آن و یا در مفهوم کلی داستان های دیگر معنی خاصی پیدا کند. به هر حال در ذهن من این بیت جای نمی گیرد.

جلی نویسی: خوب خوشحالم با یک هنرمند خطاط آشنا هستم.
برای این پست های شاهنامه به عکس های شاهنامه ای و عکس هایی از خط ها نیاز داریم. اگر نوشتید امکانش هست عکسشو برام بفرستید تا بچسبونمش به این پست.

اینجا هر چیزی خواستید بنویسد.تا نام شما دیده شود پیام تایید می شود. این فیلتر فقط برای پاک کردن زشتی هاست.

سپاس

سروی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:11 http://www.sarvi.ir

چند روزی سفر بودم.
سعی می کنم خودم رو به بقیه برسونم و از کاروان شاد شاهنامه خوان ها ، عقب نمانم

همیشه به سفر و شادی
اصلن عقب نیستی . هنوز اندر خم صفحه یکم هستیم.

شقایق سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:47

نخست سپاس گزارم که مرا به کلاس ِ درسی دعوت کردید ؛
که هم دل انگیز است و هم آموزنده .

در مورد پیشنهاداتی که دادید ؛
به نظرم موارد دو، سه و در بعضی موضوعات چهار راه کار های مناسبی هستند .


همرانی دوستی گرامی همانند شما ،مایه شادمانی است.

شقایق سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:55


نمی دانم در برابر دوستان اندیشمند این نوشته ها تا چه حد مجال ابراز نظر دارم ؛

این چند بیت ، ابیات نخستین ِ آن بیتی است که در موردش صحبت کرده اید ؛


کنون ای خردمند وصف خرد / بدین جایگه گفتن اندرخورد

کنون تا چه داری بیار از خرد/ که گوش نیوشنده زو برخورد

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد/ ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای

ازو شادمانی وزویت غمیست/ وزویت فزونی وزویت کمیست



که انگار فردوسی دارد از دو منظر به خرد نگاه می کند :

ازو شادمانی وزویت غمیست/ وزویت فزونی وزویت کمیست

شاید بتوان آن بیت را با مسامحه تعبیر ِ پارادوکسی دید که به آن پرداخته شده است .

شاهنامه در رگ های شما جاریست پس اباز نظر شما حد ندارد.

درست می گویی شاهنامه گاهی چنان فزونی می دهد که به پرواز در می آیی و گاهی چنان غم را به رخت می کشد که دنیا به چشمت تیره و تار می شود.

منتظر دیدگاه دوستان هستیم.

شقایق سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:02

در کودکی پدربزرگم برای نوه ی ارشدش که من بودم ؛
وقت شاه نامه خوانی می گذاشت و اگر به شیطنت ِ کودکی می گریختم ؛ به بزرگواری ِ مهربانانه ای بازم می آورد ؛

همیشه ، این مصرع در خاطرم می درخشد :
"خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن"
هنوز هم مثل کودکی ام فکر می کنم ؛ هر که این سه خصوصیت را دارد ،
بر پله ی کمال است .

این نیم بیت را در سایت گنجور جسنجو کردم و در داستان خواستگاری برای سه پسر فریدون پیدایش کردم:

http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/fereydoon/sh2/

فریدون برای پیدا کردن سه خواهر برای سه پسرش ، جندل را می فرستد. درست زمانی که به سرو پادشاه یمن می رسد این مصرع را در وصف جندل می گوید.

شقایق گرامی بسیار سپاسگزارم که موجب شدی نگاهی به آن داستان بیندازیم.

شقایق سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:05

این مصرع هم خیلی زیباست ؛ ولی متاسفانه پس و پیشش خاطرم نیست :

....
همیشه خرد تار و تو پود باش

این نیم بیت را اینجا یافتم
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/nozar/sh4/

داستان جنگ با توران است ابتدای جنگ است همیشه ابتدای جنگها دو پهلوان با هم تن به تن می جنگند و بعد نبرد بین سپاهیان آغاز می گردد.

اینجا داستان بسیار غم انگیزی هست که بارمان پهوان تورانی به میدان می آید و فریاد می زند و حریف می خواهد . از میان لشکر ایران هیچ جوانی حاضر به نبرد با بارمان نمی شود و قباد پیر داوطلب می شود و ایجا این نیم بیت را به برادرش که به شدت نگران است و می خواهد او را از این رزم باز دارد می گوید.
بیت های پیش از این که از زبان قباد این پهلوان پیر گفته می شود خیلی خواندنی هستند که در پیوند بالا می توانی بخوانی.

فلورا سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:46

پروانه عزیز
امشب از پدرم یه نوار کاست قدیمی گرفتم که توش این بیتهای شاهنامه رو استاد علی اصغر شاه زیدی در دستگاه همایون میخونن و بسیار زیبا میخونن

کمی جستجو کردم اما نتونستم لینک صوتی ازش گیر بیارم


الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی

مرا کاش هرگز نپروردی یار
چو پرورده بودی نیازردی یار
نه امید دنیا نه عقبی به دست
ز هر دو رسیده به جانم شکست

ستاره شب تیره یار من است
من آنم که دریا کنار من است

مرا کاش هرگز نپروردی یار
چو پرورده بودی نیازردی یار
نه امید دنیا نه عقبی به دست
ز هر دو رسیده به جانم شکست

بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و بران نیابد گزند


پروانه عزیز

شما فکر نمیکنید که فردوسی هم علیرغم توصیه به خرد و شاد کامی غمی غمگین و شادانه به سان همه ی بزرگان و فلاسفه ی خردمند ما داشته؟!

پروفسور "حسین نصر" تو کتاب " درجستجوی امر قدسی"، غم در انسانها رو به دو گونه تقسیم میکنن و اون غم متعالی که نتیجه خرد و دانش هست رو بهش نام "حزن" میبخشن و غم فرساینده و درجات پایینتر که همه ی ما گاهی بطور موقت دچار می شیم رو " غم " مینامند.

ایشون حتی داشتن حزن رو برای انسان سازنده میدونن، مثل حزن موجود در موسیقی سنتی و اصیل ایرانی.

بخاطر همینه که من از کلمه حزن و غم و غمناک بودن و هرچیزی که ریشه ی غم داره گریزان نیستم ، بر خلاف آقای درویش که علیرغم احترام زیادی که برای نظر شون قائلم گویا قصد دارند در زندگی هماره سایه ی غم رو با تیر نشانه بگیرن! که ازین نظر براشون بسیار خوشحالم.

البته نظر آقای درویش در این مبحث رو بسیار پسندیدم ولی میدونم که این مقدار گفتن از شادانه زیستن برای هیچکس ایجاب آور و قانع کننده نیست. تنها به اندازه ی یک مسکن عمل میکنه! مثل عرفانی که پائولو کوئیلو با کتابهاش برای ما به ارمغان می آره و علیرغم ارزشمند بودن، کل ماجرا رو به کسی که شیفته تجربه ی این گونه امور در قرن بیست و یکم هست منتقل نمیکنه!

بهتر است آنچه نوشته اید، به چند دسته تقسیم شود:

موسیقی و شاهنامه:
________________
بسیار سپاسگزارم که از این آهنگ قدیمی یاد کردی امیدوارم بتوانم آن را روزی گوش دهم. همانطور که میبینیم آهنگساز ها و خواننده های ما و حتی خارجی توانستند موسیقی مناسب شعرهای مولانا را پیدا کنند و بسیار بخوانند. ولی همانطور که می بینیم هنوز خواندن شاهنامه خیلی در بین خواننده ها رسم نیست. یعنی تا کنون نتوانسته اند به موسیقی مناسبش دست پیدا کنند.

شاید به این دلیل توانسته اند بر روی این بیتها یک موسیقی مناسب بگذارند چون آن اندوه در این بیت ها دیده می شوند. همان که موسیقیدان های سنتی مان خوب می شناسنش و روی آن کار کرده اند.

البته با نرم افزارهایی می توان نوار را به MP3 تبدیل کرد. شاید بین دوستانت کسی بتواند این کار را انجام دهد.



خرد و شادی
__________
در بسیاری جای ها فردوسی از زبان شخصیت های داستانش، به شدت از چرخ گردون شکایت می کند.
شاهنامه پند نامه نیست ،سرگذشت زندگی گذشتگان ماست و آینه ای از راه و روش زندگی نیاکان ماست .

شاید بتوانیم بگوییم هفت خوان رستم ، همان روزمرگی های ماست که همیشه و هر روز و هر ساعت درگیر آن هستیم. بی گمان وجود غم جزیی از زندگی ماست ولی در نگرش کلی با درویش گرامی هم رای هستم .




پائولو کوئیلو
___________

این آقا از همون دزدهای اندیشه ی مولاناست که در پیام پست بعدی گفتم. این را من نمی گویم بلکه نویسندگان خارجی او را دزد ادبی می خوانند. و اصلن مقایسه ی فردوسی با این نویسنده درست نیست.

شقایق چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:04

سپاس گزارم پروانه ی نازنین

شقایق گرامی
چه خوب که موجب شدید تا ریشه ی مصرع هایی که در یاد پدربزرگ و نوه مانده است را بیابیم .
شاد باشید

محمد درویش چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:25 http://darvish.info

درودی دوباره ...
خوشحالم که همچنان این بحث به پیش می رود ...

خرد تیره و مرد روشن‏ روان نباشد همى شادمان یک زمان
.
بیت دشواری است که در نگاه نخست به نظر می رسد با بیت:
.
خرد چشم جانست چون بنگری/ تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
.
پارادوکس دارد. اما وقتی به ابیات قبل از آن که توسط شقایق یادآوری شده بود، دقت کردم؛ به نظرم رسید که در اینجا فردوسی منظوری دوگانه از "خرد" دارد. یعنی در واقع، او خود ِ شاهنامه را "خرد" می داند، مجموعه ای پر از غم و شادی است چون زندگی!
.
.
به فلورا:
من قصد دارم ... اما باید اعتراف کنم که نشونه گیری ام آنچنان هم خوب نیست! هست؟
.
.
درود ...

شقایق چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:39

این قسمت از کامنت آقای درویش :

"در واقع، او خود ِ شاهنامه را "خرد" می داند،
مجموعه ای پر از غم و شادی است چون زندگی"

تعبیر بدیعی است ؛ از این منظر نگاهش نکرده بودم .


نیره چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:45

حاضر! من را به خاطر این سر شلوغ !!! ببخشید.. فکر کنم شاگر تنبل کلاس از همین الان معلوم شد که منم!!!
و اما من با خواندن بخشهای تعیین شده نکات یا پرسشهایی دارم:
1- خرد گر سخن برگزیند همی همان را ستاید که بیند همی
من به این بیت مستقل نگاه می کنم. یادم هست که د رکتابهای درسی برایمان تفسیر می کردند که این بیت یعنی اینکه خدا نادیدنی است با چشم سر و عقل انسان یارای فهم او را ندارد. من این بیت را بدون چنین نگاهی و همانطور که اشاره کردم مستقل از بیتهای پیش و پس آن می بینم (اگر چه که در آن بیتها به مفهومی که در مدرسه به ما آموخته اند اشاره داد)‌ولی از آنجا که شاعر برخی سخنان خود را در یک بیت خاص شلیک می کندبه نظر من می رسد که جایگاه خرد را واقعی ببینیم و ارزش آن را متناسب با آن جایگاه بشناسیم و مسایل را باهم درنیامیزیم! از خرد باید خردورزی انتظار داشت نه کاری و کارکردی که وظیفه دل است. ببینید همین جا بگویم که یکی از مهم ترین دلایل ارادت و عشق من به فردوسی اصالت بخشی او به خرد است که گمشده خیلیهاست... ما به خردهای خود ظلم م یکنیم و اجازه جولان به آن نمی دهیم و خوشبختانه فردوسی بزرگ و دانا و خردورز از همان گام و پله نخست بنا را بر خرد و خردورزی می گذارد و تکلیف خودش را با خوانندگانش روشن می سازد. و مبنا را خرد معرفی می کند و انصافا که گل افشانده است ول یبا این احوال در ظرایفی همچون بیت مورد اشاره م یگوید که همه چیز خرد نیست و ساحتهایی دیگری هم برای آدمی وجود دارد و آنچه از خرد می خواهیم تحلیل و تفاسیری است نسبت به آنچه در زندگی می بینیم.. وجود دارد... و ... و در مورد مسایلی که از دیده نهان است کار را به ساحتی دیگر می سپارد.و خواننده را آگاه می سازد که با همه اصالت و جایگاه بلند خرد توجه داشته باش کهچیزهای دیگری هم هیت که تو با الت خرد توان برش آن را نخواهی داشت و باید به ابزار ویژه اش مراجعه کنی.(من امیدوارم با فقر واژه ای که دارم و زبان الکن بتوانم منظورم را به روشنی بیان کنم)
2-حرکت زیبای دیگری که در ابات به چشم می خورد نوع ستایش فردوسی است که برای خود من بسیار درس آموز بود. او هنگامی که شروع می کند به ستایش و وصف خداوندگارش، از همان بیت نخست وصفهایش براساس کارکردهای واقعی موصوف است و به اصطلاح پاچه خواریهای بی ارزش و احساسی نمی کند. او معتقد است که خداوند ناهید و مهر را روشن ساخته و جان و خرد آدمی را آفریده و خداوند آسمان و زمین است و او را به همان صفات واقعی و ملموسی که می شناخته وصف کرده است و باز د رهمان ابتدا روشن کرده که وصفش را بر اساس خردی که دارد می گوید پس طبیعی است که چنین وصفی مبتنی بر خرد بنگارد. چیزی که در مصرع "زگفتار بی کار یکسو شوی" هم به آن اشاره لطیفی کرده است.
3-خرد بهتر از هر چه ایزدت داد ستایش خرد را به از راه داد
در خصوص این بیت "ایزدت داد" و "راه داد" برای من سوال است و شاید من بلد نیستم درست بخوانم... وگرنه فردوسی با آن همه ظرایف و لطایف در بکارگیری وازه ها و حروف به گمانم بیت اصلی را به گونه ای دیگر گفته باشد.. البته این جمله من جساری و بی ادبی بزرگی است ولی قصدم آ«وختن در این جاست که بی پروا سوالم را می پرسم.
4-ازو شادمانی و زویت غمیست و زویت فزونی و هم زو کمیست
به گمان من این بیت باز هم به معرفی مبنای شادی و غم می پردازد... و ارزشگزاری می کند که شادی و غم ِ قابل اعتنا در زندگی ذیل چراغ خرد معنا پیدا می کند... و شادی و غم نقش فزایندگی و کاهندگی هم دارند و گرچه زیر چراغ خرد نورافشانی و رقاصی می کنند با وجود این در گردونه زندگی افت و خیز طبیعی است و اگر دل به رهنمایی خرد ببخشی این کاهش و افزایش در دل شادی و غم زندگی را واقعی می سازند و معنا می بخشند.
و شاید نکته پنهان و نشسته در این هم آمدن شادی و غم در این جا آمیختگی شادی و غم است.شادی واقعی با غم آمیخته است و غم عمیق با خود شادی می آورد .. من معتقدم آنکه غم بسیار داشته و درد کشیده واقعی تر می خندد.. در دل غمی نشسته است و چهره به خنده گشاده است...
آنچه به نظر من مسلم است آ» است که انسان خردمند، شادی را برمی گزیند.. اگرچه در دل غم دارد...زندگی کوتاه و گذرا را به خنده غنیمت می شمارد و حظ می برد و این اقدامی خردورزانه است.
5- خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
ژیرامون این بیت باید بیشتر بخوانم هنوز اقناع نشد ام...
6-خرد چشم جانست چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری
به گمانم تاکید دوباره و تاییدی بر آنچه گفته شد... است.
7- سه پاس تو چشم ست و گوش و زبان کزین سه بود نیک و بد بی گمان
پندار نیک،گفتار نیک،کردار نیک...
8-حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود
به نظر شما چرا فردوسی چنین بیتی گفته است.. حسی از جنس آزردگی و دلشکستگی را در آن می بینید؟ "چو کس نیست،گفتن چه سود؟!" ایا او در روزگار خود داد خرد برآورد و بی مهربانی و نافهمی مردمان قلبش را تیره کرد یا ؟
9-ز هر دانشی چون سخن بشنوی ز آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیاید به بُن
پیرامون این دو بیت اگر دوستان نکته و سخنی دارند من مشتاقم که بیاموزم..
دراز نویسی و زیاده گویی ام را ببخشید.
درود بر فردویس پارسی گوی خردورز

تو همیشه حاضری

فلورا چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:24

سلام و درود به پروانه گرامی به درویش عزیز و به شقایق ارجمند

من هم تصمیم گرفتم که نوشته رو چند بخش کنم

*درمورد جلی نویسی باید بگم که من خوشنویسی رو تنها تا مرحله ممتاز گذروندم منتها به دلیل مشغله زیاد شاید در ماه تنها 2جلسه پیش استادم میرم
اگر زیبا و شایسته و بکمال شد از تقدیمش به پروانه ی عزیز و فردوسی دوست دریغ نخواهم کرد

*درخصوص عدم اجرای اشعار فردوسی به سبک موسیقی سنتی ایرانی، باید بگم که اتفاقا آبانماه سال گذشته شوالیه ی آواز ایران"شهرام ناظری" و فرزندشون "حافظ" کنسرتی در نیویورک اجرا کردن که توش از اشعار حماسی فردوسی استفاده شده بود
اون قسمت از ابتدای داستان ضحاک :

نهان گشت آیین فرزانگان
پراکنده شد نام دیوانگان
هنر خار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نبودی سخن جز به راز

من از سخن شما اینطور برداشت کردم که چون اشعار فردوسی حزن موجود در اشعار سایر شعرای ایرانی رو نداره مورد توجه آهنگساز های سنتی نبوده، درست استنباط کردم؟

اما اینطور نیست موسیقیدانهای ما بدلیل جفاهایی که همواره به این هنر اصیل شده همواره بیشتر از اشاعه موسیقی به فکر حفظ موسیقی بودن بهمین دلیل فرصت بدعت و نوآوری رو از دست میدادن اما آقای ناظری هم اشعار مولانا رو به موسیقی کشانید و هم اشعار فردوسی رو البته فردوسی رو به خاطر فرزندشون انتخاب کردن که پایان نامه شون رو درباره ادبیات و موسیقی حماسی نوشتن!

استاد شجریان هم سال گذشته بخاطر 2تا از شادترین تصنیفهاشون؛ "سرای امید" و "من از کجا عشق از کجا باده بگردان ساقیا" -از مولانا- که از صدا و سیما مرتب پخش میشد، صدا و سیما رو تحریم کردن. چون در مناسبتهای شادی ملت هیچگاه اینطور تصنیفهای دلربا پخش نمیشد و نمیشه! تنها موسیقی محزون به دلخواه خودشون مجال پخش پیدا میکنه.

*
بلا نسبت، من هیچوقت "پا ئولو کوئیلو "رو با گرد خاک آستان حکیم توس هم مقایسه نخواهم کرد. منظورم این بود که اگر "حکمت شادان" موجود در سخنان حکیم توس شکافته و ملموس بیان نشه، اثری مانند اثر ناقص معنویت اشاعه شده در آثار پائولو کوئیلو خواهد داشت.
اتفاقا در سالهای دانشجویی سالهای اول دهه ی هفتاد من شیفته ی پائولو کوئیلو بودم ولی چون اثر پایداری از معنویت در خودم نمیدیدم به اصل مراجعه کردم اگر بخوام منصفانه قضاوت کنم خود کوئیلو هم در نوشته هاش خواننده هاش رو به مراجعه به اصل معنوی مذهبشون هر چه که باشه،تشویق میکنه.

علیرغم قضاوتهایی که درباره ش میشه و من هم شنیدم و میشنوم، به شخصه دریچه های زیادی در فکر و ذهن و روانم میتونم پیدا کنم که اولین بار با نوشته های نه چندان نغز ایشون تو ذهنم باز شده.

اما نمیتونیم اصلا مقایسه ش کنیم با دزدان دین و مذهب سرزمین ما که دین و معنویت رو بصورت وارونه به مردم میفهمونن نه به صورت ناقص! چون ناقص به دنبال کمال خواهد رفت ولی وارونه و باژگون در گمراهی خود غوطه ور خواهد ماند.

باز هم درود به پروانه عزیز که مسبب این همه نیک اندیشی هستند

درود
یک- منتظر می مانیم

دو - خبرهای کنسرتای شهرام ناظری را شنیده ام. علیرضا قربانی هم سال 86 کنسرتی در تالار وحدت به متاسبت هزاره ی فردوسی داشت که آلبومش منتشر شد و خیلی خوب خوانده اند. کنسرت زال و رودابه ی همایون شجریان هم دو هفته پیش اجرا شد.
http://homayounshajarian.blogfa.com/post-249.aspx
می تونی یک کلیپ از تمرینشون ببینی . و عکساش هم در اینترنت زیاد هست.
نظر من این نیست که موسیقی ایران غم انگیز است . منظورم این بود که آهنگ سازها تا کنون نتوانسته اند به موسیقی مناسبی برای شاهنامه برسند تا بیشتر از اشعار شاهنامه استفاده کنند.
یکبار از رهبر و آهنگساز یک گروهموسیقی ایرانی پرسیدم آیا روی اشعار شاهنامه کار کرده اید . از پاسخ شان فهمیدم اصلن سراغ شاهنامه نرفته است. باید شاهنامه را بخوانند تا بتوانند آهنگسازی کنند از گفتگو با او متوجه شدم که تقریبن کسی شاهنامه نمی خواند. مصاحبه ی آقای شجریان را هم که گوش کردم شاهنامه خوانی در دستور کارهایش نبود.
امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم.

نمی دانم انتقاد امین الله رشیدی را به استاد شجریان خوانده ای یا نه. من ضمن احترام با شجریان انتقاد رشیدی را قبول دارم. البته این کنسرت همایون نشانی از تلاش برای تغییر است.

پائولو کوئیلو- تقریبن بیشتر کتابهایش را خوانده ام . آن موقع با تبلیغ بسیار شدیدی که شنیده بودم و با دید مثبت به سراغش رفتم .ولی اثری که روی شما داشت را حس نکردم و برایم تازگی نداشت.
من صاحب نظر نیستم به اندازه یک سهم دید خودم را نوشتم .

با سپاس فراوان

فلورا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:57

درود به پروانه عزیز

خوشحالم که به صفحه بعدی شاهنامه رفتیم.

خوشحالم که شما هم اهل رفتن به کنسرت موسیقی سنتی هستید و ممکنه یه روزی تو یه کنسرت موسیقی همدیگه رو ببینیم چون من سال 86 تو کنسرت علیرضا قربانی که شما حضور داشتین بودم اصلا اون موقع هنوز تهران زندگی میکردم.

خوشحالم که بسیاری از علاقه مندی های شما رو در خودم میبینم و امیدوارم من هم در مسیر کمال باشم.

حقیقت اینه که وقت پارسال استاد شجریان اعلام کردن که "همایون قصد داره اپرت بخونه -همین کنسرت هفته گذشته شون که من متاسفانه نبودم - و درجواب سوال خبرنگار که پرسیدن چرا خودشون اشعار فردوسی رو نمیخونن، گفتن نوبت جوانهاست که در این دنیای ناشناخته قدم بگذارن و کشف کنن و بشناسن و بشناسانند" ، هم خوشحال شدم از بابت موج جدید علاقه مندی به فردوسی، هم دلگیر شدم ازینکه خود استاد که خراسانی اصیل هستن ، با این شدت علاقه به مرحوم "اخوان" اما زیاد با شاهنامه مانوس نیستن.
خوب ماها باید کم کاری اون نسل رو جبران کنیم در همه ی زمینه ها.

نمیدونین وقتی قرار شد روی چک پولهای 50 و 100 تومنی عکس فردوسی باشه چقدر از موفقیت مون خوشحال شدیم. آخه من کارمند شبکه بانکی کشورمون هستم و موقع نظر خواهی بانک مرکزی، همه ی همکاران با تلاش بسیار زیاد خواستیم که آرامگاه فردوسی و تصویرشون روی چک پولها باشه. هرچند اونطوری که ما خواستیم نشد ولی همینقدرش هم بسیار برامون ارزشمند بود.

میدونید پروانه عزیز ، گاهی یک شخصیت و کتابهاش برای یک نفر در سن خاص بیدارکننده ی قوای فکری ش هست، هرچند اون شخصیت بعدها براش اونقدر ارزشمند نباشه. مثلا برای برادر بزرگترم مرحوم "مهدی آذریزدی" بسیار شخصیت کاریزماتیکی هستن که قوای فکریشون رو بیدار کردن و دنیای جدیدی رو به روشون بازکردن، اما همون کتابهای آذر یزدی -"کتابهای خوب برای بچه های خوب"- از بد ماجرا برای من اونقدرها جذاب نبوده. برای من فقط این مهمه که بلاخره از دریچه ای چه ایرانی چه خارجی، به سمت فرهنگ اصیل خودم با این همه پشتوانه عظیم برگشتم.

بابت صحبتهای دل انگیز تون در این پست و عرقی که به فردوسی و فرهنگ اصیل ما دارین و در جای جای صحبتهاتون یاد آورش هستین بسیار از شما متشکرم.
همینطور متشکرم که زیاده گویی های منو تحمل کردین!

سروی شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 http://www.sarvi.ir

ممکنه در این مورد کمکم کنید؟
در این دو بیت معنی "سه پاس" رو متوجه نمی شم:

نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جانست و آن ِسه پاس
سه پاس تو چشم ست و گوش و زبان کزین سه بود نیک و بد بی گمان

پاس به معنی نگهبان و پاسدار است
سه هم که عدد سه است
نخست آفرینش: روی ت ساکن است
مصرع اول: یعنی نخستین چیزی که آفریده شده را خرد بدا
مصرع دوم: خرد نگهبان جان و سه پاسدار تو است
مصرع سوم: چشم و گوش و زبان ، سه نگهبان تو هستند
مصرع چهارم: خوب روشن است که همه ی خوبی ها و بدیهای ما از همین چشم و گوش زبان به وجود می آید

محمد درویش چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://darvish.info

من نمی دانم چرا کسی آن گونه که سزاوار بود به کامنت نیره توجه نکرد؟! حتا خود پروانه!
- خرد گر سخن برگزیند همی همان را ستاید که بیند همی
فردوسی دارد از ضعف همیشگی دانش بشری سخن می گوید ... از این که هرگز نمی توانی با اتکا به دانستگی هایت، پاسخ همه پرسش ها را درآوری و به آرامش رسی ...
اینجاست که باید از راهکار مولانا بهره برد:
با پیر خرد نهفته می گفتم دوش
با من سخن سر جهان هیچ مپوش
نرم نرمک مرا همی گفت به گوش
دانستنی است، گفتنی نیست خموش!
.
.
و یا این یکی:
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود
.
مرا یاد جمله ای از اینشین می اندازد که با افسوس می گوید: تعداد افرادی که حقیقتاً تئوری نسبیت مرا درک کرده اند به شما انگشتان یک دست هم نمی رسند ...
.
افسوس که مجال بیشتری ندارم ...
درود ...

با درود فراوان

نیره گرامی برداشت خودشان را نوشتند و آنرا با دقت خوانده بودم و الان دوباره خواندم. پیش از آن در پاسخی نوشته بودم:

«شما این مجموعه بیت ها را می توانی این گونه در نظر بگیری که خوبی ها و زیبایی ها را نمی توانی با چشم سر ببینی باید با چشم دل دید. ویا بهتر بگوییم با «دل» می توان آنها را درک کرد .»

شاید چون پیام نیره گرامی برایم برداشتی بسیار طبیعی بود از نظر شما بی توجهی بود!

به هر حال هر کسی می داند بسیاری چیزها در کره زمین وجود دارد که آدمی دانشی نسبت به آن ندارد ، چه برسد به کهکشانها.
مثلن همه می دانیم امواج صوتی هستند که بالاتر و پایین تر از دامنه شنوایی ما هستند ولی علم توانسته آنها را بیابد شاید اطلاعات دیگری در باره امواج صوتی باشد که هیچگاه بشر بهآنها دست نیابد!
و یا نیروهایی بسیار ناشناخته در طبیعت وجود دارند که با علم نمی توان آنها را توجیه کرد و با حدس گمان در مورد آنها نظر می دهند.


از همراهی شما بسیار سپاسگزارم

محمد درویش چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:42 http://darvish.info

دقت کنیم که کسی دارد می گوید: "چو کس نیست گفتن چه سود"
که خودش تمام زندگیش را به پای همین گفتن ریخت!
و این البته طبیعی نیست! هست؟
پارادوکس حقیقی اینجاست ...
انگار فردوسی از همان آغاز هم برای مردم روزگار خودش شاهنامه سرایی نکرده ... او افق های دیگری را می دیده که نه آن روز و نه حتا شاید امروز هم دیدنی نباشد.
این همه تفاوت در گویش و نگارش اشعار فردوسی، حتا در همین فایل هایی که شما قرار داده اید، شاید نشانه همین رازآلود بودن و ابهام باشد ...

«حکیما، چو کس نیست گفتن چه سود؟»

عجب مصرعی را بیرون کشیدید!

یک نکته ی جالب هم اینجا فردوسی خودش را چه به جا «حکیم» خطاب می کند!

بر پایه پژوهش ها ،فردوسی مطالعه ی بسیار زیادی داشته و منابع کتبی و شفاهی خوبی در اختیار داشته است.
ب. انگاساریا در باره ی منابعی که فردوسی در اختیار داشته می گوید:

اوستا نخستین منابع فردوسی بوده است ..وی کتابهای زند وهومن یسن، دینکرد،بن دهش را که حاوی تاریخ عصر پهلوانی ادبیات مقدس و تاریخ اجتماعی اعصار نخستین ایران از عصر کیومرس تا زمان فردوسی بوده، دیده و خوانده ...
او همچنین این دفترها را از منابع شاهنامه دانسته است: یادگار زریران، کارنامه اردشیر بابکان، شطرنج نامه ،پند نامه آذر پاد مارسپندان، پند نامه بزرگمهر.
که این بحث در این ستون نمی گنجد
...
به اعتقاد من فردوسی چنان گذشته را مطالعه و پژوهش کرده که به درک بالایی از زندگی انسان رسیده است و این رازها را بسیار زیبا در لابلای شعرهایش قرار داده است. پژوهشگرانی که آثار پیش از فردوسی را خوانده اند در کند و کاو این رازها هستند .

و شما درویش گرامی چه خوب هر بار خواندن برایتان شعرها نو می شوند و راز آلود!

پ. ن.اوستا مجموعه ی نوشته های کهن است نه کتاب زرتشت.

فلورا چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:27

بر خلاف گفته آقای درویش، من نوشته ی نیره رو خوندم، خیلی هم ازشرح وبسطش خوشم اومد. توجهش به خیلی از نکات از جمله توصیفات حکیم توس برام بسیار دلچسب بود.
به پروانه ی عزیز هم گفتم که چه خوبه یکی از دوستان -یا اصلا همه مون- تفسیرمون رو بیان کنیم و دیگران برداشت ما رو بخونن، و نقدش کنن، توضیحش بدن جایی که ما نفهمدیم اشکالمون رو بگن و ... اینطوری نتیجه بهتری گرفته میشه. بهمین دلیل تو پست بعدی خودمم یه مقدار مشروح تر نوشتم و حتی اشکالهام رو گفتم .

اما این بیتی که آقای درویش روش انگشت گذاشتن رو، من هم مثل پروانه عزیز همینطور فهمیدم. حتی تداعی دو معنایی که نیره برای این بیت توسط معلم مدرسه و فکر خودش داشت برام آشنا بود.

ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی تجسم این بیت حکیم ما و تجسم اشاعه متکثر اندیشی حکیم توس بود که:

خرد گر سخن برگزیند همی
همان را ستاید که بیند همی

عصاره ی عمر و دانش اندوزی ویتگنشتاین در همین جمله خلاصه میشه، خود ویتگنشتاین بر این رای بود که باید هر ان چیزی رو که به عنوان فلسفه ی حیات و وجود میفهمیم و میپذیریم اونطوریکه خرد حکم میکنه در هر زمان بیان و منتشر کنیم و چه بسا که با رشد قوای فکری شخص به اشتباهاتش پی ببره و یا نظریاتش رو تکامل ببخشه،از نظر ایشون پلورالیسم یا تکثر گرایی از روی خرد و بدون تعصب باعث رشد اندیشه بشر میشه.
به این امر اونقدر اعتقاد داشت که در نیمه دوم عمرش کتابی نوشت و بسیاری از مراتب اندیشه ی خودش رو اصلاح کرد یا اصلا دگرگون کرد و بهمین خاطر تمامی افکار متکثرش جاودانه شد.
ممنون از دوستان و درویش عزیز

محمد درویش چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:06 http://darvish.info

ممنون از لطف شما ...
در باره بند 9 از کامنت نیره هم ظاهراً کسی اظهار نظری نکرده است.
ز هر دانشی چون سخن بشنوی ز آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیاید به بُن
.
به نظرم فردوسی در این ابیات پرده از رازی بزرگ برداشته و گوشزد می کند که علم اندوزی را سقف و حدی نیست و هرگز به انتها نخواهد رسید:
به ویژه اگر به این ابیات هم دقت کنیم:
هر آنگه که گویی که دانا شدم

بهر دانــــــــشی بر توانا شدم

چنان دان که نادان تری آن زمان

مشو بر تن خویش بر بد گمان

نباید که گویــــی که دانا شدم

بهــر آرزو بر تــــــــوانا شدم
.
یعنی به آنجا رسید دانش من که دانستم هیچ نمی دانم و این اوج دانایی و خردمندی فردوسی را نشان می دهد.
برای همین است که فردوسی آدم بدون دانش را با مرده تفاوت نمی گذارد:
تنِ مرده چون مردِ بی دانش است که دانا به هرجای بارامش است

به دانش بود بی گمان زنده مرد چو دانش نباشد به گردش مگرد

در دانش و آنگهی راستی گرین دو نیابی، روان کاستی
.
شب خوش.

این دو بیت از بیت های بسیار مورد علاقه ام است. به خصوص که سر در وبلاگ دکتر دوستخواه هم با این دو بیت آراسته شده است.

http://www.iranshenakht.blogspot.com/

با سپاس فراوان از همراهیتان
روزگارتان خوش

نیره پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

به درویش عزیز:
سپاس گزارم دوست گرامی ! از توجه و همراهی تان.من البته همیشه اعتاف کرده ام که متاسفانه قلم من شیوا نیست و بیشتر اوقات از بیان آنچه در ذهن دارم باز می ماند و به خوبی و روشنی آن را بیان نمی کند که بی هیچ اغراقی کمک شما و تبیین تان روشنگر بود. سپاس بیشترم به خاطر پاسخی بود که به بند 9 یادداشت پیشین من دادید... چند بار آمدم این جا دنبال پاسخ، چیزی دستگیرم نشد...
حس عجیبی هنوز درباره این بیت "حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود " و بیتهای بند 9 دارم. د راین بیت آشکارا می گوید خطاب خرد، خردمند است... ما اگر می خواهیم زبان شاهنامه را بفهمیم، با فردوسی گام به گام پیش برویم... باید خرد را ورزیده کنیم چرا که او حکیمانه سخن گفته است. به قول پروانه عزیز، فردوسی خودش را حکیما خطاب کرده است. وو چه بسا نکات و گفته های پیچیده د رنهاد وا‍ژگانش ریخته که در نگاه عادی و گذرا به دست نخواهد آمد جز آنکه با چراغ فروزان خرد در پیچ و خمهای شاهنامه او قدم به تامل و ژرف نگری برداشت...

به فلورای عزیز :
یار گرامی! شما من را شرمنده می کنید. البته جمله اول کامنت شما حکایت از آن م یکند (البته به گمان من) که منظور درویش گرامی را به گونه ای دیگر تعبیر کرده اید.. این طور نیست؟ همت و علاقه شما را در مباحث ستایش می کنم.

محمد درویش پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:17 http://darvish.info

یکی از ویژگی های شاهنامه همین است که انگار اغلب اشعارش دارای چند لایه و پوسته هستند ... هر چه با چشم مسلح تر و گوش شنواتر به سراغش روی، توشه ی بیشتری هم برخواهی گرفت.
هرگز سخنان سید محمد خاتمی عزیز را در باره ی فرازی از شاهنامه که در آن رستم می کوشد تا از جنگ جلوگیری کند؛ از یاد نمی برم ... همان موقع با خود گفتم: "باید خاتمی بود تا دریافت که فردوسی چه می گوید ..."
درود ...

سخنان آقای خاتمی را نخوانده ام به دنبالش می گردم.

درود

محمد درویش پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:46 http://darvish.info

آقای خاتمی این سخنان را در سفر به نیویورک و در نزد ایرانیان مقیم آمریکا - در زمانی که رییس جمهور بودند - ایراد کردند ...

شقایق شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:19

بحث ها خیلی خواندنی هستند پروانه عزیز ،
می آموزیم ...

سپاس گزارم از این فرصت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد