یک روز برفی را توصیف کنید!

 

 شش ونیم صبح




 هفت صبح
1386/10/17

خوب حالا پرنده ها و گربه ها از کجا غذا بیارن؟
مدرسه ها که امروزتعطیله ، حالا بچه ها  می ریزن تو پارک و خدمت برفا می رسن
صبح یک نفر هم برای ورزش و نرمش تو پارک دیده نمی شد
حتما عصر هم سالمند ها هم نمیان پارک البته چند روزی هست که تعدادشون کم شده
پسر جوونا بااون شلوارا و موهای عجیب و غریب و گوشی ها ی آخرین مدل و سیگار بدست و ر حال رد و بدل... شاید پیداشون بشه
داشت یادم می رفت اون قسمت میانی پارک مخصوص عشاق جوونه  اونا رو نمی تونم حدس بزنم
روزایی که هوا خوبه از کنار آقایون سالمند که رد میشی صحبتاشون در باره ی دکتر و دوا و یا ملک و املاکشون ، بچه ها و نوه های یا سفر خارجی که اخیرن برای دیدن بچه هاشون رفتنو یا...ا
از کنار سالمندای خانم که رد میشی بیشتر مشغول صحبت در مورد این و اون هستن...ا
عشاق  جوون هم گاهی با هم خیلی مهربون و مثل دو کبوتر کنار هم هستند گاهی هم دعواشون شده و مشغول جر و بحثن
وقتی از کنار پسر جوونا رد میشم با خودم میگم حیف از این جوونی و عمر که اینجوری می گذرونن گاهی با هم دعواشون میشه چنان حرفای رکیکی به هم می زنن که همه به نوعی می خوان از اونجا فرار کنن به خودم می گم یه بار دیدی مامورا اومدن و به عنوان اراذل بردنشون و بعد معلوم نیست جان سالم به در ببرند یا نه. همیشه یک مامورپارک باتوم به کمر اون حوالی دور میزنه
پرنده های پارک امروز چه کار می کنن نمی دونم بازم صدای قشنگشون میاد یا نه؟
مدتی است دوست جدیدی در پارک پیدا کرده ام مطمئن هستم که اون توی این برف نمیاد ،دلم براش تنگ میشه
..
به علت برف شدید کار شرکت هم تق و لق شده ماشینو تو خیابون پارک کردم نمی دونم چه جوری می تونم برم خونه اگه گیر کنم جواب فیروزو چی بدم صبح به من گفت امروز نرو. منم به حرفش گوش نکردم هر روز تا این موقع دو سه بار بهم زنگ می زد ولی امروز  حتی زنگ نزده ببینه رسیدم یا نه! وای به روزگارم
...
خودم بهش زنگ زدم و تلفنی اوضاع رو روبه راه کردم حالا یه نفس راحت بکشم...ا
..
یاد قدیما افتادم و انشای مدرسه "یک روز برفی را توصیف کنید"ا
نظرات 8 + ارسال نظر
پروانه دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

http://www.mardomsalari.com/Template1/Article.aspx?AID=2471#16495
مدیر کل امور آسیب های اجتماعی شهرداری تهران گفت: یک هزار و 794 بی خانمان در 9 ماه گذشته سال از گرمخانه های شهرداری استفاده کرده اند.
محمدی در گفت وگو با ایسنا، با اشاره به این که در سه ماه اول سال 86، یک هزار و 794 نفر بی خانمان جمع آوری و یا خود به گرمخانه های شهرداری مراجعه کرده اند، افزود: از این تعداد، 609 نفر از آغاز فصل سرما یعنی مهر، آبان و آذر ماه از گرمخانه های شهرداری استفاده کرده اند.
وی تصریح کرد: در 9 ماه گذشته، 83 هزار و 603 نفر روز و از این تعداد 27 هزار و 264 نفر روز در سه ماه پاییز و آغاز سرما از خدمات گرمخانه ها استفاده کرده اند و به طور متوسط هر شب 303 بی خانمان از گرمخانه ها خدمات گرفتند.
مدیر کل امور آسیب های اجتماعی شهرداری تهران با اشاره به این که 15 گشت به صورت شبانه روزی در سطح شهر گشت و اقدام به جمع آوری بی خانمان می کنند، بیان کرد: تعدادی از بی خانمان ها، کارگران فصلی بوده و برخی دیگر نیز معتاد هستند، یا به خاطر اختلافات خانوادگی، طلاق و یا سایر آسیب ها از خانه خارج می شوند و کنار خیابان ها به سر می برند. شهرداری با جمع آوری از خطر مرگ آن ها از سرما جلوگیری می کند.
به گفته وی استحمام، لباس نو، شام، استراحت و ویزیت پزشکی از خدمات گرمخانه هاست.
محمدی تاکید کرد: البته مشاوره و مددکاری نیز برای این افراد انجام می شود، اما ساماندهی و رهایی آن ها از مشکلات، نیازمند همکاری سایر دستگاه های مربوطه است.
وی اظهار کرد: در برخی موارد نیز افراد با کمک های مالی توسط شهرداری به شهرستان ها و محل های سکونت باز می گردند و هزینه درمان برخی از بیماران را نیز پرداخت می شود.
مدیر کل امور آسیب های اجتماعی شهرداری تهران گفت: برخی از دستگاه های مسوول از گرمخانه های شهرداری بازدید کرده و قول مساعد داده اند، تا همکاری های لازم را انجام دهند.
وی یادآور شد: هم اکنون سه گرمخانه در تهران فعال بوده و بی خانمان ها به این گرمخانه ها مراجعه کرده و یا توسط گشت ها جمع آوری و به آنجا منتقل و اگر نیازمند مراقبت بیشتری باشند، به مرکز نگهداری موقت فرستاده می شوند.
محمدی خاطر نشان کرد: 150 بی خانمان مبتلا به بیماری پرخطر در مراکز، به خاطر تحویل نگرفتن سایر دستگاه ها رسوب کرده و تنها شهرداری از آن ها مراقبت می کند.

محسن دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 18:55 http://after23.blogsky.com/

ولی یادمه که اون وقتا نمیشد اینقدر راحت نوشت. اگر هم همین متن را می نوشتید بچه ها نمی فهمیدند و فقط میدانستند که معلم نمره بالایی به شما میدهد. احتمالن از شما میخواستند که سر صف هم برای همه دانش آموزان بخوانید.

از تعریف شما ذوق زده شدم.

فریدون سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 16:20

مث یه معلم بد جنس هر نوشته ای رو که برای بار اول می خونم سعی می کنم توش یه اشکالی پیدا کنم تا نمره بیست ندم . برای بار دوم که اونو می خونم توی فضای قصه ایراد گرفتن رو از از یاد می برم و از آن لذت می برم. احساس می کنم که در آن خیال و احساس در اوج است . مثلن آنجا که راوی می گوید:
« ...پرنده های پارک امروز چه کار می کنن نمی دونم بازم صدای قشنگشون میاد یا نه؟ ...»
ویا ...« خوب حالا پرنده ها و گربه ها از کجا غذا بیارن؟»

و قسمت های دیگر آن...
.

.
راستی آیا میشه در یک جمله از دو زمان مختلف استفاده کرد؟ مثلن اونجا که نوشته شده « ماشینو تو خیابون پارک کردم نمی دونم چه جوری می تونم برم خونه...» آیا بهتر نیست بنویسیم «ماشینو تو خیابون پارک می کنم نمی دونم چه جوری می تونم برم خونه...»

.
آیا بهتر نیست بجای « جواب فیروزو چی بدم ...» بنویسیم « جواب فیروز همسرم رو چی بدم ...» تا کاراکتر های قصه برای خواننده ناشناس مشخص باشد؟

این اثر از نظر من اثری موفق است . به امید اینکه شاهد آثار بیشتری از این دست در این بلاگ باشیم

این در واقع قصه نیست ،خاطره است. توانایی نوشتن قصه در وجود من نیست هیچگاه نتوانسته ام قصه بنویسم


مدتی پیش دوست گرامی این وبلاگ خانم حمیرا از من خواست که گاهی از فعالیت روزانه ام در اینجا بنویسم و در واقع این پاسخی به پیشنهاد او بود.

در مورد اون جمله هم باید واضح تر می نوشتم چون در واقع ماشینو تو خیابون اصلی پارک کرده بودم. کوچه ها همه یخبندان بودند و امکان رفت و آمد نبود. مورد دوم هم اصلاح می کنم.

بسیار خوشحالم که این متن را قابل خواندن می دانید.
با سپاس فراوان

فریدون سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:22

پروانه گرامی
در یادداشت قبلی من به نوشته شما بعنوان یک داستانک نگاه کردم. اما از جهت مشکل هوا و مسایلی که مردم با آن روبرو هستند موضوع دیگریست که خود درخور بحث و برسی است آنهم در شرایطی که بسیاری از نقاط کشور از امکانات لازم برای گرم کردن و گریز از این سرمای جانکاه بر خوردار نیستند.
با صمیمانه ترین درود ها

زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

اخوان ثالث
================
با صمیمانه ترین درود ها

این شعر بسیار زیبای اخوان را در تابستان دوست دارم

رامین سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:31 http://www.minyasha.blogfa.com

چه خوشبختی بزرگی است دانستن اینکه :

وقتی که برف می بارد تن پرنده گرم است

رامین چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:18

استاندار استان گیلان در یک مصاحبه ی تلویزیونی صدا سیمائی که انگار برای اولین بار جمال بی مثال اش را پخش و پلا می کردند با کلی فیس و افاده فرمودند که در استان گیلان برفی بیش از تصور ایشان بارید .در بندر انزلی ا متر برف بارید و در مرکز استان یعنی رشت..80 سانتیمتر برف بارید .و رویکردی داشت به مجری همیشه لبخند دار سرخوش کانال دوم صدا و سیما حضرت حیدری ..که حیدری گرامی بیا و ببین که مردم اینجا با بر ف (((((تفریح ))))))) می کنند.در واقع در بیشتر سخنان این والا گهر حرفی و حدیثی و کلامی که مردم استان گیلان کمبودی ممبودی دارند نبود .چرا که فی الواقع استاندار آستان گیلان با همین سخنان تاریخی که جفرافی نشان شان مرا از دلواپسی بیرون آورد که هموطن آسوده بگیر بکپ که من مهندس قهرمانی استاندار استان گیلان بیدارم و هیچ گونه دغدغه ی خاطر برای مردم گیلان نداشته باش که همه گی به سلامتی روی ا متر برف و 80 سانتیمتر برف دارند خوش و بش می کنند و جای هیچ گونه نگرانی نیست.نان شان آماده نفت شان مهیا .و از هر گونه آذوقه و ماذوقه خداوند عزوجل را کرور کرور شکر ..که باز هم کمبودی ممبودی ندارند.
یاد برادر دیگری از همین قبیل استانداران افتادم..که مردم دنیا زنبیل و سبد و بقچه و هزار اسباب اثاثیه پشت مرزهای این خاک پر گهر بساط نموده اند تا از مواهب ملی و دولتی و مملکتی ما حداکثر استفاده را ببرند .که باز جای هیچ گونه نگرانی نیست .و اگر مردم همیشه در صحنه ی مازندران و دیگر جاهای کشور که مرتب نق میزنند که گاز نداریم و آب نداریم و برق نداریم و هزار کوفت و زهر مار نداریم ...همه گی کشک است و ما با تلاش و پی گیری و رد یابی حداکثر امکانات رفاهی آرامشی برای یکا یک شان ..حتا برای دیگر مردم همیشه در صحنه ی این دنیا داریم اسباب تفریح و تفرج آماده می کنیم.
و جالب تر اینکه در زیر نویس های نوشته شده در زیر هر فیلم و تصویر و خبری ..مرتب می نوشتند..که در استرالیا سیلاب آمد.در آمریکا برق فلان و بهمان مکا ن اش برق 6 و یا 7 روزی قطع است.در پاکستان و پنجاب اش ..چندین تن از سرما زده گی مردند و در بیشتر مناطق هم از همین گونه اخبار...
و این کامنتی که خانم اسماعیل زاده به نقل از ایسنای معتبر نوشتند که حسابی همه ی مردم ایران را باز هم حسابی گرم کرد که برادر قالی باف که خداوند حقظ ش کند که چه گرمائی در این سرمای گرما زا دارند از سر کرم و جوانمردی به بی خانمان های ما عطا که هبه می دهند.حالا اگر ما بیائیم و هی بنویسیم که مردم دنیا ما از هر گونه امکانات گرمائی و گرما زائی برخورداریم..آیا اهل و اهالی باریک بین باور می کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.

اصلا قالیباف کیه ؟ این مملکت را امام زمان نگه می داره.
.

رامین چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:59

خانم اسماعیل زاده ...نمی دانم گاهی به قیافه های این برادران ( شکوفه ‍ بالا ببر و بیار) که از شکوفائی اقتصاد ایران با زهم ( شکوفه ) می زنند.دقت کردید یا نه؟ آنقدر راحت و روان و رک و صریح و ملایم و با ملاحت و قشنگ صحبت می فرمایند که آدم در این دیار به خاک و خل نشسته یک دل که نه صد دل عاشق این اقتصاد به ( شکوفه ) نشسته می شود د و از سر عشق و (سر خوشی )می خواهد که ( شکوفه ) بشود و مثل این اقتصاد شکوفه ای ( شکوفه ) بزند.داشتم به بیانات شکوفه ریز چند تن از همین برادران شکوفه پراکن با همه ی روح و روان ام گوش که گوش جان می سپردم.چه قدر دقیق و چه قدر بلیغ و چه قدر موشکافانه فقط (حرف )می زنند.اصلن انگار 16 گوشه ی این آسمان خدا سوراخ شده و این چند تن را از آن گوشه کنارها به روی زمین خاکی به نزول اجلاس نشانده و من هنوز متحیر مانده ام که این خداوند رحیم و رحمان اینهمه دانش و دانائی و بینائی را از کجا آورده که در حلق و حولق این چند تن ریخته ..که دست هر دانشمند و دانشبند را از پس و پیش بسته اند..و انگاری که اصلن قبل اینکه به این دنیای اقتصاد (نفهم) بیایند به شکوفه زدن های اقتصادی مشغول بوده اند.چه محاسنی و چه قیافه های نازنینی که انگاری بس که به شکوفه زنی اقتصادی بنده خداها مرتب به رتق و فتق امور مشغول اند فرصت اینکه شانه ای سشواری به محاسن مبارک شان زده باشند ندارند .که سر ..باز هم مبا رک شان آنقدر شلوغ پلوغ است که فرصت ریش خاراندن هم ندارند..
دیروز بود که خبر مرگ ام رفتم برای این چند روزه ی تفریح کنان در این کشور به شکوفه نشسته خرید کنم.باور کنید دست بهر جنس و اجناس که می زدم انگار شکوفه ای در من باز می شود و فروشنده ی محترم که آنهم از تیرو طایفه ی همین شکوفه زنان بود ..قیمت ها را خیلی راحت و روان و رک و صریح و با عشوه و ناز ..گران تر از پریروز اعلام می فرمود و من با لبخند ژوکوندی اش که خدا می داند چه قدر شکوفه باران می شدم..تعجب هم نمی کردم چرا که در ممکتی شکوفه ای مگر می شود آدم تعجب هم بکند اصلن تعجب یعنی چی؟ وقتی هیات محترم دولت دارند در مورد این گرانی شکوفه ای دور هم جمع می شوند و معلوم نیست کی و چه وقت این معضل شکوفه ای را حل و فصل کنند ..که نمی کنند و اصلن چه معنا دارد که دولت محترم به این امر الکی خودش را مشغول کند..که .....مگر تعجب من راهی به جائی می برد.بهتر دیدم با یک لبخند ژوکوندی به فروشنده ی نازنین که این بنده خدا هم فرصت نکرده بود آب و صابونی به صورت مبار ک اش بکشد.یه جورائی کنار بیایم و تحت اوامر ملو کانه اش هر چه که می گوید و می خواهد و می تیغد ...ریال تبدیل شده به پهن امروزی ام را دو دستی تقدیم ایشان بنمایم.در بین راه که پشت این ایران خود روی وطنی خود بودم زیر لب می گفتم...نسیم شمال کجائی که ..ایران تو آباد نمیشی ...ایران تو دلشاد نمیشی...اگر چه صد سال پیش این شعر ها را نوشتی ولی بیا و امروز ببین که ایران ( شکوفه ) دارد بالا می آورد.

ایران تو آباد نمیشی
ایران تو ازاد نمیشی
..
یادمه سال گذشته نظری غیر از این داشتی!

با سپاس فراوان که این همه وقت گذاشتی و از وضع قیمت ها نوشتی
.
مشکلات اقتصادی ما روز به روز افزون تر می شود

پروانه چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:21 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

رامین گرامی
که باید از تعداد زیاد پرانتز و علامت سئوال های پشت هم بفهمم کدام یک از دوستان گرامی وبلاگی هستی باید بگویم که به هر حال این روزها ممکن است در این تهران با بی خانمان ها روبرو شویم پدیده ای که در همه ی جای دنیا وجود دارد . این خبر را بدان جهت اینجا نوشتم که می توان به ۱۳۷ زنگ زد و آنها را به جای گرم فرستاد یا به نظر شما شاید بهتر باشد بنشینیم و بگوییم فلان استاندار چه گفت.
به همین دلیل ساده ، آن خبر را ایسنا نقل کردم
.
دیروز همکارم می گفت که نزدیک خانه ی خواهرش بچه ای که هنوز بند نافش به بدنش بود یخ زده زیر یک کارتن پیدا کردند. درد زیاد است و درمان کم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد