آموزش و پرورش ازنگاه شاهنامه


http://www.khorasannews.com/news.aspx?3_17370_12_1540.XML
 آموزش و پرورش ازنگاه شاهنامه
صفحه 12 ادبیات ، شماره سریال 17370 ، تاریخ انتشار 880631

لیلا خلوتی-در بوستان و گلزار ادب فارسی همواره تعلیم و تربیت مورد توجه و دقت شاعران و نویسندگان بوده و هست که می توان به آثار بسیاری چون مثنوی مولوی، بوستان و گلستان سعدی، مخزن الاسرار نظامی، حدیقه سنایی و... اشاره کرد. اما شاهنامه فردوسی ستاره پرفروغ آ سمان علم و ادب در این میان جلوه ویژه ای دارد. اثری زنده و پرجدال که با رنگ های دلپذیر و روح پرور آراسته شده و با گل های فراوان دانش و حکمت زینت داده شده است. شاهنامه رهنمودی است برای دنیای سردرگم امروز.در این اقیانوس بیکران اندیشه و خرد که لبریز از جاذبه های حماسی- فکری بی شماری است، تعلیم و تربیت جلوه و نمود ویژه ای دارد. اولین آموزگار در شاهنامه کیومرث، اولین پادشاه اساطیری می باشد که آیین تخت و کلاه آورد. کیومرث در روایات مذهبی زرتشتی به صورت «گیه مرتن» نقل شده و همان ابوالبشر می باشد. او در کوه جای می گیرد، پلنگینه می پوشد و نخستین آموزش و پرورش از او پدید می آید.دومین آموزگار هوشنگ است همان که در سایه دانش و بینش خود آهن را از سنگ جدا ساخت و ابزارهای جنگی را از آن تهیه کرد و به مردم آموخت.آن گاه شیوه آبیاری و روان ساختن جوی ها و رودها را برای کشاورزی ابداع کرد و از پوست جانوران جامه ساخت و هم چنین کشف آتش که از نیازهای اساسی بشر است به او منسوب است.سومین آموزگار در شاهنامه «تهمورث» پسر هوشنگ است که بیشتر از جنبه معنوی به آموزش پرداخت، جهان را از بدی ها پاک کرد و دست دیوان را از مردم کوتاه کرد. دیوان فرمانبردار او شدند و هنر نوشتن را آموختند. «تهمورث» از پشم و موی جانوران پوشاک و گستردنی فراهم کرد و از برخی حیوانات نیز برای شکار بهره جست. پس از پادشاهی تهمورث پسرش «جمشید» بر تخت نشست و صلح و آرامش را بر جهان حاکم کرد. او حرفه آهنگری و ساخت وسایل جنگی را رواج داد. «جمشید» چگونگی تهیه خفتان و لباس رزم از ابریشم و کتان را به مردم آموخت. اولین طبقه بندی جامعه در دوره «جمشید» انجام پذیرفت. او مردم را به چهار گروه آتش بانان، سپاهیان، برزگران و ابزارسازان تقسیم کرد و علوم و فنون مختلف از جمله معماری، پزشکی، داروسازی ، آیین های باستانی و جشن ها در این دوره پایه گذاری شد.با دقت در موارد بالا می توان دریافت که شاهان هم به جنبه های آموزش ظاهری و نیازهای مادی بشر و هم به پرورش روح و روان به عنوان یک امر اجتناب ناپذیر توجه داشته اند.در شاهنامه کودک برمبنای سرشت و خوی نخستین خود پرورش می یابد، از شیر مادر تغذیه می کند، شیوه راه رفتن می آموزد، از پدر و مادر زبان ابتدایی و شیوه های طبیعی و انسانی زندگی را می آموزد و چون به جوانی می رسد همسر برمی گزیند و او نیز به فرزندانش این رشته طبیعی حیات را می آموزد. در این روند، آموزش و پرورش در هر دو جنبه جسمانی و روحانی بدون دخالت برنامه های سازمان یافته و به صورت طبیعی صورت می گیرد.در شاهنامه فردوسی، پرورش افرادی چون زال، فریدون و کیخسرو از این گونه است: «زال» پسر نریمان بر اثر سپیدمویی از خانه و کاشانه خود دور افکنده می شود و در دامنه البرز کوه توسط سیمرغ پرورش می یابد:

نگه کرد سیمرغ با بچگان/بدان خرد خون از دو دیده چکان/شگفتی بدو برفگندند مهر/بماندند خیره در آن خوب چهر/شکاری که نازکتر آن برگزید/بدو داد تا او به لب می مزید/بدین گونه تا روزگاری دراز/برآورد و دارنده بگشاد راز/چنان کودک خرد، پرمایه گشت/بر آن کوه بر، کاروان ها گذشت

بعد از گذشت ایامی چند، سام در طلب فرزند به البرز کوه می آید و از درگاه داور دادگر پوزش می طلبد. سیمرغ، زال را نزد پدر می آورد و از پرخویش، همان پری که او را در زیر آن پرورش داده است به او می دهد تا در گرفتاری ها یار او باشد.دومین پهلوان که او نیز به همین صورت پرورش یافته است «کیخسرو» نوه دختری افراسیاب است. او به دستور افراسیاب به نزد شبانان در کوه فرستاده می شود تا از نژاد خود آگاهی نیابد. پیران ویسه نیز فرمان افراسیاب را می پذیرد و او را به شبانان کوه قلو می سپارد.

شبانان کوه قلو را بخواند/وزآن شاهزاده سخن ها براند.../بدیشان سپرد آن دل و دیده را/چنان نیک پور پسندیده را

زندگی «فریدون» نیز همراه با حوادث شگفت و تعجب بر انگیز است. آبتین پدر فریدون از بیم ضحاک شب و روز هراسان و گریزان است. او سرانجام گرفتار روزبانان ماردوش (ضحاک) می شود و به دست آنها نابود می شود. فرانک، مادر فریدون، پسر خود را به نگهبان مرغزاری که گاو آراسته و شگفتی به نام «پرمایه» دارد می سپارد. فریدون در  آنجا دوران کودکی را به پایان می رساند:

سه سالش همی داد ز آ ن گاو شیر

هشیوار، بیدار، زنهارگیر

اما، روزبانان ضحاک نگهبان مرغزار را نیز از بین می برند و گاو را می کشند. فرانک به ناچار فرزندش را به مرد پارسایی در البرز کوه می سپارد تا از گزند حوادث در امان ماند:

بیاورد فرزند را چون نوند/چو مرغان بران تیغ کوه بلند

یکی مرد دینی بر آن کوه بود/که از کار گیتی بی اندوه بود/فرانک بدو گفت کای پاک دین/منم سوگواری ز ایران زمین/بدان کین گرانمایه فرزند من/همی بود خواهد سرانجمن/تو را بود باید نگهبان او/پدروار لرزنده بر جان او

از نگاه دیگر شیوه تربیتی دیگری که براساس برنامه ای معین و تنظیم شده صورت می گیرد؛ به وسیله عالمان و فرهیختگان به منصه ظهور می رسد و دارای اهدافی چون خودشناسی، مسئولیت پذیری، کارآیی اجتماعی، رزمی، اقتصادی و... می باشد. در این شیوه کودک چون به مرز آموزش می رسد به مدرسه سپرده می شود تا خواندن و نوشتن را بیاموزد و با آداب اجتماع آشنا شود. در این هنگام به مقتضای دوره و زمان از مربیان خود آداب رزم و بزم می آموزد، سخن گفتن را چنان که لازم است فرا می گیرد، شیوه معاشرت با بزرگان و مردم را نیک می آموزد و تن و روان خود را به دانش و فرهنگ و هنر می آراید تا فردی سودمند و شایسته برای اجتماعی شود که در آینده در آن خواهد زیست.فردوسی در شاهنامه هرگاه که درباره این نظام سازمان یافته سخن می گوید از آموزش دهندگان با عناوین: فرهنگیان، موبدان، دبیران، آموزگاران، فرزانگان، دانایان، پهلوانان، دایگان خردمند، مردان دانش پژوه و... یاد می کند.بزرگانی که زیربنای آموزش و پرورش بشر یعنی خرد و اندیشه را به خوبی به کار برده و در پرتو این نیروی عظیم خداوندی، انسان را به کاخ دانش و معرفت و ذروه کمال هدایت می کنند. در اهمیت این موضوع ذکر این نکته کافی است که فردوسی در وصف خداوند آنجا که اثر بزرگش را آغاز می کند چنین می سراید:

به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد

این شاعر حماسه سرا، از خرد و دانش به عنوان بهترین راهنمای مسیر تاریکی و جهل یاد می کند:

خرد رهنمای و خرد دلگشای/خرد دست گیرد به هر دو سرای

چرا که خرد نگاهبان جان و پاسدار روح و جسم آدمی است:

همیشه خرد را تو دستور دار/بدوجانت از ناسزا دور دار

در جای جای شاهنامه به برتری این افراد و تربیت شاهزادگان به وسیله آن ها اشاره شده است. آنجا که موبد از بزرگمهر می پرسد که پس از بخردی چه چیز بهتر و ارزنده تر است؟ بزرگمهر پاسخ می دهد:

چنین داد پاسخ که دانش به است/چو دانا بود بر مهان بر، مه است

و یا در آغاز شاهنامه که از ارزش آدمی سخن گفته شده، فردوسی رنج بردن در راه دانش را می ستاید:

به رنج اندر آری تنت را رواست/که خود رنج بردن به دانش سزاست

اکنون به تفصیل به بررسی و توضیح عناوین مختلف آموزش دهندگان در شاهنامه می پردازیم:

فرهنگیان و موبدان
در شاهنامه از دبستان به عنوان جایگاهی یاد شده است که کودکان به فراگیری نوشتن و خواندن اوستا و‌ زند و آداب مذهبی می پرداختند. در دبستان کودکان تحت تعلیم فرهنگیان و موبدان (روحانیون) آداب دانایی و رسوم زندگی را می آموختند:

همان کودکش را به «فرهنگیان»/سپردی چو بودی از آهنگیان/به هر برزن اندر دبستان بدی/همان جای آتش پرستان بدی

و چنین است که اردشیر «فرهنگیان» را می آورد تا آداب نوشتن خط پهلوی و آیین های رزم و بزم را به شاپور فرزندش بیاموزند:

بیاورد فرهنگیان را ز شهر/کسی کش زفرزانگی بود بهر

نبشتن بیاموختش پهلوی/نبشت سرافرازی و خسروی/همان جنگ را گرد کرد عنان/زبالا به دشمن نمودن سنان/زمی خوردن و بخشش و کار بزم/سپه بستن و کوشش و کار رزم

در شاهنامه گاه از نویسنده و دبیر با عنوان «موبد» یاد شده است که نوشتن و آموختن زند و اوستا را در دبستان یا آتشکده به کودکان می آموخته و آنها را با آداب دینی هم آشنا می کرده است. در داستان خواب گزاری انوشیروان موبدی را می یابند که:

برآمد همی گرد مرو و بجست/یکی موبدی دیر بازند و است/همی کودکان را بیاموخت زند/به تندی و خشم و به بانگ بلند

این موبد که استاد بزرگمهر است از گزارش خواب پوزش می خواهد و آن را کار خود نمی داند:

نویسنده (موبد) گفت این نه کار من است/زهر دانشی، زندیار من است/بیاموزم این کودکان را همی/برون ز این نیارم زدن خود دمی

دبیران
در شاهنامه بارها از «دبیران» سخن رفته است. «دبیران» در کشور نفوذ و نیروی بسیاری داشتند. نامه و اسناد را می نگاشتند و آدابی را در نامه نویسی رعایت می کردند که به برخی از آنها در شاهنامه اشاره شده است.

شاهان و بزرگان «دبیران» را سخت گرامی می داشتند و آنان نیز در این کار هنرمندی خاصی داشتند:

بلاغت نگه داشتندی و خط/کسی کو بدی چیره بر یک نقط/کسی را که کمتر بدی خط و ویر/نرفتی به دیوان شاه اردشیر.../ستاینده بدشهریار اردشیر/چو دیدی به درگاه مرد «دبیر»

اردشیر به رفاه دانایان و بهره مند ساختن آنان از گنجینه شاهی اهتمامی تام داشت، چرا که آنها را عوامل بهبود و سازندگی کشور می دانست و بدین وسیله مانع فرار مغزها می شد.

شهنشاه گوید که از رنج من/مبادا کسی شاد و از گنج من/مگر مرد با دانش و یادگیر/چه نیکوتر از مرد دانا و پیر

دانش پژوهان
آن هنگام که سام به دستور شاه، زابلستان را ترک می کند به فرزندش زال که هنوز بسیار جوان است سفارش می کند که به آموختن بپردازد و با کمک مردان «دانش پژوه» علوم و فنون مختلف زندگی، رزم و بزم و... بیاموزد:

کنون گرد خویش اندر آور گروه/سواران و مردان «دانش پژوه»/بیاموز و بشنو زهر دانشی/بیابی زهر دانشی رامشی/ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ/همه دانش و داد دادن بسیچ

زال زر نیز به سفارش پدر، تحت تعلیم و تربیت قرار می گیرد و به درجه ای می رسد که مانند او در جهان یافت نمی شود.

دایگان
در این نظام آموزشی می توان به دایگان خردمند و شایسته اشاره کرد. گزینش دایه در روزگاران گذشته بسیار اهمیت داشته است و ما در زندگی بسیاری از شاهزادگان در شاهنامه به اشارات زیادی در این باره برمی خوریم. دایگانی خردمند، پاک، برگزیده، پهلوان و...از مهمترین این دایگان «رستم» است. در جایی رستم را می بینیم که به درگاه کاووس می آید و از پادشاه می خواهد که سیاوش را برای تربیت و هنر آموختن به وی سپارند.

چنین گفت: کاین کودک شیرفش/مرا پرورانید باید به کش/چو دارندگان تو را مایه نیست/مر او را به گیتی چومن «دایه» نیست

رستم  سواری، تیر و کمان و کمند و عنان و رکاب گرفتن را به سیاوش می آموزد و از آیین داد و عدل، آداب سخن گفتن، بزم آرایی و رزم کردن، سپاهداری و جنگ آزمایی و... به سیاوش تعلیم می دهد.

هنرها بیاموختش سر به سر/بسی رنج برداشت کامد به بر/سیاوش چنان شد که اندر جهان/به مانند او کس نبود از مهان

در پایان رزم رستم و اسفندیار، بهمن فرزند اسفندیار به بارگاه رستم برده می شود و توسط او پرورش می یابد.او فنون رزم و بزم یعنی سواری، نخچیر و چوگان را از بزرگترین معلم شاهنامه یعنی رستم می آموزد:

همی بود بهمن به زابلستان/به نخچیرگر با می و گلستان/سواری و می خوردن و بارگاه/بیاموخت رستم بدان پورشاه/همی آزمودش به یک چند گاه/به بزم و به رزم و به نخچیرگاه/به میدان چوگان و بزم و شکار/گوی بود مانند اسفندیار

فرزانگان
در شاهنامه، گاه از آموزش دهندگان و مربیان با عنوان «فرزانگان» یاد شده است. به طور مثال در گفت وگویی که طلخندوگو برای تخت شاهی می کنند گو به برادرش می گوید که بهتر است سخن از فرزانگان بشنویم و رای آنان را به کار بندیم:

ز «فرزانگان» چون سخن بشنویم/به رای و به فرمانشان بگرویم/کزیشان همی دانش آموختیم/به فرهنگ دل ها برافروختیم

آزمون و امتحان
خداوند به عنوان اولین معلم انسان دنیا را محل آزمایش برای آنها قرار داده است تا وجودشان در کوره راه حوادث آبدیده شود و گوهر وجودی خود را به عرصه وجود رسانند. در آن دنیا آنها که از امتحانشان سربلند بیرون آمده اند رهسپار بهشت و مردودین امتحان راهی جهنم می گردند. از آنجا که لازمه هر تعلیمی و تعیین رتبه و درجه علمی افراد آزمون و امتحان می باشد، فردوسی از این نکته مهم آموزشی غافل نمانده است و به این امر توجه وافر داشته است.

در شاهنامه می بینیم وقتی پهلوان زاده یا شاهزاده ای را تربیت می کنند علاوه بر آموزش از طریق گفتار، او را با محک آزمایش نیز می آزمایند. چرا که آدمی باید در بوته زندگی بگدازد تا زر وجودش از آلودگی ها پاک شود و عیار واقعی اش در سختی ها و خوشی آشکار گردد.نمونه روشن آن در شاهنامه سوالات شش گانه ای است که منوچهر برای تعیین مایه دانشوری و دلاوری زال، قبل از ازدواج زال و رودابه از او می پرسد. زال از این آزمون ها سربلند بیرون می آید و شایسته پوشیدن خلعت شاهانه می شود. اکنون به نمونه هایی از این سوال و جواب ها اشاره می کنیم:از زال پرسیده می شود: آن دوازده درخت سهی که از هر کدام سی شاخه بر زده است چیست؟

زال جواب می دهد:

به سالی ده و دو بود ماه نو/چو شاه نو آئین ابرگاه نو/به سی روز مه را سرآید شمار/بدین سان بود گردش روزگار

دیگری از او درباره دو اسب سپید و سیاه سوال می کند که هیچ گاه به هم نمی رسند و زال در پاسخ می گوید:

شب و روز باشد که می بگذرد/دم چرخ بر ما همی بشمرد/نیابند مر یکدگر را به تک/دوان همچو نخچیر از پیش سگ

شاهنامه، جای به جای از این آزمایشها پس از آموزش و پرورش سخن می گوید و آن را مایه دلیری و برتری می داند:

چنین داد پاسخ به مادر که شیر/نگردد مگر بآزمایش دلیر

و یا آ نکه:

هر آنکس که جوید همی برتری/هنرها بباید بدین داوری/یکی رای و فرهنگ باید نخست/دوم آزمایش بباید درست

از این رهگذر است که می توان جان را فروغ و دل را برنایی بخشید و این نیست جز یگانه پیام فردوسی در شاهنامه. شاهنامه ای که مکتب دانش و فضیلت است و نمودار اندیشه و آرمان های بشری در طول تاریخ. دانایی رهنمون که همگان را به نیک اندیشی، آزادمردی، دادپیشگی و راستی دعوت می کند و مبشری که فریاد بلند انسانیت را از پس دیوارهای قرون به گوش ما می رساند. امید آنکه با دستورهای عملی و کارساز این مجموعه حقایق و معارف بتوانیم به سر منزل سعادت راه یابیم و رستگاری را نصیب خویش گردانیم.

تو را دین و دانش رهاند درست/ره رستگاری ببایدت جست










نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد